این تک تک روزهای شماست که زندگیتان را توصیف می کند. در این مقاله، می خواهیم خلاف این باور متداول که فقط می توانید از زمان استراحتتان لذت ببرید را ثابت کنیم. این مقاله به طور ویژه برای آنها که مجبورند در طول روزهای هفته به طور تمام وقت کار کنند و همیشه فقط و فقط منتظر رسیدن آخر هفته ها هستند و قادر نیستند از تجارب و امور روزمره خود لذت ببرند، بسیار مفید خواهد بود.
1. تحسین زیبایی: هر روز ما به اشکال و مدل های مختلف با زیبایی روبه رو می شویم. واقعاً جای خجالت است که خیلی از آدم ها آنقدر به این زیبایی ها عادت می کنند که دیگر به تحسین آن نمی پردازند. توصیه ما این است که به آدم ها، گیاهان، اسباب و اثاثیه اطرافتان، ساختمان ها و ... دوباره نگاهی بیندازید و برای تحسین آن لحظه ای زمان بگذارید.
2. ارتباط با طبیعت: طبیعت مسکنی بسیار قوی برای استرس و فشارهای زندگی مدرن است. خوردن ناهار در پارک، سر زدن به گلخانه ها یا تماشای غروب خورشید چند ایده ساده برای لذت بردن از طبیعت است.
3. خنده: ای. ای. کامینگز گفته است، "هدر رفته ترین روز، روزی است که در آن نخندیده باشید". واقعاً درست است. هیچوقت نباید آنقدر سرتان مشغول باشد که وقت برای خندیدن نداشته باشید یا آنقدر فرد جدی باشید که لبخند نزنید. درعوض، دور و بر خود را با آدم های شوخ و بامزه پر کنید تا همیشه خنده بر لبانتان باشد.
4. لذت های کوچک زندگی: یک فنجان قهوه خوب وقتی تازه از خواب بیدار شده اید، بازی کردن و وقت گذراندن با کودک ساله تان، پختن یک غذای خوشمزه در شب، و ... همه اینها شاید خیلی هیجان انگیز به نظر نرسند، اما همه آنها لذت های کوچک زندگی هستند. اگر لحظه ای سرعت خود را پایین بیاوری و برای لذت بردن از این فعالیت های روزمره زمان بگذارید، زندگی بسیار لذت بخش تر خواهد شد.
5. ارتباط با مردم: این روابط ما با دیگران است که بیشترین خوشحالی و خوشبختی را به ما می دهد. پس شاید بهترین راه برای لذت بردن بیشتر از کارتان گرفتن ارتقاء درجه و ترفیع نباشد، بلکه ایجاد روابط دوستانه با همکارانتان باشد.
6. یادگرفتن: بین یادگیری و خوشبختی رابطه بسیار قوی وجود دارد. با این وجود، دیگر بهانه ای برای تحریک نکردن مغزتان و یاد گرفتن یک چیز جدید در زندگیتان ندارید. می توانید در زمینه کارتان به اطلاعات خود اضافه کنید.
7. فکر کردن دوباره به صبحها و شبهایتان: آیا روزهایتان همیشه در عجله برای بیرون زدن از خانه است؟ آیا شب ها فقط تلویزیون را خاموش می کنید و به رختخواب می روید؟ تنظیم یک برنامه برای روزها و شب ها بسیار فایدهب خش است. مثلاً صبحها تنظیم کنید که یک ساعت زودتر بیدار شوید و آن زمان را برای کار کردن روی خودتان بگذرانید، مثلاً کتاب خواندن، چیز نوشتن یا ورزش کردن. شب ها هم قبل از رفتن به رختخواب زمانی را به این فکر کنید که روزتان را چگونه گذراندید.
8. جشن گرفتن موفقیت ها: طی یک روز عادی همه ما مطمئنا موفقیت های کوچکی به دست می آوریم. شاید بالاخره موفق شده باشید با یک مشتری سرسخت برخرود کنید، یک فروش کرده باشید، یا کسی در کارتان تحسینتان کردهب اشد. البته اینها موفقیت هایی نیست که ارزش ندارد برایش مهمانی بگیرید اما چرا نباید لحظه ای را برای جشن گرفتن این موفقیت های کوچک خود اختصاص دهید؟ این تجربه را با کس دیگری درمیان بگذارید، با یک ناهار خوشمزه به خودتان پاداش بدهید، و ...
------------------
«شکست عاطفی» یکی از دردآورترین اتفاقاتی است که ممکن است برای هر کسی رخ دهد اما مسلما آخر دنیا نیست.
یکدفعه از اینرو به آنرو میشود. اگر تا دیروز لب به سیگار نمیزد، حالا پاکت پشت پاکت دود میکند؛ اگر تا دیروز شاد بودن و سرزندگیاش توی تمام دانشکده سر زبانها بود، امروز دیگر یا آنقدر خودش را توی اتاق حبس کرده است که دیگر کسی توی محوطه دانشکده نمیبیندش یا اینکه اسطوره غمگینی و آشفتگی میشود.
بعضی وقتها هم یکدفعه آدم منطقیای میشود؛ کسی که همه چیزش نهایت دیوانگی است؛ خندیدنش، حرف زدنش، پوشیدناش و حتی رابطه برقرار کردنش. برای این آدم فرضی فقط یک اتفاق افتاده است؛ او «نه» شنیده است.
آنهایی که به ادبیات عاشقانه ایران علاقه دارند، احتمالا میگویند خیلی نامردی است که شکست عشقی را بیاوریم و با خطکش علم روانشناسی اندازهاش را بگیریم و برایش نسخه بپیچیم.
آنها عاشق قصه زندگی شهریارند. آنها عاشق «آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا»هایی هستند که شهریار بعد از شکست عشقیاش گفت. آنها دیوانه «لیلا دوباره قسمت ابن سلام شد»های حسین منزویاند.
آنها میدانند شکستهای عشقی میتواند «واسوخت»های محشری بهوجود بیاورد که وحشی بافقی ورد زبانش بود. آنها مشتری پر و پا قرص «عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او / داد رسـوایی من شهرت زیبایی او» هستند. آنها دلشان نمیآید لذت گوش دادن به «خیال نکن نباشی» عصار را با توصیههای روانشناسها عوض کنند.
به آنها حق میدهم. این هم یکی از راههای کنار آمدن با شکست عشقی است؛ پناه بردن به شعر. اما کاش این پناه بردن به شعر، فقط به شکل شعر خواندن و آه کشیدن نباشد. کاش شعرگفتن با شکوه را بهعنوان راهحل ادبی شکست عشقی انتخاب کنید.
آیا شکست عاطفی مهم است؟
برای خیلیها فرقی نمیکند که یک «نه» جانانه یا یک «نه» محترمانه بشنوند. نفس «نه» شنیدن برایازدواج،یعنی یکی از مهمترین درخواستهایی که آدم میتواند در زندگیاش از کسی داشته باشد، واکنشهایی را برمیانگیزد.
آدم وقتی که از گیج و ویجی انکار کردن شکست و خشمگین شدن از طرف راحت شد، عمیقترین فکری که آرام آرام بهذهنش میآید، این است: «چرا من؟». این جمله عمیق 2 کلمهای تا پیدا نشدن جواب، دست از سر هیچکس برنمیدارد. همین جمله است که میتواند یک نفر را به خودکشی وا دارد و یک نفر دیگر را شاعر کند.
در واقع متهم اصلی و پنهان شکست عشقی کسی است که شکست خورده، نه کسی که نه گفته است. بعد از اینکه هی سرکوفت زدیم که «مگر او چه چیزی از من سر دارد؟»، به این میرسیم که «من چه چیزی کم دارم که او به من نه گفته است». بههم میریزیم؛ بدجوری بههم میریزیم. با کمال بیرحمی باید بگویم که «آدم خوب»ها بیشتر بههم میریزند؛ آنها که زندگی سادهتری داشتهاند و کمتر حقخوری کردهاند، حس میکنند که سهمشان از زندگی بهشان داده نشده است.
خیلیها ممکن است از این رو به آن رو شوند. آدم خوبها ممکن است بیفتند توی کارهایی که تا به حال فکر کردن به آنها هم اذیتشان میکرده است؛ یعنی ممکن است شروع کنند به دوستی به قصد خیانت؛ یعنی فرضشان این است که طرفشان که وابسته شد، میزنند زیر همه چیز و دلشان خنک میشود که توانستهاند انتقام جانانهای از جنس مخالف بگیرند.
خیلیها ممکن است ظاهربینتر شوند. آنها حس میکنند ظاهرشان مشکلی داشته که جواب رد شنیدهاند. آنها شروع میکنند به اصلاحات(!) سطحی فکر میکنند که دیگر عمرا کسی به آنها« نه» بگوید. اما همه این کارها جواب سؤال اول نیست: «چرا من؟ چرا من باید شکست عشقی بخورم؟».
اگر دنبال راهحلهای شکست عاطفی بگردید، اسم یک بابای آمریکایی را زیاد میشنوید؛ الی فینکل یک استادیار روانشناسی دانشگاه نورث وسترن آمریکاست که برداشته در تحقیق 6ماههای چند پرسشنامه روی دانشآموزان دختر و پسر آمریکایی انجام داده است.
او به این نتیجه رسیده که کسانی که وسط رابطه عاشقانه فکر میکردند شکست عشقی، مرگبار است وقتی از طرفشان جدا شدهاند، دیدهاند که خیلی هم از این خبرها نیست؛ یعنی عوارض شکست عشقی توی ذهن خیلی از عشاق غلو شده بود ولی اگر کمی بیشتر به تحقیق مجازیتان ادامه دهید، متوجه میشوید که شکست عشقی یکی از 23عامل اصلی خودکشی در ایران است.
آخرین نمونه عینیاش توی یکی از دانشگاههای کرج- همین سال گذشته- اتفاق افتاد؛ یعنی اینکه ممکن است حرف فینکل کمی تا قسمتی درست باشد و آدم در کل در جو عاشقیت کوچکترین جدایی برایش غیرقابل تحمل باشد اما در ایران از این خبرها نیست.
در ایران شکل شکست عشقی، جور دیگری است؛ یعنی معمولا جوان ایرانی با یک «نه» فوری روبهرو میشود؛ یعنی اینکه کار به علاقه دوطرفه و بعد جدایی نمیکشد؛ یعنی او چیز دوطرفهای به دست نمیآورد تا از دستش بدهد؛ به همین خاطر شکست عشقی از نوع ایرانی خیلی پررنگتر است. وقتی یک نفر بدون آشنایی 2نفره به تمامیت تو بگوید «نه»، معلوم است که قضیه سهمگینتر میشود؛ ضمن اینکه افسانههایی که در مورد عشق با شیر مادر وارد گوشت و خون ما شده است، به شکست عشقی یک لایههای اسطورهای اضافه کرده است.
چرا واکنشها متفاوت است؟
اینجاست که پای روانکاوها بهمیان کشیده میشود. چرا بعضیها بیخیالانه به زندگیشان ادامه میدهند و بعضیها تا پای مرگ هم جلو میروند؟ درست است که شما همین چند ماه یا فوقش چند سال پیش عاشق شدهاید اما ذهنیتی که از عاطفه، محبت و دلبستگی دارید، سالها قبل توی کله نازنینتان شکل گرفته است؛ یعنی از اولین باری که مادرتان شما را در آغوش گرفت. کسانی که مادرشان را از دست دادهاند، شکستهای عشقی وحشتناکتری را تجربه میکنند. نه! فقط منظورم از دست دادن فیزیکی نیست.
کسانی که به هر دلیلی، داشتن رابطه عاطفی و مادرانه با مادر خود را از دست میدهند، همیشه به دنبال یک مادر جایگزین میگردند. تصور کنید که دومین مادرتان هم به شما بیرحمی کند. معلوم است که شما این دنیا را جای وحشتناکی خواهید دید؛ جایی که بهوجود آمده تا شما چیزهایی را از دست بدهید؛ البته این قضیه برای خانمها علاوه بر مادر، در مورد پدر هم صادق است.
بعضیها هم هستند که دقیقا برعکس این قضیهاند. آنها در خانوادهای بزرگ شدهاند که هم از نظر عاطفی و هم از نظرهای دیگر، بیش از حد وابسته بار آمدهاند. کسانی که در این خانوادهها بزرگ شدهاند هم، خیلی سخت میتوانند یک «نه» بشنوند. کسانی که توی عمرشان فقط «بله» عاطفی شنیدهاند.
خلاصه اینکه ممکن است خودتان فکر کنید که طرفتان یک آدم دیگر از یک خانواده دیگر و با یک طرز فکر دیگر است که همینطور بیخود و بیجهت به دل شما نشسته است اما مطمئن باشید در ناخودآگاهتان خبرهای دیگری است.اینکه آدم در چه موقعیتی شکست عشقی بخورد هم واکنشهایش را متفاوت میکند. کسی که در جنبههای دیگر زندگیاش آدم موفقی است، احتمالا کمتر از شکست عشقی ضربه میخورد (البته در این مورد استثناها فراواناند. میدانم). کسانی که احساسشان را فقط بهعنوان یک راز بین خودشان و معشوقشان نگه داشتهاند هم از کسانی که کوس رسواییشان عالم را برداشته است، کمتر ضربه میخورند.
با شکست عشقی چهجور کنار بیاییم؟
یکی از دوستان سی و چند سالهام که با یک تجربه غمگین عاشقانه، قضیه جالبی را تعریف میکرد؛ او میگفت یک پسر 16ساله آمده قضیه عاشق شدناش را برای او تعریف کرده و وقتی دوستم راهحلهایی ارائه داده، حرف عمیقی شنیده است: «تو نمیفهمی که من دارم چه زجری میکشم». خیلی از ماها مثل همین پسر 16ساله فکر میکنیم.
قضیه عشق ما سوزناکترین و پرماجراترین قضیه عاشقانه دنیاست و هیچکس دیگری نمیتواند بفهمد که «زجر عشقی کشیدهام که مپرس» ما چطوری است. احتمالا شما هم با این تیتر همینجور برخورد میکنید؛ حتی بچههای روانشناسی هم وقتی خودشان عاشق میشوند؛ در ذهنشان این سؤال پیش میآید که چطور میشود کاری کرد که مراجعان فردا با شکست عشقی کنار بیایند؟ به هر حال اینها پیشنهادهای روانشناسان است. خیلیها بعد از شکست عشقی کارهای عجیب و غریبی انجام میدهند. تا جایی که میتوانید، لااقل این کارها را انجام ندهید:پناهگاه روانی قدغن! تعارف که نداریم. شکست عشقی میتواند یک نفر را به یک معتاد یا الکلی تمامعیار تبدیل کند. خیلیها اولین سیگارشان را بعد از شنیدن یک «نه» کشیدهاند اما لطفا به خاطر خودتان هم که شده ،گریهها و افسردگیهای بعد از شکست را به گیجی بعد از سیگار و الکل ترجیح دهید. لااقل بهخاطر انتقام از طرفتان هم که شده، خودتان را تلف نکنید. اگر بگوییم یکی از بازیگرهای هالیوودی بعد از شکست عشقیاش اتفاقا اعتیادش را ترک کرده، باور میکنید؟رسوایی قدغن! اصلا از همان اولش که عاشق شدید لازم نیست همه هماتاقیها و همکارها و همکلاسیهایتان بفهمند. اعتماد بهنفستان زیاد است که هست. برونگرا هستید که هستید. عوارض این رسوایی وقتی که« نه» شنیدید، معلوم میشود؛ وقتی که حتی اگر دیگران هم در موردتان حرف نزنند، خودتان فکر کنید که همهجا قصه عشق شما نقل مجالس است. یک سنگ صبور درست و حسابی و رازدار پیدا کنید و خودتان را پیش او خالی کنید.
از بالا به قضیه نگاه کنید. کمی از خودتان و زاویه دیدتان به قضیه فاصله بگیرید. بروید بالاتر و بالاتر. حالا خودتان را از بچگی تا پیری ببینید و ببینید که این شکست چقدر توی مسیر زندگیتان مؤثر بوده است. حالا آدمهای دیگر را ببینید. میبینید؟ کافی است به دور و بریهای خودتان فکر کنید تا بفهمید دنیا پر است از فلشهای یکطرفه. پر است از «نه»هایی که دیگران شنیدهاند و حتی «نه»هایی که خودتان گفتهاید. شما تنها نیستید.
به شکست بهعنوان یک فرصت خودشناسی نگاه کنید. خیلیها بعد از شکست عشقی، آدم مثبتتری میشوند. همانطور که گفتیم، حتی ممکن است اعتیادشان را بعد از شکست بگذارند کنار. برای این آدمها دیگر نظر معشوق مهم نیست. آنها به خودشان برگشتهاند و جدا از رویدادهای عاشقانه شروع کردهاند به اصلاح خودشان.
شکست عشقی آدم را تمامعیار با خودش، عواطفش و فکرهایش روبهرو میکند. شکست عشقی میتواند یک بار دیگر تمام شکستهای عاطفی زندگی را بیاورد جلوی چشم آدم. این هم میتواند هم افسردهکننده باشد و هم سازنده؛ یعنی اینکه آدم میتواند این مشکلهای وجودی را لااقل با خودش حل کند و خودخواهی همیشگیاش را کنار بگذارد. در سطحیترین حالتش آدم میتواند برود مهارتهای برقرار کردن رابطه را از اینور و آنور بیاموزد و در عمیقترین حالتش، هدف زندگیاش را عوضکند.حرف بزنید. 2 راه قبلی، راهحلهایی بود که میشد بهتنهایی هم انجامش داد اما آدمیزاد بعد از شکست عشقی، از گیر کردن کلمه و بغض توی گلویش دارد خفه میشود.مشاور و روانشناس را برای همین موقعها گذاشتهاند. به جای اینکه بگذارید موقع خودکشی ناموفق ببندندتان به داروی ضدافسردگی و شوک الکتریکی، وقتی که داغتان تازه است، با یک متخصص حرف بزنید.
زندگی مثل یک نردبان است . برای صعود به پله بالاتر باید پله ای را که در آن هستیم محکم کنیم . آدمهای مختلف با روشهای مختلف با این پله ها کنار می آیند .
من از این پله متنفرم و می خواهم روی پله دیگر باشم و اینجاست که درجا می زند.
من نردبان او را می خواهم ! این حسادت است .
حالم از این نردبان بهم می خورد و می خواهم پایین بپرم . ( اسمش خودکشی است .)
هر وقت در پله ای ماندنی شدید بجای اینکه به خود بگویید : پس زندگی کی آسانتر می شود ؟ از خود بپرسید جای پایم را در کدام پله محکم نکرده ام . زیرا هیچ وقت زندگی آسان نمی شود بلکه باید یاد بگیریم که با زندگی بهتر کنار بیاییم . از همان لحظه ای که قرارداد زندگی در سیاره زمین را امضاء می کنیم ، مکلف به گذراندن مدرسه زندگی می شویم و تا وقتی که نفس می کشیم کلاسهای این مدرسه دایر و پابرجاست . ما از راه دور به زندگی دیگران نگاه می کنیم و به نظرمان می رسد که آنها بر جاده ای هموار گام برمی دارند در حالی که همان آدمها هم درگیر مشکلات خاص خودشان هستند . آدمها به خوشبختی همچون تصویری دور و دست نیافتنی نگاه می کنند ، مثل گمشدگان در یک کویر بی آب و علف در دوردستها سرابی می بینند و می گویند که اگر بتوانم به آنجا برسم و …، اینگونه آدمها به خود می گویند که : ما فعلا نمی توانیم خوشبخت باشیم چون داریم حمام را تعمیر می کنیم ، فامیلها می خواهند برای اطراق بیایند و … پس قرار خوشبختی موکول می شود به آینده !
نتیجه : وقتی مردم چیزی از شما نمی پرسند معمولا معنی اش این است که اطلاعات نمی خواهند ! جهان هستی معامی صبور و با حوصله است . برای داشتن زندگی آرام باید یه علائم هشداردهنده توجه کرد . در غیر این صورت یک ورشکستگی ، یک جدایی، یک حمله قلبی و یا یک تجربه سخت دیگر ، بدون تردید در انتظارتان خواهد بود .
انسان های بزرگ دو دل دارند: دلی که درد می کشد و پنهان است ، دلی که میخندد و آشکار است. ------------ --------- --------- هیچ وقت نگو وقت نداری. به تو همان مقدار زمان داده شده که به هلن کلر ، لئوناردو داوینچی ، توماس جفرسون و آلبرت انیشتین. ------------ --------- ---- هیچ صیادی از جویی حقیر که به گودالی می ریزد مروارید ی صید نخواهد کرد.(فروغ فرخزاد) ------------ --------- --------- --------- - همه دوست دارند که به بهشت بروند، ولی کسی دوست ندارد که بمیرد - جان لوییس ------------ --------- -- عشق مانند نواختن پیانو است. ابتدا باید نواختن را بر اساس قواعد یاد بگیری، سپس قواعد را فراموش کنی و با قلبت بنوازی. ------------ --------- --------- -- هیچ چیز ویرانگرتر از این نیست که متوجه شویم کسی که به آن اعتماد داشته ایم عمری فریبمان داده است. ------------ --------- ----- دنیا آنقدر وسیع هست که برای همه مخلوقات جایی باشد پس به جای آنکه جای کسی را بگیریم تلاش کنیم جای واقعی خود را بیابیم. (چارلی چاپلین) ------------ --------- --- اگر انسانها بدانند فرصت باهم بودنشان چقدر محدود است محبتشان نسبت به یکدیگر نامحدود می شود. ------------ --------- ----- عشق در لحظه پدید می آید. دوست داشتن در امتداد زمان. و این اساسی ترین تفاوت میان عشق و دوست داشتن است. ------------ --------- --- یکی از شاگردان سقراط وی را پرسید: زچه رو هرگزت اندوهگین ندیده ام؟ گفت از آن رو که چیزی را مالک نیستم که عدمش اندوهگینم کند. ------------ --------- --- زندگی هدیه خداست به تو، طرز زندگی کردن تو هدیه توست به خدا. ------------ --------- -------- انسانی که در نبرد زندگی می خندد قابل ستایش است. ------------ --------- --------- ---- دنیا دو روز است. آن روز که با تو نیست صبور باش وآن روز که با توست مغرور نباش زیرا هر دو پایان پذیر است. ------------ --------- --------- --- ذهن انسان احمق مانند مردمک چشم است؟؟؟هر چقدر بیشتر نور بتابانی .....تنگ تر می شود!!! ------------ --------- --------- --------- ---- خیلی جالبه سیم...از له کردن شخصیت دیگران مثل سوسک نمی ترسیم. از عنکبوت می ترسیم...از اینکه تمام زندگیمون تار عنکبوت ببندد نمی ترسیم. از شکستن لیوان می ترسیم...........از شکستن دل آدمها نمی ترسیم. از اینکه بهمون خیانت کنند می ترسیم............ . .از خیانت به دیگران نمی ترسیم. ------------ --------- --------- --- انسان چیست ؟ شنبه: به دنیا می آید. یکشنبه: راه می رود. دوشنبه: عاشق می شود. سه شنبه: شکست می خورد. چهارشنبه: ازدواج می کند. پنج شنبه: به بستر بیماری می افتد. جمعه: می میرد. ------------ --------- --------- --------- ------ گاهی اوقات، برای فرار از تمامی کلیشه ها، آنقدر بر خلاف جهت حرکت می کنیم، که خود کلیشه می شویم. ------------ --------- --------- --------- ----- تبسم بدون اینکه دهنده اش را فقیر کند گیرنده اش را ثروتمند