زندگی ایدهآل:
ادیسون فکر میکرد ساخت لامپ فقط دو هفته کار دارد اما عملا دو سال و اندی طول کشید
تا اختراعش را تکمیل کند. او در این مدت، 6000 رشته کربنی را امتحان کرد تا بالاخره
به آنچه میخواست، رسید. این یعنی 6 هزار بار شکست که البته خیلیها تحمل آن را
ندارند اما ادیسون داشت. خیلی از ما دور رویاهایمان را خط میکشیم و بیخیالشان
میشویم چون این کار، مخاطراتی دارد. خطر کردن هم با شکست عجین است ولی ما،
بیشترمان، دوست نداریم شکست بخوریم. این در حالی است که اگر پای حرف آدمهای موفق
بنشینید، همهشان یک نسخه واحد را برای موفقیت میپیچند: شکست را با روی باز
بپذیرید...
ما آدمها فکر
میکنیم واژه «شکست» متضاد کلمه «موفقیت» است. به عبارت دیگر، «شکست» را به صورت
«عدم موفقیت» تعریف میکنیم. این طرز فکر میتواند عوارضی جبرانناپذیر داشته باشد.
شاید الان که دارید این نوشته را میخوانید به نظرتان بدیهی بیاید که شکست یعنی قدم
اول برای کسب موفقیت اما همین شما وقتی شکست میخورید، نمیتوانید آن را بپذیرید.
نمیتوانید آن را دستمایه موفقیتهای بعدیتان بکنید.
پدر و مادر وقتی
چیزی تازه به کودک خود یاد میدهند، با هر بار شکست، سعی میکنند او را دلگرم کنند.
تشویقش میکنند تا دوباره و چند باره آن کار را انجام بدهد. آنها خوب میدانند که
کودک، رفتهرفته در مسیر موفقیت قرار خواهد گرفت. خوب میدانند که او نیاز به زمان
و تمرین دارد اما آیا هنگامی که خودشان هم با شکست مواجه میشوند، همین رویه را در
پیش میگیرند؟
شکست، قدم اول در
کسب هر موفقیتی است و اگر چنین باوری نداشته باشیم و آن را به کار نبندیم، خیلی زود
دلسرد میشویم و هرگز به موفقیت نخواهیم رسد. اصلا علم مدرن بر همین اساس استوار
شده است؛ دانشمندان باور دارند که یک آزمایش هرگز حقیقتا با شکست مواجه نمیشود
بلکه صرفا نوعی تجربه شکل خواهد گرفت. نوعی درس که به ما یاد میدهد دفعه بعد چه
کار نباید بکنیم. درسی که به ما میگوید باید دفعه بعد دنبال رویکرد متفاوتی باشیم.
رویکردی که ما را به خواستهمان برساند.
اما برخلاف این
نگرش علمی، اکثر ما در زندگی روزمره وقتی با شکست رو به رو میشویم آن را نوعی
«درس» تلقی نمیکنیم بلکه آن را به شکل یک «اشتباه» میبینیم که «ما» مرتکبش
شدهایم. بعد سرخورده میشویم و دست از کار میکشیم. خودمان را سرزنش میکنیم که
«دیگر از من گذشته «من برای این نوع کارها ساخته نشدهام.» و به این ترتیب برای
همیشه پرونده آن کار را میبندیم.
نیروی عظیم شکست
را بشناسید
هر شکستی، حتی
بدترین شکستها، درون خود نیرویی ارزشمند دارد. به این شرط که بتوانیم آن را
بشناسیم و بر اساس آن ساختار جدیدی بنا کنیم. جیمز جویس، نویسنده ایرلندی معتقد
بود «اشتباه دروازه اکتشاف است.» اما ما باید «بخواهیم» که این اکتشاف را انجام
بدهیم. باید به اشتباهاتمان نگاه کنیم و از آنها درس بگیریم وگرنه، جادوی شکست،
قدرت خود را از دست میدهد و فقط دلسردتر میشویم.
یادتان باشد که
شکست نوعی بیماری مزمن یا یک موقعیت همیشگی نیست که دست از سرتان برندارد. اصلا هم
به این معنی نیست که ارزش، هوش یا توانایی شما از قبل کمتر شده است. شکست، ماهیت
یا شخصیت شما نیست. شکست فقط یک اتفاق گذرا است. آنچه آینده شما را تعیین میکند،
نحوهای است که شما با شکست برخورد میکنید. اگر خود را برای موفقیت بازسازی کنید،
قویتر و حتی از نظر جسمی و عاطفی سالمتر خواهید بود.
از شکستتان درس
بگیرید
شکست فقط وقتی
مفید است که از آن درس بگیریم. درس گرفتن هم که همینجوری خودبهخودی نمیشود. باید
وقت بگذاریم و بفهمیم که کجای راه را اشتباه رفتهایم. کجای راه را درست؟ بعد باید
اشتباهات را کاهش بدهیم و نقاط مثبت را تقویت کنیم. به قول چارلز دیکنز، نویسنده
انگلیسی، «هر شکست به آدمی درسی میآموزد البته اگر او اهل آموختن
باشد.»
خیلی وقتها درک
اینکه کجای کار میلنگد، مهمتر از این است که ببینیم کجای کار درست از آب درآمده
است. باید ببینید دقیقا چه اتفاقی افتاده است. چه چیزی عامل اصلی بروز این شکست
بوده است؟ با خودتان صادق باشید. سعی کنید خیلی دقیق به مساله نگاه کنید. مشکلات
خود را بشناسید و مسوولیت آنها را به عهده بگیرید.
اما آموختن به
تنهایی کافی نیست. شرطِ لازم است اما کافی نیست. درس گرفتن از شکست مهم است اما از
آن مهمتر آگاهی و دانشی است که به دنبال آن نصیبتان میشود. با هر شکست، شما صاحب
دانشی گرانبها میشوید. دانشی که کمکتان میکند در آینده به موفقیت برسید. حالا
که فهمیدهاید مشکل کجا بوده، سعیکنید دیگر همان اشتباه را مرتکب نشوید. به قسمتی
از کار که با موفقیت انجام شده فکر کرده و سعی کنید روی آن تمرکز کنید. انعطافپذیر
باشید. قوا، مهارتها و استعدادهای خود را بسط بدهید و به جریان بیندازید.
تواناییهای خود را به تفکیک، از نو مرور کنید و دوباره به کار ببندید. به خودتان
به شکلی متفاوت، مثلا از چشم یک غریبه، نگاه کنید و سعی کنید، ببینید چه استعدادها
و تواناییهای پنهانی در شما وجود دارد.
برای دلسرد شدن
همیشه زود است
خیلی وقتها فکر
میکنیم کاری که داریم انجام میدهیم، درست است اما نمیفهمیم چرا نتیجه دلخواه را
نمیگیریم. نمیفهمیم که چرا آنطور که باید، پیشرفت نمیکنیم. پس دلسرد میشویم و
کار را رها میکنیم. اما یادتان باشد، راز بزرگ یک شکست موفقیتآمیز این است که به
قدرت شکست ایمان داشته باشید حتی وقتی احساس میکنید به آخر خط
رسیدهاید.
ناامید شدن
اصلیترین دلیلی است که باعث میشود خیلیها طعم موفقیت را هرگز نچشند. اگر قرار
باشد وسط کار دلسرد شوید و دست از تلاش بردارید، مطمئنا هیچ توصیه و نکتهای در
دنیا وجود نخواهد داشت که شما را در رسیدن به هدفتان یاریکند. ادامه دادن و دلسرد
نشدن، کار آسانی نیست اما تنها راه است.
شکست، بخش
اجتنابناپذیر زندگی و هر موفقیتی است. گاهی کوچک است، گاهی بزرگ اما اگر بدانیم که
این ماییم که میتوانیم شکست خود را به نیرویی مثبت یا منفی تبدیل کنیم، دیگر پذیرش
آن سخت نیست.
با کسانی همنشین
نشوید که قدر شکست را میدانند
جهان پر است از
آدمهایی که قدر شکست را نمیدانند. اینها همانهایی هستند که به ما میگویند: «به
ریسکش نمیارزد، مگر بیکاری؟، حوصله داری؟، سرت درد میکند؟» همانها که اهدافمان
را «محال، ناممکن، عجیب و غریب و نشدنی» میدانند. بهتر است از این آدمها دوری
کنید و درعوض، آنهایی را پیدا کنید که به بزرگی روح آدمی اعتقاد دارند. افرادی که
به شما و به نیروی شما ایمان دارند.
با افراد موفقی
که از موقعیتهای مشابه سربلند بیرون آمدهاند، صحبت کنید. ببینید آنها چه کار
متفاوتی کردهاند. داستان خود را با آنها مقایسه کنید. شکستتان را قایم نکنید. هر
چه بیشتر آن را پنهان کنید، روحیهتان را بیشتر میبازید. در مورد ضعفها و
حسرتهایتان با خودتان و دیگران روراست باشید. این کار نه تنها از لحاظ عاطفی به
سودتان است بلکه فرصتهای جدیدی را هم در اختیارتان قرار خواهد داد.
آدمهای موفق
معمولا زود با دیگران ارتباط برقرار میکنند. پس فرصت را غنیمت بدانید و از توصیه و
تجربه آنان استفاده کنید. گاهی ممکن است نتوانید بهتنهایی مشکل کار را پیدا کنید.
خوب است نظر کسی را که در آن زمینه موفق بوده و به کار شما هم اعتقاد دارد، جویا
شوید. او میتواند جوانب مختلف کار را برایتان تجزیه و تحلیل کند. استفاده از
توصیههای تخصصی یک آدم موفق میتواند شما را سالهای سال جلو
بیندازد.
خلاصه
اینکه
اگر میخواهید در
کار خود موفق باشید، باید یاد بگیرید که شکست را با روی باز بپذیرید و آن را خشت
اول بنای موفقیت قرار بدهید. بلند شدن از زمین متعاقب زمین خوردن یا به عبارت دیگر،
استفاده از سویههای مثبت شکست، اصلیترین عامل موفقیت در روابط اجتماعی، در کسب و
کار و بهطور کلی در زندگی است. آنها که در زمینههای مختلف پیشگام بودهاند،
اغلبشان آدمهایی خطرپذیر، خوشبین و البته سرسختاند. آدمهایی که میدانند چه
طور بعد از شکست، تجدید قوا کنند.
برای موفقیت باید
شکست را دستمایه کنید. یک گام به عقب برگردید، به زندگی خود به شکلی هدفمند نگاه
کنید و به این درک برسید که شکست معرف شخصیت شما نیست. شکست میتواند شما را
باهوشتر و باتجربهتر کند. شکست به شما ترحم، مهربانی و فروتنی میآموزد. به شما
حسی جدید و متفاوت میدهد تا با دنیای پیرامون خود بیشتر ارتباط برقرار کنید. فقط و
فقط به این شرط که شما به او این اجازه را بدهید. این همان سویه مثبت شکست است که
میتواند از شما یک آدم موفق بسازد.
منبع: سلامت ایران
برای خیلیها مشکل است، گاهی اوقات آنان با وجود سن کم، دست به کارهای خارقالعادهای میزنند که باعث تعجب میشود و انسان را تا مرحله حیرت پیش میبرد درست مثل 10 بچهای که ما از آنان به عنوان اعجوبه یاد میکنیم، لطفا مطلب زیر را بخوانید.
پنج اصل امروزی ریکی
1- فقط برای امروز خشمگین مباش.
2- فقط برای امروز نگران مباش.
3- فقط برای امروز سرشار از سپاسگزاری باش.
4- فقط برای امروز خودت را وقف کار کن و سخت کوش باش.
5- فقط برای امروز با تمام مردم و موجودات مهربان باش.
فقط برای امروز خشمگین مباش
وقتی هر یک از انتظارات ما تحقق نپذیرد، انرژیای که باید خودش را در این تحقق پذیری انتظاراتمان، نشان میداد، به عصبانیت تبدییل میشود. در مورد فردی که در زندگی احساس خشمگین بودن و خارج از کنترل بودن میکند، این انرژی به صورت عصبانیت در رابطه با چیزی یا کسی ابراز میشود. چیزی که مورد عصبانیت فرد واقع شده، ممکن است عامل عصبانیت او نباشد.
عصبانیت سرکوب شده در قسمت فوقانی پشت بدن دقیقأ در نواحی زیر شانهها حبس میشود.
در این مواقع پیشنهاد میشود که احساسات خود را روی برگه کاغذی بنویسد و این شیوه خوبی برای رهایی احساسات محبوس شده می باشد.
در بعضی افراد فریاد زدن بهترین راه درمان است. اما این کار ممکن است در خانه قابل اجراء نباشد.
بهتر است مکانیزیم عصبانیت را بیابیم و در هر یک از موارد علتی را که سبب عصبانیت ما شده، جستجو کنیم، گاهی اوقات آگاه شدن از علت ممکن است ما را از لزوم ادامه عصبانیتمان رها کند.
فقط برای امروز نگران مباش
نگرانی فقط به آینده بدون امنیت مربوط میشود.
نگرانی فقط در مورد چیزهایی ایجاد میشود که ممکن است اتفاق بیفتند یا ممکن نیست اتفاق بیفتند، در هر حال این نگرانی همیشه به آینده مربوط میشود.
وقتی شما در مورد اتفاقاتی که میتواند در آینده رخ دهد فکر کنید و همچنین از تصور اینکه این اتفاقات ممکن است مانعی در مسیر رشد و ترقی شما ایجاد کند، نگرانی ایجاد میشود. اگر امروز و در حال حاضر زندگی به صورت آرام و یکنواخت پیش میرود، ما از وقایع نامطلوبی که ممکن است در آینده آرامش و یکنواختی زندگی ما را برهم زنند، میترسیم.
نگرانی همچنین میتواند در مورد سلامتی افرادی باشد که به آنها وابستگی داریم.
نگرانی در شرایطی ایجاد میشود که ما تصور کنیم حوادث در زندگی ما بدون هیچ دلیلی اتفاق میافتند. ما هنوز قبول نکردهایم که هر چیز که در زندگی ما اتفاق میافتد علت و دلیلی دارد. با پذیریش این مسأله که طرح و نقشه ماهرانهتری وجود دارد و تمام حوادث و وقایعی که در این طرح و نقشه رخ میدهد و ما تجربه میکنیم برای ما لازم و ضروری است, نگرانی ما برطرف میشود. در این زمان است که آینده را میپذیریم و در نتیجه با این پذیرش هیچ گونه احساس عدم امنیت برای آینده وجود نخواهد داشت و در عوض اطمینان جایگزین آن خواهد شد.
وقتی شما خدا را عبادت میکنید, چیزی که قبول دارید این است که یک شعور الهی وجود دارد که مسئول خلق و مراقبت از مخلوقش میباشد. اما در همان زمان وقتی شما نگران هستید چیزی که بیان میکنید در واقع جمله است:
خدایا! اگر چه من قبول دارم که تو جهان را خلق کردهای و از آن مراقبت میکنی، اما من در زندگی خودم به اندازه کافی به تو اطمینان ندارم. تو ممکن است گودالهایی را برای من در آینده حفر کنی که من میتوانم داخل آنها بیفتم.
آیا واقعأ فکر میکنید که خدا این کار را انجام میدهد که شما داخل آن بیفتید و او بتواند به شما بخندد؟ آیا فکر میکنید زندگی ما یک جور تنبیه است؟
اعتقاد به خدا و نگرانی همزمان با یکدیگر متناقض هستند. زندگی ما سرشار از چنین اعتقادات و الگوهای متناقض میباشد که سبب دور کردن پاکیزگی و بیآلایشی در اعمال ما میشوند. ما باید کمی عمیق تر از حالت معمول فکر کنیم و باید از چنین اعتقادات متناقض و ساختگی آگاه باشیم.
نگرانی در شرایطی ایجاد میشود که من از کل هستی جدا باشم، من به هیچ چیز وابسته نباشم و مجبور باشم از خودم مراقبت کنم.
ما همگی به یکدیگر وابستگی داریم حتی با گیاهان، خورشید، هوا و غیره. همه ما به همه این چیزها برای ادامه زندگی خود نیاز داریم. نگرانی از احساس جدا بودن از کل جهان به وجود آمده است.
فقط برای امروز ، شکرگزار باش
در مورد بسیاری از ما این مسأله بسیار طبیعی است که مدت زمانی را صرف فکر کردن در مورد چیزهایی که نیاز داریم و هنوز بدست نیاوردهایم, بکنیم. وقتی ما این کار را انجام میدهیم در واقع سیگنالهایی را به ضمیر ناخودآگاه خود ارسال میکنیم, و تأکید میکنیم که این چیزها را نداریم. با این عمل, بر روی کمبودی در زندگی خود تأکید میکنیم.
ضمیر ناخودآگاه ما گوش میدهد و اطاعت میکند. بنابراین کمکم رسیدن به آن چیزهایی که نیاز داریم برای ما مشکلتر میشود. به طوری که قسمتی از انرژی شما مشتاقانه آرزومند آن چیزهاست در حالیکه قسمت دیگر انرژی شما آن چیزها را از شما دور میکند.
اگر ما به جای فکر کردن در مورد چیزهایی که نداریم، برای آن چیزهایی که داریم شکرگزار باشیم و مطمئن باشیم که در آینده چیزهایی که نیاز داریم نیز به دست خواهیم آورد، این طرز فکر به ما کمک میکند که به طور عادلانه بر روی موضوع فراوانی، به جای موضوع فقدان تمرکز کنیم.
قدر شناسی یک احساس سپاسگزاری دائمی در درون شما میباشد. بعضی افراد قبل از شروع ریکی دادن کلمه سپاسگزاری را بیان میکنند البته این کلمه باید احساس شود نه اینکه بیان شود. حتی احساس این کلمه نیز نباید تحمیل شود، چون در این صورت حقیقی نخواهد بود.
فقط برای امروز سخت کوش باش (صادقانه)
به معنای تلاش و کار برای زندگی و همینطور انجام مراقبه و تمرینات است که باید شخص در انجام هیچکدام از این دو مورد افراط نکند. نه فقط وابستگی و انجام مدیتیشن و مراقبه و تمرینات است که از کار برای زندگی خود باز مانیم و نه افراط در کار که از معنویات در مانیم. در واقع نگهداشتن حد اعتدال در کارهایمان مهمترین نکته است.
یا به عبارتی دیگر فقط برای امروز صادقانه کارهایم را انجام خواهم داد.
روراستی و صداقت در اینجا به معنی هیمشه حقیقت را گفتن نمیباشد. صداقت در اینجا به معنی روراست بودن با ضمیر درونی خود، با صدای درونی خود و با احساسات درونی خود میباشد.
اگر چه ما همیشه از احساسات حقیقی خودمان در هر موقعیتی آگاه هستیم، اما گاهی اوقات به آنها گوش نمیدهیم یا به آنها توجهی نمیکنیم. ممکن است این رفتار ناشی از ترس و یا نداشتن شجاعت در عمل به آنچه، احساس میکنیم باشد.
شما هیچگاه نمیتوانید به ضمیر ناخودآگاه خود دروغ بگویید. هر زمانی که شما گوش ناشنوای خود را به احساسات صحیح خود باز کنید، ممکن است به شما گفته شود در مورد یک مسأله خاص عملی را انجام دهید، ضمیر ناخودآگاه شما عمل میکند و بدن شما نیز تحت تأثیر واقع می شود.
روراست بودن با ضمیر خود سبب میشود که شما قابل اعتماد شوید و این مسئله به زندگی شما کیفیت و ماهیت خاصی میبخشد. قابل اعتماد بودن، شما را به کار حیاتی مربوط به خودتان راهنمایی میکند.
فقط برای امروز با مردم مهربان باش
یا فقط امروز من عشق و احترام را به هر موجود زندهای ابراز میکنم
این اصل در مورد احترام به زندگی و داشتن احساس همدردی صبحت میکند.احساس همدردی و دلسوزی یک خصوصیت الهی است. این خصوصیت ما را از حیوانات مجزا میکند.
قبل از اینکه شما بتوانید احساس همدردی و دلسوزی داشته باشید، باید عشق به نفس داشته باشید، بدون داشتن عشق به نفس، شما نمیتوانید این عشق را با دیگران تقسیم کنید.
بسیاری از افرادی که سعی میکنند احساس همدردی و دلسوزی خود را به دیگران ابراز کند در واقع میخواهند جای خالی چیزی را در زندگی خود پر کنند. زندگی آنها فاقد عشق و توجه است و این باعث میشود که متوجه شوند عشق و توجه چقدر در زندگی اهمیت دارد . اما آنها سعی میکنند چیزی را به دیگران بدهند که خود فاقد آن هستند. این افراد باید شیوههایی را برای کسب عشق به نفس تدبیر کنند و فقط در آن زمان است که احساس همدردی و دلسوزی به طور طبیعی و واقعی وجود خواهد داشت.
-----------------------------------------
اگر می خواهیدچیزی بی ارزش شود ابتدا اجازه دهید خوب گسترده شود
اگر می خواهید از چیزی رها شوید ابتدا اجازه دهید شکوفا شود
اگر میخواهید چیزی را بدست آورید ابتدا آن را ببخشید
این درک ظریفی ازقانون هستی است: نرمی بر سختی غلبه میکند
و آرام بر سریع پیروز میگردد
تائوت چینگ
اینا تجربه شخصی یک روانشناس است.تقدیم به شما:
وقتی مردی شما را بخواهد، هیچ چیز نمی تواند جلوی او را بگیرد.
اگر شما را نخواهد، هیچ چیز نمی تواند نگهش دارد.
دست از بهانه گیری برای یک مرد و رفتار او بردارید.
هیچوقت خودتان را برای رابطه ای که ارزشش را ندارد تغییر ندهید.
رفتار آرامتر همیشه بهتر است.
قبل از اینکه بفهمید واقعاً چه چیز خوشحالتان می کند، با کسی ارتباط برقرار نکنید.
اگر رابطه تان به این خاطر که مردتان آنطور که لیاقتش را دارید، با شما رفتار نمی کند، به اتمام رسید، هیچوقت سعی نکنید که با هم دو دوست معمولی باشید.
یک دوست با دوست خود بدرفتاری نمی کند.
پاگیر نشوید. اگر فکر می کنید که شما را در حالت تعلیق نگه داشته است، مطمئن باشید که حتماً اینکار را کرده است.
هیچوقت به خاطر اینکه فکر می کنید گذر زمان ممکن است اوضاع را بهتر کند، در یک رابطه نمانید. ممکن است یکسال بعد به خاطر اینکار از خودتان عصبانی شوید، چون اوضاع هیچ تغییری نکرده است.
تنها کسی که در رابطه می توانید کنترلش کنید، خودتان هستید.
از مردانی که پیش از ازدواج تقاضای رابطه جنسی میکنند دوری گزینید.
برای رفتاری که با شما دارد، حد و مرز بگذارید.
اگر چیزی ناراحتتان می کند، حتماً با او درمیان بگذارید.
هیچوقت اجازه ندهید، طرفتان همه چیزتان را بداند. ممکن است بعدها بر ضد شما از آن استفاده کند.
شما نمی توانید رفتار هیچ مردی را تغییر دهید. تغییر از درون ناشی می شود.
هیچوقت نگذارید احساس کند او از شما مهمتر است...حتی اگر تحصیلات یا شغل بهتری نسبت به شما داشته باشد. او را به یک بت تبدیل نکنید.
او یک مرد است، نه چیزی بیشتر، و نه کمتر.
اجازه ندهید مردی هویت و وجود شما را توصیف کند.
هیچوقت مرد کس دیگری را هم قرض نگیرید.
اگر به کس دیگری خیانت کرد، مطمئن باشید که به شما هم خیانت خواهد کرد.
مردها طوری با شما رفتار می کنند که خودتان اجازه می دهید رفتار کنند.
همه مردها بد نیستند.
نباید فقط شما همیشه انعطاف از خودتان نشان دهید...هر مصالحه ای دو جانبه است.
بین از دست رفتن یک رابطه و شروع یک رابطه جدید، به زمانی برای ترمیم و التیام نیاز دارید....قبل از شروع کردن یک رابطه تازه، مسائل قبلیتان را باید به کل فراموش کنید.
هیچوقت نباید دنبال کسی باشید که مکمل شما باشد. یک رابطه از دو فرد کامل تشکیل می شود. دنبال کسی باشید که مشابهتان باشد نه مکملتان.
شروع رابطه و قرار ملاقات با اشخاص مختلف جهت یافتن بهترین فرد خوب است. نیازی نیست که با هر کس که دوست می شوید همان فرد موردنظر شما برای ازدواج باشد.
کاری کنید که بعضی وقت ها دلش برایتان تنگ شود. وقتی مردی همیشه بداند که کجا هستید و همیشه در دسترسش باشید، کم کم نادیده تان می گیرد.
هیچوقت به مردی که همه آن چیزهایی که از رابطه می خواهید را به شما نمی دهد، به طور کامل متعهد نشوید
دختری کنجکاو میپرسید: ایها الناس عشق یعنی چه؟
دختری گفت: اولش رویا آخرش بازی است و بازیچه
مادرش گفت: عشق یعنی رنج پینه و زخم و تاول کف دست
پدرش گفت: بچه ساکت باش بی ادب! این به تو نیامده است
رهروی گفت: کوچه ای بن بست سالکی گفت: راه پر خم و پیچ
در کلاس سخن معلم گفت: عین و شین است و قاف، دیگر هیچ
دلبری گفت: شوخی لوسی است تاجری گفت: عشق کیلو چند؟
مفلسی گفت: عشق پر کردن شکم خالی زن و فرزند
شاعری گفت: یک کمی احساس مثل احساس گل به پروانه
عاشقی گفت: خانمان سوز است بار سنگین عشق بر شانه
شیخ گفتا:گناه بی بخشش
واعظی گفت: واژه بی معناست
زاهدی گفت: طوق شیطان است
محتسب گفت: منکر عظما ست
قاضی شهر عشق را فرمود حد هشتاد تازیانه به پشت
جاهلی گفت: عشق را عشق است
پهلوان گفت: جنگ آهن و مشت
رهگذر گفت: طبل تو خالی است یعنی آهنگ آن ز دور خوش است
دیگری گفت: از آن بپرهیزید یعنی از دور کن بر آتش دست
چون که بالا گرفت بحث و جد
دختری کنجکاو میپرسید: ایها الناس عشق یعنی چه؟
دختری گفت: اولش رویا آخرش بازی است و بازیچه
مادرش گفت: عشق یعنی رنج پینه و زخم و تاول کف دست
پدرش گفت: بچه ساکت باش بی ادب! این به تو نیامده است
رهروی گفت: کوچه ای بن بست سالکی گفت: راه پر خم و پیچ
در کلاس سخن معلم گفت: عین و شین است و قاف، دیگر هیچ
دلبری گفت: شوخی لوسی است تاجری گفت: عشق کیلو چند؟
مفلسی گفت: عشق پر کردن شکم خالی زن و فرزند
شاعری گفت: یک کمی احساس مثل احساس گل به پروانه
عاشقی گفت: خانمان سوز است بار سنگین عشق بر شانه
شیخ گفتا:گناه بی بخشش
واعظی گفت: واژه بی معناست
زاهدی گفت: طوق شیطان است
محتسب گفت: منکر عظما ست
قاضی شهر عشق را فرمود حد هشتاد تازیانه به پشت
جاهلی گفت: عشق را عشق است
پهلوان گفت: جنگ آهن و مشت
رهگذر گفت: طبل تو خالی است یعنی آهنگ آن ز دور خوش است
دیگری گفت: از آن بپرهیزید یعنی از دور کن بر آتش دست
چون که بالا گرفت بحث و جدل توی آن قیل و قال من دیدم
طفل معصوم با خودش می گفت: من فقط یک سوال پرسیدم!
پت ! پت ! پت ! پت ! پت !
پت ! پت ! پت ! پت!
پت ! پت ! پت !
پت ! پت !
این صدای موتور قلب منه که از دوریت ، به پت پت افتاده !!!
قشنگ ترین لحظه هایم رابا سخت ترین دقایقت عوض می کنم تا بدانی عاشق ترین پروانه ات بودم ومجنون ترین دیوانه ات هستم.
عشق یعنی اینکه وقتی میخوای برسونیش، رادیو پیام رو روشن کنی و ببینی کدوم مسیر پر ترافیک تره!
اگه گفتی امروز چه روزیه؟
...
بگو دیگه
...
زیاد فکر نکن، امروز همون روزیه که دلم برات تنگ شده!
زندگی کن ولبخند بزن به خاطرآنهایی که با لبخندت زندگی می کنند.
در پارکینگ خاطراتم چشماتو پارک کردم. بعدش هم دلت رو پنچر کردم تا از دلم نری!
تقدیم به کسى که درکنارم نیست، اما حس بودنش به من شوق زیستن مى دهد.
صبح که چشماتو باز می کنی، بدون دیشب یه نفر به شوق دیدن تو چشماشو بسته.
می خواستم برات یه سبد گل بفرستم...
.ولی برات یه آینه می فرستم تا یک دنیا گل رو توی اون ببینی
سعی کن مثل خورشید زیاد نور ندی ، چون همه از نورت استفاده می کنن ولی اصلا نگات نمی کنن ، سعی کن مثل ستاره کم نور بدی تا همه تو خلوت شباشون دنبالت بگردن .
انسان بودن یعنی اینکه وقتی با کسی مشتاقانه کوهی رو بالا رفتی اما رو قله حس کردی که ازش بی نیاز شدی یادت نره که اون پایین چقدر بهش نیاز داشتی .
ای همه هستی من از دنیا و سرنوشت ، قد تموم هستی و سرنوشت های آدمای دنیا دوست دارم .
اگرچه دوری ز اینجا ، تو یعنی اوج زیبایی ، کنارم هستی و هر شب به خوابم باز می آیی ، اگر هرگز نمی خوابند دو چشم سرخ و نمناکم ، اگر در فکر چشمانت شکسته قلب نمناکم ، ولی یادم نخواهد رفت ، که یاد تو هنوز اینجاست ، میان سایه روشن ها ، دل شیدایی من تنهاست ، نباید زود می رفتی و تنها کوچ می کردی .
نگاهت چشمه ساری است که مرا با خود به رویا می برد ، لبانم که از خستگی و سنگینی سکوت تکیه بر هم داده اند ، تا غروب مهربانی عشق تو را سجده می کنند .
دریا هرچه دور شود ساحل باز هم کنار دریا می ماند ، ساحلتم دریای من .
به نام ستاره ی شب تاریکم ، یک شب خوب تو آسمون ، یک ستاره چشمک زنون ، خندید و گفت کنارتم تا آخرش تا پای جون ، ستاره ی قشنگی بود آروم و ناز و مهربون ، ستاره شد عشق منو منم شدم عاشق اون ، اما زیاد طول نکشید عشق منو ستاره جون ، ماهه اومد ستاره رو دزدید و برد نا مهربون ، ستاره رفت با رفتنش منم شدم بی هم زبون ، حالا شبا به یاد اون چشم میدوزم به آسمون .
اگر در زندگی ناگاه یکی از سیم های سازت پاره شد آهنگ زندگی را آنچنان ادامه بده که هیچ کس نداند بر تو چه گذشت .
همیشه تلخ ترین خاطرات زندگی را از کسی تجربه می کنیم که شیرین ترین خاطرات را با وی داشتیم .
خیلی سخته که روز تولدت همه بهت تبریک بگن ، جز اونی که فکر می کنی به خاطرش زنده ای
سهم هر کسی که باشی خوش به حال روزگارش، آخه پاییز و زمستونش میشه رنگ بهارش..
ببین که چشم عاشق، داره ستاره میشماره
به انتظار چشمات، هر شب داره می باره
می خواد که فریاد بزنه که دل چه بی قراره، نمی تونه، نمیشه..
آخه عشق که صدا نداره..
کبوترم، لانه ی من بام توست، کجا روم؟ مرغ دلم رام توست، پادشه کشور عشقم ولی، نگین انگشتری ام نام توست..
میگن اگه میخوای تو عشقت شکست نخوری فقط یکی رو دوست داشته باش و بهش بگو تو رو بیشتر از خودم و کمتر از خدا دوست دارم!
اگر همون قدر که ستاره در آسمون هست ماه بود، باز هم آسمون بدون تو سیاه بود!
عشق زائیده ی تنهایی است و تنهایی نیز زائیده ی عشق!
با یه قامت شکسته، با نگاهی مات و خسته، سرشو برده تو شونش، یه نفر تنها نشسته، توی تنهاییش یه درده، جای پای قلبی سرده، گل سرخی بوده اما، دیگه پژمرده و زرده، فارغ از دیروز و فرداش، غرقه تو دریای درداش، حسرتش یه عشق نابه، که وفا کنه به عهداش..
برای من که دلم چون غروب پاییز است، صدای گرم تو از دور هم دل انگیز است..
ما می رویم، عشق می ماند، پس عاشق باش تا بمانی..
امروز با هم بودن را تجربه می کنیم و شاید فردا به یاد هم بودن را، پس امروز را بیا زیبا زندگی کنیم، به حرمت خاطرات فردا!
میگن عاشقا عشقشون رو زیبا می بینن. این دفعه که دیدمت خیلی زیبا شده بودی. نمی دونم تو هر دفعه داری زیباتر میشی یا من عاشقتر؟!
در زمین عشقی نیست که زمینت نزند، آسمان را دریاب!
دوست دارم بمیرم و سیاه پوشت کنم، دوست ندارم بمانم و فراموشت کنم..
تا نباشد این جدایی ها، کس نداند قدر یاران را، کویر خشک می داند، بهای قطره باران را..
شبی پرسیدمش با بی قراری، به غیر از من کسی را دوست داری؟ دو چشمش اشک شد از شرمساری، میان گریه هایش گفت: آری!؟..
بی تو در سینه ی من دل دیگه جایی نداره، زندگی بی گل روی تو صفایی نداره، از غم دوری تو ای گل یکدونه ی من، دردی افتاده به جونم که دوایی نداره..
خدا کند که بدانی چه قدر محتاج است، نگاه خسته ی من بر دعای چشمانت..
هر وقت حس کردی فاصله ها ما را از هم دور کرده اند به یاد خاطره های با شکوهمان بیفت. باور کن فاصله ها هیچ وقت حریف خاطره ها نمی شوند..
مژه بر هم نزن ای دوست که بادم ببرد، چون سبک تر شده ام از پر کاهی ز غمت!
بنویس با خط الماس، رو تن نازک شیشه، که بدون نور چشمات شب من سحر نمیشه..
تو که آهسته می خوانی قنوت گریه هایت را، میان ربنای سبز دستانت دعایم کن، که محتاج دعای جمله یارانم..
some love one
some love two
i love one
that is you
I love you
ولادت مولی الموحدین امیرالمومنین حیدر کرار شیر خدا مولود کعبه وفرا رسیدن روز پدر را خدمت شما دوستان تبریک و تهنیت عرض میکنم.
خداى على،... تو که او را این چنین عزیز به دنیا آورده اى، عظمتش را هرچه بیشتر در دلهاى ما جلوه گر فرما و به قلبهاى کوچک ما معرفت او را بیشتر عطا فرما .
از کعبه حق بانک جلى مى آید
آواى خوش لم یزلى مى آید
بشنو که سروش وحى حق مى گوید
آغوش گشائید على(علیه السلام) مى آید
ناگهان یک صبح زیبا آسمان گل کرده بود
خاک تا هفت آسمان، بغض تغزل کرده بود
حتم دارم در شب میلادت، ای غوغاترین!
حضرت حق نیز در کارش تأمل کرده بود
هر فرشته، تا بیایی، ای معمایی ترین!
بال های خویش را دست توسل کرده بود
در میـــان کعـبه جـان ، پـرتـو حق جلــوه گر شــد
فاطمه بنت اســد هم ، صــاحب زیبـا پسر شــد
کعبه آن شب ، غـرقـه در نـور دل افـروز خـدا بـود
آسمان کعبه گویی ، مظــهر صــدها گهـــر شــد
عطــر جـانبخش بهشـتی در فضــای کعبه پیچید
تا کـه میـــلاد ســعید مـرتضی فخــر بشــر شــد
مـژده میـــلاد مـولا ، می کنــــد از غم رهـــــــایم
زین بشارت کام امّت ، مملو از شهد و شکر شـد
ماه رجب و ماه شعبان و ماه رمضان شرافت زیادی دارند و در فضیلت آنها روایات بسیاری وارد شده است. از حضرت رسول صلى الله علیه و آله روایت شده که: ماه رجب ماه بزرگ خدا است و ماهى در حرمت و فضیلت به آن نمىرسد و جنگیدن با کافران در این ماه حرام است و رجب ماه خدا است و شعبان ماه من است و ماه رمضان ماه امت من است کسى که یک روز از ماه رجب را روزه دارد موجب خشنودى خدای بزرگ میگردد و غضب الهى از او دور گردد و درى از درهاى جهنم بر روى او بسته گردد.
و همچنین فرمود که: رجب نام نهرى است در بهشت از شیر سفیدتر و از عسل شیرینتر. هر کس یک روز از رجب را روزه بگیرد البته از آن نهر بیاشامد