نیمی برای من ، نیمی برای تو

اینگونه زندگی کنیم: شاد ولی دلسوز ساده ولی زیبا مصمم ولی آرام مهربان ولی جدی زیرک ولی صادق عاشق ولی عاقل

نیمی برای من ، نیمی برای تو

اینگونه زندگی کنیم: شاد ولی دلسوز ساده ولی زیبا مصمم ولی آرام مهربان ولی جدی زیرک ولی صادق عاشق ولی عاقل

شرط عشق

 

 

 

  

شرط عشق  

پیش ازآنی که عزادار محرم باشی

سعی کن درحرم دوست تو محرم باشی

خاک ازحُرمت شش گوشه او حُرمت یافت

گرشوی خاک رهش قبله عالم باشی

منزلت نیست ترا بی مدد مهرحسین

گرچه موسی شوی و عیسی مریم باشی

گرچه نیکوست به اندوه و غمش ناله زدن

سعی کن زینت این روضه و پرچم باشی

همره زمزم اشکی که ترا بخشیدند

می توان مُحرم بیت لله اعظم باشی

شادی هردوجهانت بخدا تأمین است

گردراین ماه عزا همسفر غم باشی

صاحب بزم حسین است، علی وزهرا

نکند غافل ازاین محفل ماتم باشی

به همان دست وسروسینه مجروح قسم

شرط عشق است براین زخم تومرهم باشی

 

 

 

سلام بر محرم که آغاز فصل دلدادگیست 

 

محرمی دیگر از راه رسید و دیگر بار که چندین قرن از غروب غریبانه عاشورا و کربلای ۶۱ هجری می‌گذرد، یاد رشادت، پایداری، عدالتخواهی، شهامت و شهادت حضرت اباعبدالله الحسین (ع)، ابوالفضل العباس(ع) و هفتادو دو پایمرد صحرای کربلا دوباره در دل‌ها جان گرفت چراکه حماسه کربلا و واقعه ی عاشورا مهم‌ترین رخدادی بوده که مظلومیت امام حسین(ع) و ددمنشی دشمنان اهل بیت را روایت می کند که شاید نظیر چنین حادثه ای در هیچ جای تاریخ اتفاق نیفتاده است.

نام حسین(ع) با محرم پیوند خورده و جانفشانی او و یاران باوفایش به محرم، روح و حیات دمیده است. ماه محرم برای شیعیان و عاشقان حسین(ع) از آن سالهای دور تا به حال، ماه حزن و اندوه بوده است. آنان همه ساله به عشق امام حسین(ع) گرد هم می آیند، بر مظلومیتش اشک ماتم می ریزند و از چشمه زلال عنایتش سیراب می شوند. 

 

حسین(ع) برخلاف آنچه غافلان از سر دشمنی بر زبان می‌رانند، نه تنها مظهر جنگ و خونریزی و خشونت نبود که نماد بی‌بدیل مظلومیت و شهادت است. او به کربلا نیامد که انتقام بگیرد، آمد که دیگران در طول تاریخ، انتقام خون پاک او و یارانش را از یزیدیان زمانه بگیرند. حسین به کربلا نیامد تا بجنگد، آمد تا شاهدی باشد هماره زنده بر مظلومیت حق و فریبندگی باطل، او نه برای خونخواهی، که برای عدالت طلبی و شهادت در سرزمین بلاخیز کربلا قدم گذاشت. حسین(ع) و یارانش با جان و ایمان آمده‌ بودند تا نه خون دشمن، که خون خود بریزند و اسوه‌ ایثار و فداکاری برای تمامی عاشوراها و کربلاهای تاریخ باشند.

حسین(ع) فقط رضای خدا را در نظر داشت و جان خویش و اهل بیت و اصحاب خویش را با خداوند معامله نمود. تحمل تشنگی و رنجهای عاشورا و اسارت اهل بیت او برای رضای رب العالمین بود تا مکتب و دینش زنده بماند تا جامعه گرفتار در ظلم آزاد گردد. او خواست مسلمانانی که پیامبر و علی و فاطمه را فراموش کرده بودند دوباره برگرداند، او میخواست مردم اسیر و برده دنیا و خواهشهای نفسانی خویش نشوند، او یاد و خاطره معاد را زنده گردانید، او میخواست مکتب توحیدی لا الله الا الله باقی بماند، او میخواست بیت المال مسلمانان که در دست جنایتکاران افتاده بود و همه حیف و میل میشد به مسلمین بازگرداند، او میخواست دوباره قرآن همراه با فهم حقایق تلاوت گردد، او میخواست به انسانهای جهان بفهماند که دیندار واقعی باشند و هیچگاه در مقابل ظلم ستمگران سکوت نکنند و تنها در سایه ی آگاهی از دنیا و همنوعان خود بندگی خداوند را شایسته خویش بدانند. 

اما عاشورا و کربلا فقط از آن ما مسلمانان نیست. آنچه در محرم سال 61 هجری به وقوع پیوست حادثه‌ای از آن تاریخ است و به تمامی آیندگان تعلق دارد. حسین بن علی(ع) امروز در اقصی نقاط جهان یک الگوی وارسته و شناخته شده است و ماجرای زندگی و وداع زیبای او با زندگی، تحسین هر آزاده‌ ای را با هر مرام و مسلک و دین و آیینی برمی‌انگیزد. مردمان شاید همه، اسلام را نشناسند اما تمامی نسل ها عدالت و آزادی و عزت و کرامت نفس را می‌شناسند.

اینها همه و همه ارزش‌های انسانی هستند که نه صرفا اسلامی، بلکه هرآن‌کس که آزادی و آزادگی را قدر بنهد، سیدالشهدا را هم می شناسد و هر آن‌کس که آزادیخواهی و عدالت‌طلبی آرمان او باشد، حسین(ع)، پیشوا و امام اوست. برای همین است که این روزها حال و هوایمان عوض شده و در هر کوی و برزن وطنمان نام "یا حسین" حیاتی دوباره گرفته است، صدای "یا مظلوم" از ماذنه‌های شهر در همه‌جا پیچیده است و شیفتگان حسین(ع) با جامه‌های سیاه زیر خیمه وفاداری‌اش دل را با نوحه و سوگنامه های حضرتش آذین بسته اند. 

 

نام حسین (ع) که بر زبانت می وزد، جانت جوانه می زند، بارانی می شوی، سراپایت آینه می شود، بلند می شوی، وضوی اشک می گیری و سرازیری چشمانت را به شیون می نشینی. چون میدانی که آغاز فصل دلدادگی و عرض ارادتمندی به آقا امام حسین(ع) فرا رسیده و در سایه اهتزاز بیرق‌های عزاداری‌اش هنوز هم می توانی راه و رسم حقیقی آزادگی را بیاموزی و فریاد "هیهات منا الذله" اش را در وانفسای زمانه ات معنا کنی و با سرلوحه قرار دادن آرمان های او آینده ات را سامان ببخشی ...   

 

 

باز باران، با ترانه
می خورد بر بام خانه
 
یادم آمد کربلا را
دشت پر شور و بلا را
 
گردش یک ظهر غمگین، گرم و خونین
لرزش طفلان نالان، زیر تیغ و نیزه هارا
 
با صدای گریه های کودکانه
واندرین صحرای سوزان
 
می دوید طفلی سه ساله
پر ز ناله، دلشکسته، پای خسته
 
باز باران
 
قطره قطره، می چکد از چوب محمل
خاکهای چادر زینب، به آرامی شود گل
 
آه باران
 
کی بباری برتن عطشان یاران
تر کنند از آن گلو را
 
آه باران.... 
 

هدف از زندگی شما رشد و تعالی به بهترین شکل ممکن است!

  
زندگی آن نیست که آرام و بدون دغدغه بگذرد و نباید انتظار داشته باشیم که همه چیز کامل و بدون اشکال باشد. ما باید چالشها را تجربه کنیم، سختی ها را تاب بیاوریم و فراموش نکنیم که برای یاد گرفتن اینجا هستیم.
 
اغلب ما فراموش کرده ایم که برای چه اینجا هستیم؛ گویی قرار بوده ما با این تفکر به کره زمین بیاییم که انگار به یک مکان افسانه ای و خیال انگیز برای گذراندن تعطیلات آمده ایم. ما متولد می شویم و به اینجای زندگی می رسیم، چیزهایی را کشف می کنیم و درمی یابیم که وضع در اینجا آنگونه که قبلاً می اندیشیدیم نیست! با سختی ها مواجه می شویم، با درد آشنا می شویم، به موانع برمی خوریم، دچار سردرگمی ها و بی نظمی ها می شویم. با خود می گوییم نکند اشتباهی رخ داده است؟ چون "بروشور" در دست ما حاکی از این بود که اینجا بهشت برین است!!!!!! پس چرا ما باید این همه سختی را تحمل کنیم؟؟؟؟؟؟
 
شما هر روز به سمت یک انسان بهتر شدن حرکت و رشد کرده اید!
 
واقعیت این است که اتفاق بدی برای هیچ کس نیفتاده است فقط به سادگی فراموش کرده اید که وقتی به اینجا آمدید قرار نبود که زندگی سهل و آسان باشد!قرار نبود یک زندگی راحت و بدون دردسر در انتظار شما باشد! به یاد بسپارید که زندگی برای یک رشته چالش هایی طرح ریزی شده است تا شما به صورت یک انسان هوشیار و با محبت نسبت به همنوع خود درآیید!
 
اگر هدف از آنچه انجام می دهیم را  به درستی درک نکنیم آنگاه ممکن است داوری غلطی نسبت به تجربه های خود و حتی نتایج آنها داشته باشیم.
 
اکثر مردم با این توقع ناخودآگاه به دنیا می آیند که مقصود از هستی این است که به جهانی حاضر و آماده آمده اند و شایستگی زندگی و عشق ورزیدن را نیز به طور جامع و کامل دارند! اما تقریباً همه ما در زندگی وقتی تجربه ای ناخوشایند را پشت سر می گذاریم تازه می فهمیم که نه تنها به طور کامل و آماده به اینجا نیامده ایم بلکه در اصل هنوز به صورت اجزای کار هستیم. به زندگی خود نگاهی می کنیم و درمی یابیم که هیچ همخوانی با تصویری که در ذهن خود داشتیم ندارد و نتیجه می گیریم که لابد یک اشتباهی رخ داده است و ما در زندگی مردود شده ایم و از این به بعد عشق ورزیدن به خود را متوقف می کنیم!
 
ما همه به مانند صخره سنگی هستیم که الماس می شویم و درست مثل زمین که تکه های زغال سنگ را در بر می گیرد و آنها را تحت فشار و در شرایط خاصی قرار می دهد تا امکان تبدیل شدن به یک الماس درخشان را پیدا کند، زندگی نیز ما را تحت فشارها، کشمکش ها و چالش هایی قرار می دهد که برای رشد و تعالی به آن نیاز داریم!
 
برای تعالی و رشد همواره باید بهایی بپردازیم. حرکت به جلو در زندگی همواره برای ما به قیمت گذشتن از گذشته تمام می شود و آنچه به دست می آوریم همیشه به قیمت از دست دادن چیزهایی تمام می شود که باید از دست بدهیم!
 
از دست دادن هرگز آسان نیست و همیشه ما را ناراحت می کند ولی به یاد داشته باشید بین آنچه خوشایند است و آنچه سودمند است تفاوت وجود دارد!
 
اگر رشد کردن عالی است پس چرا اغلب به نظر ناموزون جلوه می کند؟
 
حتی وقتی قبول کنیم که همه آنچه درباره اش بحث کردیم درست بوده و هدف از زندگی رشد کردن باشد و ما اینجا هستیم تا درس بگیریم هنوز هم برای ما آسان نیست که در گیر و دار یک فرآیند رشد عشق به خودمان را همچنان حفظ کنیم، چرا چنین است؟ چون رشد کردن معمولاً تجربه آسانی نیست؛ حتی می تواند ترسناک و یا دردناک هم باشد. یک دلیل آن این است که برای رشد کردن احتیاج دارید از کسی یا چیزی که بوده اید دست بکشید و به یک شکل تازه و یک انسان نو تغییر ماهیت دهید و این تغییر مستلزم رهایی شماست. شما نمی توانید بدون حرکت کردن از جایی که بوده اید رشد کنید!
 
عشق ورزیدن به خود یعنی با نظری خداگونه به خود بنگرید!
 
قویاً به خاطر بسپارید: خداوند بندگانش را بدون قید و شرط دوست دارد حتی اگر بدترین خطاها را مرتکب شویم او از ما می خواهد به سویش بازگردیم. او هیچگاه، در هیچ شرایطی، به هیچ وجه ما را تنها نمی گذارد؛ رهایمان نمی کند و همواره، همیشه و بدون هیچ پیش فرضی عاشقانه به ما عشق می ورزد و دوستمان دارد. خداوند منبع عشقی دایمی و همیشگی در وجود ماست که همیشه با ماست!