نیمی برای من ، نیمی برای تو

اینگونه زندگی کنیم: شاد ولی دلسوز ساده ولی زیبا مصمم ولی آرام مهربان ولی جدی زیرک ولی صادق عاشق ولی عاقل

نیمی برای من ، نیمی برای تو

اینگونه زندگی کنیم: شاد ولی دلسوز ساده ولی زیبا مصمم ولی آرام مهربان ولی جدی زیرک ولی صادق عاشق ولی عاقل

چرا ازدواج‌ کنیم؟

                                               .

 

ازدواج براى تعدادى از زنان و مردان، حکم سر و سامان گرفتن را دارد. براى این افراد ازدواج سمبلى از آغاز بلوغ فکرى و تکامل است به نحوى که زندگى آنان تنها در سایه ازدواج معنا پیدا مى کند.

براى تعدادى دیگر از زنان و مردان ازدواج تنها یک مقوله است که باید سرگیرد. به این معنا که چون دیگران ازدواج مى کنند پس آنان نیز باید به این امر مبادرت ورزند. به عبارت دیگر ازدواج رسمى است که گریزی از آن نیست.

در هر حال ازدواج براى تمامى زنان و مردان یک تصمیم گیرى بزرگ و اساسى بوده که نه تنها سرنوشت آنان را رقم خواهد زد بلکه باعث گسترش اعضاى خانواده، بقاى نسل و افزایش افراد جامعه خواهد شد. بنابراین انعکاس کلى هر ازدواجى به صورت مستقیم و غیرمستقیم به جامعه و اجتماع برخواهد گشت. با این وصف تعجبى ندارد وقتى دختران و پسران تصمیم مى گیرند ازدواج کنند، بشدت هیجان  زده و نگران مى شوند. این هیجان و نگرانى از این بابت است که آیا تصمیم گیرى آنها صحیح و اصولى بوده و آیا آنها فرد مورد نظرشان را در زندگى پیدا کرده اند؟

دلایل دختران و پسران را برای مبادرت به ازدواج مى توان به این صورت دسته بندى کرد

1 - بعضى ها مى گویند ازدواج می کنیم چون به طرف مقابل علاقه داریم یا این که دلیل ازدواجشان را عشق به طرف مقابل عنوان مى کنند. البته عشق نمى تواند و نباید تنها دلیل ازدواج باشد اما در تداوم زندگى مشترک و داشتن رابطه زناشویى سالم و موفق، جزئى مهم و اساسى است.

2 - « ازدواج مى کنیم تا متعهد شویم » این جمله اى است که بسیارى از والدین و دختران و پسران خاطرنشان مى کنند. طبق نظر آنان ازدواج، فرد را متعهد و پایبند زندگى و مسوولیت پذیر مى سازد.

3 - براى برخى نیز ازدواج به دلیل دیگرى صورت مى گیرد. آنها زندگى مشترک را جزئى از فرهنگ می دانند و معتقدند ازدواج جزء اساسى باورهاى فرهنگى و مذهبى محسوب می شود و سهم اساسى در مجموعه ارزشى ذهن آدم ها در جامعه دارد.

4 - تعدادى نیز فکر مى کنند فرد مورد نظرشان را یافته اند و معتقدند او همان فردى است که خوشبختى شان را تضمین مى کند. به این ترتیب با ازدواج با او، فکر مى کنند خوشبختى را نصیب خود کرده اند.

5 - اما اگر فکر مى کنید باید ازدواج کنید تا فقط سایه کسى بالاى سرتان باشد یا امنیت تان تأمین شود، در اشتباه هستید. یعنى با این اهداف نباید تن به ازدواج دهید. امنیت یا تأمین مالى یا در آمدن از تنهایى نمى توانند عامل شادى در زندگى باشند.

6 - بعضى ها فکر مى کنند هر طور شده باید ازدواج کنند، زیرا از تنها ماندن وحشت دارند. اگر دلیل شما از ازدواج کردن این است، باید بگوییم بهتر است در یک کشوى کوچک بمانید تا تمام زندگى تان را در یک کمد بزرگ که به اشتباه انتخاب کرده اید، سپرى کنید.

7 - بچه دار شدن هم دلیل ازدواج براى بعضى ها محسوب مى شود. اگر چه صاحب اولاد شدن و بقاى نسل، یکى از مسائل محورى زندگى مشترک است، اما اگر تنها و فقط به دلیل این که صاحب فرزند شوید ازدواج مى کنید، راه به جایی نمی برید ، زیرا بچه ها به یک محیط شاد و مناسب براى زندگى احتیاج دارند. آیا با یک ازدواج غلط چنین امکانى از آنها سلب نمى شود؟

8 - رویاى عروس داماد شدن هم براى برخی دلیل ازدواج قلمداد مى شود و البته آنان توجه ندارند این مراسم چند روز بیشتر طول نمى کشد و عروس یا داماد شدن با هدف داشتنِ صرفا یک مراسم عروسى، دوام چندانى نخواهد داشت.

شاید شما و اطرافیانتان ده ها دلیل دیگر نیز براى ازدواج داشته باشید. نوع دلیل، آنقدرها مهم نیست بلکه آنچه اهمیت دارد این است که شما و همسر آینده تان به روشنى و با صداقت درباره دلایل ازدواج با هم صحبت کرده باشید و در نهایت اطمینان حاصل کنید که انگیزه ها و اهداف شما در زندگى مشترک با هم تطابق دارد.

در امر ازدواج، میزان توقع و انتظارات مهم نیست بلکه آنچه مهم است این است که هر دو نفر انتظارات و توقعات مشترکى داشته باشند و هر دو نفر تلاشى مشترک را برای رسیدن به هدفی مشترک آغاز کنند. زمانى که انتظارات و توقعات دو طرف متفاوت باشد، همواره یکى از دو نفر ناامید و سرخورده خواهد شد. البته باید گفت انتظارات و نگرانى هاى زن و مرد تحت تأثیر عوامل بسیار زیادى قرار مى گیرند. تجربه دوستان قبلى، روابط فامیلى و خانوادگى افراد، محیط رشد و بسیارى عوامل دیگر در این مساله دخیل هستند و البته به یاد داشته باشیم یکى از مؤثرترین عوامل در این زمینه، خانواده هاى طرفین است.

با این توضیحات هر چه پسر و دختر صادقانه و بى پرده درباره خود و احساساتشان صحبت کنند، در آینده از همدیگر حمایت بیشترى خواهند کرد. در این صورت اختلاف  نظرهایشان روشن می شود، براى آنها دلیل پیدا کرده و راه حل هاى بهتر و مناسب ترى براى تداوم زندگى مشترک پیدا مى کنند.

حقیقت این است، یک ازدواج خوب و سالم براى سلامت نیز مفید بوده در حالى که ازدواج اشتباه و مشکل دار یک ورشکستگى جسمى و روحى تمام عیار براى زن و مرد به حساب مى آید. همه افراد انتظار دارند همسر آینده شان فردى سازگار و دارای ارزش هایى مشابه خودشان و باعث شادى و خوشبختى شان شود، بنابراین بهتر است براى انتخاب همسرتان بیشتر از انتخاب خانه و شغل اهمیت قائل شوید و وقت، فکر و انرژى صرف کنید.

 

راز ازدواج موفق کشف شد!!

تحقیقات جدید پژوهشگران نشان می دهد راز یک ازدواج موفق «عصبانیت صادقانه» است، نه همیشه «بخشیدن» و همواره «فراموش کردن». اغلب گفته می شود بخشیدن و فراموش کردن در زندگی مشترک شیوه ای مطلوب تراست؛ اما روان شناسان بر این باورند که عصبانیت هم می تواند بهترین راه جهت حل مشکلات در مواقع لازم باشد.

جیمز مک نالتی، استاد دانشگاه تنسی طی پژوهش های خود به این نتیجه دست یافت که بخشیدن همیشگی در ازدواج در واقع می تواند دلخوری ها را افزایش دهد و این که «نارضایتی کوتاه مدت از یک مکالمه حاوی عصبانیت، اما صادقانه» می تواند برای سلامت یک رابطه مشترک در درازمدت سودمند باشد.

پژوهش های این دانشمند حاکی از آن است که بخشش دائمی در ازدواج می تواند تبعات ناخواسته منفی در پی داشته باشد. به گفته وی در زندگی مشترک لحظاتی رخ می دهند که طرف مقابل به روشی علیه دیگری تخطی می کند.

برای مثال، یک شریک می تواند از لحاظ مالی بی مسؤلیت و یا فاقد نیروی حمایت کننده باشد. هنگامی که این رویداد ها به وقوع می پیوندند باید در خصوص عصبانی شدن یا بخشیدن تصمیم درست گرفت. پژوهش های این محقق نشان می دهد که پارامترهای مختلفی می تواند کارایی بخشش را پیچیده کند. این مولفه ها شامل سطح توافق پذیری شریک یا شدت و تکرار تخطی است.

یافته های وی نشان می دهد عصبانیت هم می تواند نقش مهمی در علامت دادن به شریک تخطی گر در خصوص اینکه رفتار آزاردهنده وی قابل پذیرش نیست، باشد. 

 

 داشتن دوست قبل از ازدواج، درست یا غلط ؟

دوستی هایی که قبل از ازدواج دنبال می شود، قطعاً دوستی پایدار و بلند مدتی نخواهد بود اما وابستگی عاطفی ای که بعد از مدتی بین دو طرف شکل می گیرد، جدایی را سخت می کند.

معمولا افرادی که اقدام به برقراری چنین رابطه هایی می کنند، با این استدلال که «ما نمی خواهیم ازدواج کنیم» انتخاب ها و رفتارهایی را که باید از خود نشان دهند، بروز نمی دهند و بدون آشنایی کافی و درنظر نگرفتن معیارهای درست، اقدام به برقراری این رابطه می کنند و حاضر به پذیرش مسئولیت های یک رابطه نیستند. چنین دوستی هایی به دلیل ضربه هایی که طرفین رابطه متحمل می شوند، توصیه نمی شود.

بخشی از این ضربه ها مربوط به وابستگی های عاطفی می شود. به عبارت بهتر، شما تصور کنید دختر و پسری تصمیم می گیرند که رابطه ای با هم برقرار کنند، منتها چون قصد ازدواج ندارند، ملاک هایی را که برای ازدواج در ذهن خود ساخته اند نادیده می گیرند، با این توجیه که قرار نیست این رابطه به ازدواج منجر شود. بنابراین با کسانی دوست می شوند که کیفیت اخلاقی و رفتاری پایین تری دارند.

از طرفی این رابطه آغاز می شود و بعد از مدتی این دوستی دو حالت پیدا می کند؛ یا رابطه به خاطر مشکلاتی که به وجود می آید قطع می شود و در این میان، طرفین ضربه های روحی- عاطفی زیادی خواهند خورد و یا این رابطه مدتی ادامه پیدا می کند تا وابستگی عاطفی شدیدی به وجود می آید و تصمیم می گیرند ازدواج کنند؛ غافل از اینکه این آدم مناسب ازدواج نیست و معیارهای یک ازدواج موفق در این رابطه وجود ندارد.

نکته دیگر این است که وقتی این گونه روابط براساس حداقل شناخت آغاز می شود، طرفین به مسائلی مانند معیارهای اخلاقی مورد پذیرش شان توجه نمی کنند. برای مثال، دختر یک حدی از رابطه را می پسندد ولی پسر خواسته های بیشتری دارد و یا بالعکس. در این موارد مشاهده می شود طرفین از ترس از دست دادن دوستی و یا به خاطر تهدیدهایی که صورت می گیرد، تسلیم خواسته های طرف مقابل می شوند.

دوستی برای شناخت جنس مخالف

بعضی ها می گویند من دختر و یا پسری را برای دوستی می خواهم تا بتوانم دخترها و یا پسرها را بشناسم؛ در صورتی که این کاملا غلط است. برای شناختن روحیات دخترها و یا پسرها لازم نیست افراد چنین روابطی را تجربه کنند. جنس متفاوت چیز پیچیده ای نیست که لازم باشد یک نفر «دوست دختر» یا «دوست پسر» داشته باشد تا جنس متفاوت را بشناسد. روابط معمولی که درون برخی چهارچوب های اخلاقی و عرفی شکل می گیرد مثل روابط معمول دو همکلاسی یا دو همکار، برای شناختن جنس متفاوت کفایت می کند و لازم نیست برای شناخت پیدا کردن وارد روابطی بشوند که وابستگی های عاطفی حرف اول و آخر را می زند.

در کشورهای غربی که حتی از لحاظ فرهنگی تفاوت های زیادی با جامعه ما دارند و ارزش های متفاوتی برای آنها تعریف شده است، تحقیقات نشان م یدهد که افرادی که دوستی با آدم های بیشتری را تجربه کردند و به قول معروف دوست دختر و یا دوست پسرهای بیشتری داشته اند و قبل از ازدواج روابط متعددی با جنس مخالف داشته اند، بعد ازدواج رضایت کمتری از زندگی شان دارند و مشکلات بیشتری را تجربه خواهند کرد. این تجربه برخلاف تصور قالب جوانان ماست. در حال حاضر، دخترها و پسرها فکر می کنند هرچه روابط بیشتری را تجربه کنند، در انتخاب همسر موفق تر خواهند بود اما این یک ذهنیت نادرست است.

قطع رابطه

مرحله آخر، قطع این گونه روابط است. افراد باید بدانند که هرچه از عمر رابطه می گذرد، وابستگی بیشتری به وجود خواهد آمد و قطع رابطه همراه با رنج فراوان خواهد بود.

از نظر روانشناسی، از دست دادن یک رابطه که در آن عاطفه و احساس وجود دارد همچون مرگ یکی از نزدیکان، دردناک است و فرد دور های سوگوار رابطه از دست رفته اش خواهد بود. گریه ها، خواهش و التماس ها، قول و قرارها و امثالهم در این دوران نباید مورد اعتنا قرار بگیرند؛ چراکه فرد برای فرار از غم از دست دادن رابطه دست به هر کاری می زند تا شاید بتواند طرف مقابل را از جدایی منصرف کند.

طرفین رابطه اگر بتوانند با واقعیت رو به رو شوند و چند ماه ناراحتی شان را کنترل کنند، به زندگی عادی برخواهند گشت و حتی بعد از سپر یشدن مدتی متوجه فواید قطع رابطه گذشته شان خواهند شد، اما اگر مدام امیدوارانه به فکر از سرگیری رابطه باشند، نخواهند توانست به زندگی عادی و معمولشان بازگردند.

یک نکته مهم

نکته دیگر این است که اگر تصمیم به قطع رابطه گرفته شد، این جدایی باید به یکباره و برای همیشه صورت گیرد و نه به صورت تدریجی یا با کم کردن رابطه. تجربه نشان می دهد کم کردن تدریجی رابطه مؤثر نیست و همه چیز باید یک دفعه تمام شود. تنزل رابطه به یک دوستی معمولی هم به هیچ عنوان مؤثر نخواهد بود؛ چرا که این ها سابقه ای از یک رابطه عاطفی را با هم دارند که ممکن است طرفین را دچار مشکلات روحی کند.