امروزه بهعلت شیوع بالای افسردگی در جوامع، از آن به «سرماخوردگی روانی» یاد میشود |
افسردگی، بیماری شایع عصر ماست و در کشورهای مختلف جهان روندی فزاینده دارد. مشکلات زندگی ماشینی و همچنین بحرانهای اجتماعی و فرهنگی جوامع، باعث تشدید افسردگی شده است. امروزه بهعلت شیوع بالای افسردگی در جوامع، از آن به «سرماخوردگی روانی» یاد میشود، طوری که در آمریکا آمار سال۲۰۰۶، نشان میدهد بیماری افسردگی، بیماری اول است و نزدیک به ۶۰ میلیون نسخه داروی ضدافسردگی، در داروخانهها فروخته شده است». پژوهشهای ۵۰ سال اخیر نشان داده که کمبود مادهای بهنام «سرتونین» در مغز، یکی از عوامل ایجاد افسردگی است. روانشناسان نیز بر این باورند که فقدان تجارب مثبت از قبیل عشق و محبت و حمایت عاطفی در روابط انسانی، منجر به افسردگی میشود. افسردگی علایمی چون کنارهگیری از مردم، مشکلات تمرکز، کمخوابی یا پرخوابی، اختلال در غذا خوردن و احساس گناه یا بیارزشی دارد. اندیشیدن به مرگ و تمایل به خودکشی نیز از دیگر علایم شایع افسردگی است. مطالعات مختلف از این حکایت میکند که میزان افسردگی در زنان دوبرابر مردان است. پروین شکور، کارشناس ارشد روانشناسی بالینی میگوید: «افسردگی بهعنوان یکی از شایعترین اختلالات رفتاری و روانی در مردان حدود ۱۵درصد و در زنان ۲۵ درصد است». کارشناسان افسردگی را بعد از ایست قلبی، مهمترین علل مرگومیر زنان میدانند. افسردگی علل متعددی دارد؛ عوامل زیستی و وراثتی، شخصیت فرد و عوامل محیطی در بروز افسردگی دخیل هستند. البته در زنان، شیوه زندگی، شرایط بیولوژیک و عوامل خاصی مانند تولیدمثل، هورمونهای ژنتیک، بارداری، زایمان و یائسگی در افسردگی تاثیر دارند. اعضای خانواده از جمله همسر میتوانند در تخفیف و تسکین این اختلالات، نقش ایفا کنند؛ چنانکه دکتر امانا… قراییمقدم، جامعهشناس ایرانی، نقش حمایتی همسر در دوران بارداری و زایمان را تا حد زیادی در رفع اضطراب و نگرانی زن موثر میداند. امروزه به خاطر مشارکت زنان در فعالیتهای اجتماعی و اقتصادی و کمتوجهی دولتها و نیز سست شدن جایگاه خانواده، زنان، آسیبپذیرتر شدهاند. دکتر قاسم قاضی، روانشناس در اینباره میگوید: «بررسیها در سراسر دنیا نشان میدهد که زنان برای ابتلا به افسردگی مستعدتر هستند و این موضوع با مسایل شغلی، ارتباطات اجتماعی، مسوولیتپذیری، دغدغه مالی و حمایتهای روانی و اجتماعی مرتبط است». دکتر قاضی معتقد است، زنان بهعلت حساسیتهای بالا، زودرنج بودن، عاطفه شدید و توجه زیاد به جزییات، بیشتر در معرض احساسات و هیجانات منفی و بالاخره افسردگی قرار دارند. از دیگر عواملی که زنان را به سمت افسردگی سوق میدهد، میتوان به استرس و فشارهایی که در بیرون از محیط خانه تحمل میکنند، اشاره کرد. امروزه بهدلیل عدمهماهنگی میان وظایف همسری و مادری از یکسو و اشتغال زنان از سوی دیگر، فشار روحی مضاعفی به آنها وارد میشود. دکتر قراییمقدم در اینباره میگوید: «وقتی در جامعه، زن باید دوشادوش مرد برای تامین مایحتاج زندگی کار کند، به جهت آنکه حساستر و عاطفیتر است، بیشتر در معرض افسردگی قرار میگیرد». جسیکا اندرسون، پزشک زنان در آمریکا در اینباره مینویسد: «حقیقت این است که دارا بودن یک شغل طاقتفرسا در جامعه و هماهنگی آن با کارهای داخل منزل، برای زنان سخت و تنشزا است». خانم اندرسون میافزاید: «۶۰ درصد از مادران شاغل در آمریکا گزارش دادهاند که استرس و فشار روحی، بحرانیترین و خطرناکترین مسالهای است که آنان با آن روبهرو هستند». وی معتقد است: «بسیاری از زنان یک روز طولانی را در اداره به پایان میرسانند، سپس بچههایشان را از مهدکودک برمیدارند، شامی دستوپا میکنند، به امور درسی بچهها رسیدگی میکنند و با تودهای از لباسهای چرک روبهرو میشوند». جسیکا میگوید: «کشمکش همیشگی و پیوسته میان کار و ضرورتهای خانوادگی، باعث میشود که بسیاری از زنان احساس کنند گویی در انجام کامل هر دو مسوولیت، ناتوان و عاجز هستند. همین مساله سبب اندوه زنان و در نهایت افسردگی آنان میشود». از دیگر عوامل افسردگی، رواج جنگ و خشونت در عصر حاضر است. امروزه زنان و کودکان در فلسطین، لبنان، عراق و افغانستان کشته و آواره میشوند. نداشتن سرپناه برای زنان فلسطینی نهتنها سبب افسردگی آنها میشود، بلکه تاثر همه زنان دنیا را برمیانگیزد. جنگهایی که بر بشر امروز تحمیل میشود، میتواند از عوامل افسردگی در زنان باشد. خانوادههای آمریکایی نیز از جنایات رهبرانشان دچار رنج و سرخوردگی هستند. روزنامه نیویورکتایمز نوشته است: «نیروهای ارتش آمریکا پس از گذراندن دوران خدمت در عراق با درگیریهای غیرمنتظرهای در زندگی مشترک خانوادگی روبهرو میشوند و زندگی اکثریت آنها به طلاق میانجامد». لویی دانتون، یکی از نظامیان آمریکایی میگوید: «سربازان بعد از بازگشت از عراق نمیتوانند به زندگی مشترکشان ادامه دهند و با همسران و فرزندانشان مشکل پیدا میکنند که دلیل آن، فشارهای روحی شدید ناشی از جنگ است». براساس مقیاسهای روانشناسی، طلاق ۷۵ درصد به فرد ضربه روحی وارد میکند. علاوه بر این، خشونت عصر حاضر که از طریق رسانهها به افراد تحمیل میشود، از دیگر عوامل افسردگی است. پائول کوتل، روانپزشک مرکز پزشکی پنسیلوانیا دریافته است که ارتباط تنگاتنگی بین استرس و تماشای مداوم تلویزیون از سوی کودکان وجود دارد و موجب افسردگی آنها در سن ۲۴ سالگی میشود. وی میگوید: «هزاران ساعت تماشای تلویزیون، کودکان ما را در معرض خشونتهای ابلهانه مکرر قرار میدهد و آنها را هرچه بیشتر از تماسهای اجتماعی و خانوادگی دور میکند». برای درمان افسردگی سالیان متمادی است که از روشهای دارودرمانی و رواندرمانی استفاده میشود. فرد در مسیر رواندرمانی باید بکوشد افکار غلط و منفی درباره خود و اطرافیان را از ذهن خویش دور کند و رفتارش را تغییر دهد. اما امروزه ثابت شده که هرچه افراد به معنویات و شعایر دینی، بیشتر گرایش پیدا کنند، کمتر دچار استرسها و اختلالهای روانی میشوند. دکتر جعفر بوالهری، روانپزشک طی تحقیقاتی به این نتیجه رسیده که هرچه افراد، مذهبیتر باشند و گرایش به رفتارهای دینی و مذهبی مانند نیایش، توکل به خداوند، خیرخواهی نسبت به همنوع، صلهرحم و تعاملات صحیح اجتماعی در آنها قویتر باشد، کمتر دچار افسردگی خواهند شد. دین اسلام نیز برای سالم ماندن روح و روان انسانها، راهکارهای عملی را به افراد توصیه میکند. قرآن از انسانها میخواهد که در مقابله با سختیها و مرارتهای زندگی، صبر و شکیبایی را شیوه خود سازند. قرآن کریم، یاد خدا را مایه آرامش قلبها میداند و میفرماید: «او کسی است که سکینه و آرامش را بر دلهای مومنان نازل کرد تا ایمانی بر ایمانشان بیفزایند…»(سوره فتح، آیه ۴). همچنین قرآن از مردم میخواهد نسبت به همدیگر نگرش منفی و گمان بد نداشته باشند. اسلام برای مقابله با افسردگی، سفارش میکند که انسانها در چارچوبی معقول از نشاط برخوردار باشند. دین، نگاهی متعالی و هدفمند به مقوله شادی دارد. امام علی(ع) میفرماید: «شادی، انبساط خاطر و نشاط میآورد و غم، گرفتگی خاطر و دلگیری». اسلام در زمینه شاد زیستن مردم، به برخی نکات جزیی نیز توجه کرده است. بهعنوان مثال استفاده از بوی خوش که موجب شادمانی است، از سنتهای رسول خداست. پوشیدن لباس سفید و روشن، نظافت، سیر و سفر، شرکت در مجالس جشن و شادی مثل مجالس عروسی و اطعام هنگام ازدواج و تولد فرزند و بازگشت از حج، تاکید بر صلهرحم و دید و بازدید و غیره، همه از لوازم یک اجتماع شاد و پرتحرک هستند. اسلام بهویژه از مردان میخواهد برای سلامت روحی و روانی خانواده به جایگاه زنان بیشتر توجه کنند. از نظر اسلام، زن مانند گل، لطیف و شکننده است؛ لذا همسر بهعنوان باغبان باید در حفظ و مراقبت از آن بکوشد؛ چراکه زن سالم و درستکار میتواند فرزندان سالم و خوشرفتار تحویل جامعه دهد. در این میان، نقش دولتمردان برای مشارکت دادن زنان در فعالیتهای اجتماعی قابل توجه است. آنان باید متناسب با روحیات، ویژگیها و استعدادهای زنان، برنامهریزی کنند. اگر زنان از حمایتهای اجتماعی، فرهنگی و حقوقی لازم برخوردار شوند، در سازگاری میان نقشهای مادری و همسری با مشارکتهای اجتماعی موفقتر خواهند بود؛ در این صورت بیماریهایی مانند افسردگی در زنان کاهش یافته و از نیرو و تخصص آنان در مسیر توسعه و سازندگی به شکلی مطلوب استفاده خواهد شد. |
استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد میزنیم؟ چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند میکنند و سر هم داد میکشند؟
شاگردان فکرى کردند و یکى از آنها گفت: چون در آن لحظه،
آرامش و خونسردیمان را از دست میدهیم.
استاد پرسید: این که آرامشمان را از دست میدهیم درست است
امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد میزنیم؟
آیا نمیتوان با صداى ملایم صحبت کرد؟
چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد میزنیم؟
شاگردان هر کدام جوابهایى دادند امّا پاسخهاى هیچکدام استاد را راضى نکرد.
سرانجام او چنین توضیح داد:
هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند،
قلبهایشان از یکدیگر فاصله میگیرد.
آنها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند.
هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آنها باید صدایشان را بلندتر کنند.
سپس استاد پرسید:
هنگامى که دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى میافتد؟
آنها سر هم داد نمیزنند بلکه خیلى به آرامى با هم صحبت میکنند.
چرا؟ چون قلبهایشان خیلى به هم نزدیک است. فاصله قلبهاشان بسیار کم است.
استاد ادامه داد: هنگامى که عشقشان به یکدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى میافتد؟
آنها حتى حرف معمولى هم با هم نمیزنند و فقط در گوش هم نجوا میکنند و عشقشان باز هم به یکدیگر بیشتر میشود.
سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بینیاز میشوند و فقط به یکدیگر نگاه میکنند.
این هنگامى است که دیگر هیچ فاصلهاى بین قلبهاى آنها باقى نمانده باشد.
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن را برایت تکرار کند و تو از او رسم محبت بیاموزی
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه گذاشتن سدی در برابر رودی است که از چشمانت جاری است
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه پنهان کردن قلبی است که به اسفناک ترین حالت شکسته شده
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه نداشتن شانه های محکمی است که بتوانی به آن ها تکیه کنی و از غم زندگی برایش اشک بریزی
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه ناتمام ماندن قشنگترین داستان زندگی است که مجبوری آخرش را با جدائی به سرانجام رسانی
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه نداشتن یک همراه واقعی است که در سخت ترین شرایط همدم تو باشد
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه به دست فراموشی سپردن قشنگ ترین احساس زندگی است
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه یخ بستن وجود آدم ها و بستن چشمها است
شانس نوعی انرژی.حتما در زندگی روزمره با این کلمه زیاد برخورد میکنید:" شانس ندارم " یا "اون روزی که شانس رو تقسیم میکردند من خواب بودم" یا از این قبیل عبارات که کلمه محوری اونها شانس است.واقعا شانس چیست و چقدر به واقعیت نزدیک است؟خواندن مقاله زیر میتواند در زمینه درک واقعی این پدیده به ما کمک کند.
واقعا شانس چیست؟ ایا
واقعیت دارد؟انرژی مثبت چیست؟انرژی منفی چیست؟این مقاله به این میپردازد که ایا این
چیزها واقعیت دارد؟ یا خرافه ای بیش نیست.در این مقاله سعی شده است که با دیدگاه
علمی و غیر متعصبانه با آن پرداخته شود. از انجا که این مسئله سوال بسیاری از مردم
است لذا آنرا برای همه دوستان خوبم میفرستم . شما نیز میتوانید به انان که
دوستشان دارید ارسال کنید.
اگر حوصله
خواندن تمام این مقاله را نداریدمیتوانید حداقل قسمتهای رنگی انرا بخوانید و آنها
را بهم ربط دهید.
ابتدا باید در مورد انرژی و ماهیت آن صحبت کنیم .
خیلی از آدمها حتی نمی دانند که این دنیایی
که در آن زندگی می کنیم از چه چیزی ساخته شده است پس ابتدا باهم طبق نظریه های علمی
راه خود را پیش می بریم و به این می پردازیم که دنیا از چه چیز ساخته شده است :
خواندن این مقدمه اگر چه خسته کننده
است ولی برای روشن شدن مطلب لازم است و تا حد امکان خلاصه شده است.
دنیای اطراف از ماده و انرژی ساخته شده است : ماهیت انرژی هنوز به طور کامل کشف نشده
است اما می دانیم که انرژی با فرکانس نیز سنجیده می شود . هرچه فرکانس یک انرژی بالاتر باشد قوی تر است .
ماده از چه ساخته
شده است ؟ از ملکول
ملکول از چه ساخته شده است ؟ از اتم
اتم از چه
؟ از پروتون و الکترون و نوترون . الکترون که جرم ندارد و در حقیقت فقط انرژی است .
پروتون تمام جرم اتم را در بر دارد . و اما پروتون از چه ساخته شده است ؟ در کتاب
استفان هاوکینگ آمده است : " تقریبا بیست سال پیش چنین فکر می شد که پروتونها و
نوترونها ذراتی بنیادین هستند ولی آزمایشهای که در آنها پروتونها با سرعتهای زیادی
به پروتونها یا الکترونهای دیگر برخورد می کردند نشان دادند که آنها در واقع از
ذرات کوچکتری تشکیل یافته اند و آنها کوارک هستند . "
و اما آخرین سوال
کوارک ها از چه ساخته شده اند ؟ جواب سوال را خود استفان هاوکینگ به ما داده است می
دانیم که استفان هاوکینگ بزرگترین دانشمند زنده قرن است . او می گوید کوارک ها از
انرژی ساخته شده اند . پس می توانیم بگوییم همه چیز در این دنیا از انرژی ساخته شده
است . چون طبق نظریه نیوتون جهان از ماده + انرژی ساخته شده است که دیدیم که اخیرا
کشف شده است که ماده نیز از انرژی ساخته شده است . تنوع نوع ماده در دنیا به فرکانس و طول موج انرژی مربوط می
شود اگر همه چیز در دنیا
دارای یک فرکانس و ارتعاش بود همه چیز یکی می شد . هرچه فرکانس بالاتر باشد پس جنس لطیف تر می شود .
لطیف ترین جنسی که قابل
دیدن و لمس کردن است آتش است . و سخت ترین سنگ و فلز هستند که ارتعاش پایینی دارند
. و اما ما می خواهیم بپردازیم به جنسهای لطیف و در آنها کنکاش کنیم . افکار ما و خاطرات و
ذهن ما ماده ای هستند با انرژی و فرکانس بسیار بالا بخاطر همین غیر قابل دیدن هستند
. اما می بینیم که قابل
درک هستند . برای همین است که وقتی فکر می کنیم یا درس می خوانیم گرسنه می شویم چون
از توان موجود در خود برای تولید انرژی فکر استفاده کرده ایم و حال باید انرژی از
دست رفته را بر گردانیم . طی
آزمایش بسیار دقیقی که در یکی از دانشگاههای آمریکا در سال 1965 انجام گرفت
دانشجویی را بر روی ترازویی با حساسیت بسیار بالا قرار دادند و از او خواستند که که
یک ضرب 5 رقمی را در 5 رقمی انجام دهد و هنگام محاسبه مشخص شد که وزن دانشجو در حد
بسیار کم افزایش یافته است . بنابر این انرژی نیز وزن هم دارد . پس افکار منفی و مثبت هر کدام دارای وزن و
ارتعاش خاص خود هستند . و حتی می توانند بر روی محیط اطراف و انسانهای دیگر تاثیر
بگذارند . به خاطر
همین است که وقتی موسیقی ملایم گوش می دهیم آرام می شویم اما وقتی به موسیقی تند و
خشن گوش می کنیم مشوش می شویم این تنها به خاطر تفاوت فرکانسهای دو موسیقی می باشد
.
رمز و راز دنیایی که در آن زندگی می کنیم در انرژی و ماهیت آن نهفته است
. به خاطر همین است که انیشتین بزرگترین دانشمند مهمترین فرمول را E = MC^2 می داند و حاصل سالها
تفکر و تحقیق در همین فرمول گنجانده شده است . فرمولی که به برسی وضعیت و رابطه
میان ماده و انرژی می پردازد . البته توضیح این فرمول از حوصله این بحث خارج است .
وقتی با دید
انرژی به هستی نگاه کنیم می توانیم خیلی از ناشناخته ها را کشف و برای تمام عجایب
دلیل بیاوریم . البته این نکته بسیار ضروری است که بدانیم : ما هیچگاه نمی توانیم بگوییم طرز فکر خاصی عین
واقعیت است و طبیعت دقیقا از همین قانون پیروی می کند زیرا انیشتین می گوید : "
جهان هستی مانند ساعتی است که بر روی دیوار نصب شده است ما هیچگاه نمی توانیم به
درون ساعت نگاه کنیم ما از شواهد و قرائنی که وجود دارد ( مثل عقربه ها و اعداد روی
صفحه ) و از رفتاری که جهان دارد مثل حرکت عقربه ها قانون درونی آنرا حدس میزنیم
اما هیچ گاه نمی توانیم بگوییم که دقیقا داخل ساعت همانطور که ما حدس زده ایم کار
می کند . ما فقط باید دستگاهی را بوجود آوریم که جهان هستی آن را تایید کند . این
دستگاه یکتا نیست ، بلکه می توان بیشمار دستگاه ایجاد کرد که طبیعت هم با همه آنها
سازگار باشد و ما تنها می توانیم نسبت به دستگاه خاصی بگوییم که فلان چیز صحیح و
فلان چیز غلط است . " و این همان نظریه نسبیت انیشتین است که در بسیار ساده شده است
. بنابر این ما همیشه بدنبال آن هستیم که دستگاهی را بوجود آوریم که جواب خیلی از
سوالهای ما را داشته باشد و تا به امروز انرژی اکثر آنچه که در سالهای پیش عجایب
خوانده شده است را پاسخ داده است مثل کارهای عجیبی که مرتاض های هندی انجام می دهند
. تنها کاری که مرتاض ها انجام
می دهند بالا بردن ارتعاشات بدن و ذهن است . به خاطر همین می توانند حتی از دیوار
رد شوند اجسام مختلفی را بدون درد و خونریزی وارد بدن کنند زیرا ارتعاشات خود را
بالا برده اند و بدن تبدیل به یک ماده با انرژی بسیار بالا شده است و بنابراین عکس
العمل ها و رفتار متفاوتی را از خود نشان می دهد . اما چطور می شود ارتعاش را بالا
برد .
این مسئله بحث بسیاری دارد
که در این جا در یک یا دو صفحه نمی توان گفت فقط می توان به این نکته اشاره کرد که
یکی از راهها تمرکز کردن است .
حال می پردازیم به تیتر مطلب . خیلی وقتها وقتی به چیزی که معتقد هستیم به
سرمان می آید مثلا معتقدیم
که بعد از هر خنده گریه هست . این باعث می شود که ناخودآگاه ما انرژی هایی از خود
ساتع کند که در جهان هستی تاثیر گذار باشد . ناخودآگاه دوست دارد ما را به سمتی
ببرد که ما معتقد به ان هستیم بنابر این ما را به سمت گریه کردن می کشاند . و ما در
تمام لحظات بدون اینکه خودمان بدانیم به سمت گریه کردن سوق پیدا می کنیم که در
نهایت علت آنرا پیدا می کنیم (نا خودآگاه آنرا پیدا می کند ) و گریه می کنیم
. انرژی افکار ما در محیط پخش
می شود و روی همه چیز تاثیر می گذارد . احتمالا حتما برای شما پیش آمده که از محل و یا مکانی متنفر
باشید و دوست نداشته باشید که به آنجا بروید این مسئله دقیقا به خاطر وجود انرژی
های منفی موجود در آنجا است که روی شما تاثیر گذاشته و شما به صورت ناخودآگاه از
آنجا فراری می شوید . و هزاران
پدیده دیگر که علت همه آنها انرژی است . در مورد شانس هم همینطور است :
وقتی ما احساس کنیم خوش شانس هستیم بر روی محیط و جهان هستی
تاثیر می گذاریم . فکر ما احساس ما و باور های ما باعث می شود انرژی هایی در دنیا
پخش شود که ما را به سمت خوش شانسی هدایت کند . و همین طور هم بدشانسی هر انسانی که
معتقد است بسیار بد شانس است همیشه بدشانسی می آورد . بین افرادی که می شناسیم خیلی ها را می بینیم که به
بدشانسی خود معتقد هستند و همچنان بد شانسی می آورند . بهتر است از این به بعد فکر
کنیم خوش شانسیم . بهر حال اگر هم هیچ تاثیری نداشته باشد این فایده را دارد که
روحیه بهتری برای زندگی داریم و در خلی از موقعیتها از اعتماد به نفس بهتری برخوردار خواهیم بود
. :
"ما انسانها
همانی هستیم که در کودکی آینده خود را تصور می کردیم "
شما در کودکی چه طور خود بزرگی خود را تصور می کردید آیا هم اکنون همان نیستید
تحقیقی از"ریچارد وایزمن"روانشناس دانشگاه هارتفورد شایر.
چرا برخی مردم بیوقفه در زندگی شانس میآورند درحالی که سایرین همیشه بدشانس هستند؟
مطالعه برای بررسی چیزی که مردم آن را شانس میخوانند، ده سال قبل شروع شد. میخواستم بدانم چرا بخت و اقبال همیشه در خانه بعضیها را میزند، اما سایرین از آن محروم میمانند. به عبارت دیگر چرا بعضی از مردم خوششانس و عده دیگر بدشانس هستند؟
آگهیهایی در روزنامههای سراسری چاپ کردم و از افرادی که احساس میکردند خوششانس یا بدشانس هستند خواستم با من تماس بگیرند. صدها نفر برای شرکت در مطالعه من داوطلب شدند و در طول سالهای گذشته با آنها مصاحبه کردم، زندگیشان را زیر نظر گرفتم و از آنها خواستم در آزمایشهای من شرکت کنند.
نتایج نشان داد که هرچند این افراد به کلی از این موضوع غافلند، کلید خوششانسی یا بدشانسی آنها در افکار و کردارشان نهفته است. برای مثال، فرصتهای ظاهرا خوب در زندگی را در نظر بگیرید. افراد خوششانس مرتبا با چنین فرصتهایی برخورد میکنند، درحالی که افراد بدشانس نه.
با ترتیب دادن یک آزمایش ساده سعی کردم بفهم آیا این مساله ناشی از توانایی آنها در شناسایی چنین فرصتهایی است یا نه. به هر دو گروه افراد خوش شانس و بدشانس روزنامهای دادم و از آنها خواستم آن را ورق بزنند و بگویند چند عکس در آن هست.
به طور مخفیانه یک آگهی بزرگ را وسط روزنامه قرار دادم که میگفت: اگر به سرپرست این مطالعه بگویید که این آگهی را دیدهاید، 250 پوند پاداش خواهید گرفت. این آگهی نیمی از صفحه را پر کرده بود و به حروف بسیار درشت چاپ شده بود. با این که این آگهی کاملا خیره کننده بود، افرادی که احساس بدشانسی میکردند عمدتا آن را ندیدند، درحالی که اغلب افراد خوششانس متوجه آن شدند.
مطالعه من نشان داد که افراد بدشانس عموما عصبیتر از افراد خوششانس هستند و این فشار عصبی توانایی آنها در توجه به فرصتهای غیرمنتظره را مختل میکند. در نتیجه، آنها فرصتهای غیرمنتظره را به خاطر تمرکز بیش از حد بر سایر امور از دست میدهند.
برای مثال وقتی به مهمانی میروند چنان غرق یافتن جفت بینقصی هستند که فرصتهای عالی برای یافتن دوستان خوب را از دست میدهند. آنها به قصد یافتن مشاغل خاصی روزنامه را ورق میزنند و از دیدن سایر فرصتهای شغلی باز میمانند. افراد خوششانس آدمهای راحتتر و بازتری هستند، در نتیجه آنچه را در اطرافشان وجود دارد و نه فقط آنچه را در جستجوی آنها هستند میبینند.
تحقیقات من در مجموع نشان داد که آدمهای خوشاقبال براساس چهار اصل، برای خود فرصت ایجاد میکنند.
اول آنها در ایجاد و یافتن فرصتهای مناسب مهارت دارند،
دوم به قوه شهود گوش میسپارند و براساس آن تصمیمهای مثبت میگیرند.
سوم به خاطر توقعات مثبت، هر اتفاقی نیکی برای آنها رضایت بخش است.
چهارم نگرش انعطافپذیر آنها، بدبیاری را به خوشاقبالی بدل میکند.
در مراحل نهایی مطالعه، از خود پرسیدم آیا میتوان از این اصول برای خوششانس کردن مردم استفاده کرد. از گروهی از داوطلبان خواستم یک ماه وقت خود را صرف انجام تمرینهایی کنند که برای ایجاد روحیه و رفتار یک آدم خوششانس در آنها طراحی شده بود. این تمرینها به آنها کمک کرد فرصتهای مناسب را دریابند، به قوه شهود تکیه کنند، انتظار داشته باشند بخت به آنها رو کند و در مقابل بدبیاری انعطاف نشان دهند.
یک ماه بعد، داوطلبان بازگشته و تجارب خود را تشریح کردند. نتایج حیرت انگیز بود: 80 درصد آنها گفتند آدمهای شادتری شدهاند، از زندگی رضایت بیشتری دارند و شاید مهمتر از هر چیز خوششانستر هستند. و بالاخره این که من عامل شانس را کشف کردم.
به غریزه باطنی خود گوش کنید، چنین کاری اغلب نتیجه مثبت دارد.
با گشادگی خاطر با تجارب تازه روبرو شوید و عادات روزمره را بشکنید.
هر روز چند دقیقهای را صرف مرور حوادث مثبت زندگی کنید.
*
زن و مرد جوانی به محله جدیدی اسبابکشی کردند. روز بعد ضمن صرف صبحانه، زن متوجه شد که همسایهاش درحال آویزان کردن رختهای شسته است و گفت: لباسها چندان تمیز نیست. انگار نمیداند چطور لباس بشوید. احتمالا باید پودر لباسشویی بهتری بخرد.
همسرش نگاهی کرد اما چیزی نگفت. هربار که زن همسایه لباسهای شستهاش را برای خشک شدن آویزان میکرد، زن جوان همان حرف را تکرار میکرد تا اینکه حدود یک ماه بعد، روزی از دیدن لباسهای تمیز روی بند رخت تعجب کرد و به همسرش گفت: "یاد گرفته چطور لباس بشوید. ماندهام که چه کسی درست لباس شستن را یادش داده."
مرد پاسخ داد: من امروز صبح زود بیدار شدم و پنجرههایمان را تمیز کردم!
*
زندگی هم همینطور است. وقتی که رفتار دیگران را مشاهده میکنیم، آنچه میبینیم به درجه شفافیت پنجرهای که از آن مشغول نگاهکردن هستیم بستگی دارد. قبل از هرگونه انتقادی، بد نیست توجه کنیم به اینکه خود در آن لحظه چه ذهنیتی داریم و از خودمان بپرسیم آیا آمادگی آن را داریم که به جای قضاوت کردن فردی که میبینیم، در پی دیدن جنبههای مثبت او باشیم؟
جمله روز زندگی تاس خوب آوردن نیست ،تاس بد راخوب بازی کردن است
این روزها عبارت خالی بندی به معنی دروغ گرفتن و لاف زدن رایج شده است اما پیشینه این واژه به دهها سال پیش یعنی
زمان سلطنت رضا شاه بر می گردد ! نقل می کنند که در زمان رضاشاه بدلیل کمبود اسلحه، بعضی از پاسبانهایی که گشت
می دادند فقط غلاف خالی اسلحه یعنی همان جلدی که اسلحه در آن قرار می گیرد را روی کمرشان می بستند و در واقع
اسلحه ای در کار نبود. دزدها و شبگردها وقتی متوجه این قضیه شدند برای اینکه همدیگر را مطلع کنند به هم میگفتند که
طرف "خالی بسته" و منظورشون این بود که فلان پاسبان اسلحه ندارد و غلاف خالی اسلحه را دور کمرش بسته به این
معنی که در واقع برای ترساندن ما بلوف می زند که اسلحه دارد و روی همین اصل بود که واژه خالی بندی رواج پیدا کرد.
ولی این واژه هیچ ارتباطی به دروغگویی و لاف زدن به صراحت زمان حاضر نداشت. حالا چرا در این چند دهه ی اخیر
این واژه متداول شده و همچنان هم رو به تزاید است مشخص نیست ولی شاید باید آن را به حساب شیوایی بیش از حد زبان
فارسی و غیر منتظره بودن اعمال ما ایرانی ها گذاشت که خیلی از کارهامون از روی یک روش منطقی و نشات گرفته از
یک اعتقاد راسخ نیست بلکه احساسی، الگویی و متاسفانه قابلیت جوگیر! شدن هم هست. البته شاید هم در دوران گذشته
نیازی به کاربرد این کلمه به تعبیر فعلی نبوده چون هیچوقت جامعه ما این همه خالی بند نداشته است
نیمه شعبان خجسته میلاد قائم آل محمد(ص) مبارک باد
مهدی جان!
سئوالی ساده دارم از حضورت
من آیا زندهام وقت ظهورت
اگر که آمدی من رفته بودم
اسیر سال و ماه و هفته بودم
دعایم کن دوباره جان بگیرم
بیایم در رکاب تو بمیرم
بر چهره پر ز نور مهدی صلوات
بر جان و دل صبور مهدی صلوات
تا امر فرج شود مهیا بفرست
بهر فرج و ظهور مهدی صلوات
جمعه ها صدها نگاه بر آسمان خیره می شوند.
جمعه ها هزاران دل منتظر،
از شوق به سر امدن انتظار،
در قفس تنگ سینه برایت می تپد.
ای صاحب جمعه ها بیا.
بیا و دلتنگی غروب جمعه ها را بر طرف ساز.
امام مهدی(عج) در سخن پیامبر(ص)
پیامبر اکرم(ص) می فرمایند:...خداوند از فرزندان حسین امامانی قرار داده است که راه و روش و آیین مرا برپا می دارند.نهمین آنان قائم خاندان من «مهدی» امتم می باشد.او شبیه ترین مردمان به من است در سیما و گفتار و کردار.پس از غیبتی طولانی و سرگردانی و سردرگمی مردم، ظاهر می شود،آنگاه آیین خدا را آشکار می سازد...پس زمین را از عدل و داد پر می کند پس از آن که از ستم و بیداد لبریز شده باشد.(1)
*امام مهدی(عج) در سخن حضرت فاطمه(س)
جابر می گوید:خدمت حضرت فاطمه رفتم،لوحی نزد آن بانو نهاده بود که در آن نامهای امامان نوشته شده بود.(از آن جمله درباره ی دوازدهمین امام چنین آمده بود)پس از امام یازدهم( امام حسن عسگری(ع) )راه امامت را کامل می کنم با فرزندش که رحمت برای همه ی جهانیان است.او(امام دوازدهم) دارای کمال موسی و شکوه عیسی و شکیبایی ایوب است...در زمان غیبت این امام،دوستان من(دینداران راستین)به مشکلات گرفتار شوند...آنان بحق دوستان منند(چون در دینداری پایداری می کنند.)درود و رحمت خداوند بر آنان باد.آنان(مردمان در دوران غیبت)بیگمان هدایت شدگان و راه یافتگانند.(2)
*امام مهدی(عج) در سخن امام علی(ع)
اصبغ نباته که از شاگردان و یاران آن حضرت است می گوید:روزی نزد امیر مومنان(ع) رفتم،دیدم در فکر فرو رفته است و با انگشت بر زمین خط می کشد.گفتم:ای امیر مومنان!چه شده است که در فکر فرو رفتید؟...امام فرمود:در مولودی می اندیشم که از نسا من است و او«مهدی» است که زمین را از عدل و داد پر می کند پس از آن که از ستم و بیداد پر و لبریز شده باشد...!(3)
*امام مهدی(عج) در سخن امام حسن(ع)
...(امام)قائم که(هنگام ظهورش)،حضرت عیسی از آسمان فرود می آید و پشت سر او نماز می گذارد...تولدش از مردمان پنهان است و از چشمها غایب می شود...او نهمین فرزند برادرم حسین است و فرزند بهترین زنان.عمری طولانی دارد و خداوند اورا(در زمین) آشکار می سازد در سیمای انسانی چهل ساله،تا همگان بدانند که خداوند بر هر کاری قادر است.(4)
*امام مهدی(عج) در سخن امام حسین(ع)
اگر از دنیا یک روز(بیش) باقی نمانده باشد،خداوند آن روز را دراز گرداند،تا مردی از فرزندان من قیام کند و زمین را از عدل و داد لبریز کند،پس از آنکه از ستم و ظلم پر شده باشد.این چنین از پیامبر شنیدم.(5)
*امام مهدی(عج) در سخن امام سجاد(ع)
...بی تردید،مردم زمان غیبت مهدی،که امامت اورا باور دارند و منتظر ظهور اویند، از مردمان دیگر زمانها برترند،چون خدای بزرگ،به آنان عقل و درک و فهمی داده است که غیبت برایشان چون ظهور است.خداوند آنان را،در آن زمان،همپایه ی مجاهدان شمشیر زن زمان پیامبر(ص) قرار داده است و اینانند اخلاص گزاران واقعی و شیعیان راستین ما و دعوت کنندگان مردم به خدا(و به دین خدا)،آشکار و پنهان.(6)
*امام مهدی(عج) در سخن امام باقر(ع)
محمد بن مسلم(که از شاگردان امام باقر و امام صادق(ع) است) می گوید:از امام باقر(ع) پرسیدم درباره ی قائم که هر گاه قیام کند چه روشی در پیش می گیرد؟امام فرمود:روش پیامبر را تا اسلام را حاکم سازد.گفتم:روش پیامبر چه بود؟امام فرمود:آنچه در(نظامها و آیین) جاهلیت بود باطل کرد و عدالت میان مردمان حاکم ساخت و چنین است(امام) قائم(ع) آنگاه که قیام کند آنچه را(از راه و روشها میان مردم)در زمان پیش از ظهور رایج بوده است،زیر پا می نهد و آیین دادگری را بر پا می سازد.(7)
*امام مهدی(عج) در سخن امام صادق(ع)
کسانی که در حالت انتظار دولت قائم،از جهان درگذرند،مانند کسانیند که در خدمت(امام) قائم باشند.امام،پس از این سخن مکثی کرد،سپس گفت:بلکه مانند کسانیند که در رکاب(امام) مهدی شمشیر زده باشند.سپس گفت:نه به خدا سوگند،اینان مانند کسانیند که در خدمت پیامبر به شهادت رسیده باشند.(8)چشم به راه امر(قیام و انقلاب) امام خود باش،در هر شب و هر روز،زیرا که خدا در هر روز کاری کند و کاری،اورا از کاری دیگر باز ندارد...(9)
*امام مهدی(عج) در سخن امام کاظم(ع)
...خداوند برای دوازدهمین(امام) از خاندان ما هر دشواری را آسان می گرداند و به دست او هر جبار و زورگوی سرسختی نابود می شود و هر شیطان سر کشی نابود می گردد.(10)
*امام مهدی(عج) در سخن امام رضا(ع)
دعبل خزاعی(شاعر نامدار شیعی)می گوید:قصیده ی خود را در حضور امام رضا(ع) خواندم،چون به این شعر ها رسیدم:امامی از آل محمد(ص)،به یقین،خروج خواهد کرد،او به تایید اسم اعظم الهی و برکت نصر آسمانی به پا می خیزد و حق و باطل را از هم جدا می کند و همه را بر شادخواریهاو کین توزیها،کیفر می دهد.(در این هنگام)امام رضا(ع) به شدت گریست،آنگاه فرمود:« ای دعبل!روح القدس به زبان تو سخن گفته است.آیا می دانی این امام چه کسی خواهد بود؟»گفتم:نه(شخص اورا نمی شناسم)،لیکن شنیده ام که امامی از شما خاندان پیامبر خروج می کند و زمین را از عدل و داد لبریز می سازد.امام رضا(ع) فرمود:«پس از من فرزندم محمد«جواد» امام است.پس از محمد فرزندش علی،امام است.پس از علی(هادی) فرزندش حسن،امام است و پس از حسن(عسگری)،فرزندش،حجت قائم خواهد بود.اوست که در زمان غیبت(مردمان)چشم به راه اویند و در زمان ظهور همه مطیع او گردند.او زمین را پر از عدل و داد می کند،پس از آن که پر از ظلم و ستم شده باشد...(11)
*امام مهدی(عج) در سخن امام جواد(ع)
عبدالعظیم حسنی(که از یاران آن امام است)می گوید:به امام جواد(ع) گفتم:امیدوارم که شما قائم خاندان پیامبر باشی که زمین را از عدل داد آکنده می کند...امام فرمود:همه ی ما قائم به امر خدای بزرگیم...لیکن آن قائمی که خداوند،به دست او زمین را از کافران و منکران پاک می گرداند و سراسر گیتی را از عدالت سرشار می سازد او کسی است که تولدش از مردم پنهان خواهد بود و خود او از چشم ها غایب می شود...(12)
*امام مهدی(عج) در سخن امام هادی(ع)
امام پس از من،فرزندم حسن است و پس از حسن فرزندش(امام) قائم است که زمین را از عدل و داد پر می کند،پس از آن که از ظلم و بیداد لبریز شده باشد.(13)
*امام مهدی(عج) در سخن امام حسن عسگری(ع)
سپاس خدایی را که پیش از مرگم جانشینم را به من نمایاند.جانشینی که شبیه ترین انسانها به پیامبر است در خلقت و اخلاق. خداوند او را در دوران غیبت(از بلاها) حفظ می کند،سپس اورا آشکار می سازد.او سراسر زمسن را از عدالت پر می کند،پس از این که از ظلم و ستم لبریز شده باشد.(14)
************ ********* ********* *
توضیحات:
1_ کمال الدین1/257.
2_ کمال الدین1/310.
3_کمال الدین1/289.
4_کمال الدین1/316.
5_ کمال الدین1/318.
6_منتخب الاثر/244.
7_ تهذیب6/154.
8_ بحارالانوار52/126.
9_ مکیال المکارم2/157.
10_ کمال الدین2/369.
11_ کمال الدین2/372.
12_ کمال الدین2/378.
13_ کمال الدین2/383.
14_ کمال الدین2/409.
اگر چه نزد شما تشنه سخن بودم کسی که حرف دلش را نگفت من بودم
ای که می پرسی نشان عشق چیست ؛
عشق چیزی جز ظهور مهر نیست ...
.عشق یعنی مهر بی چون و چرا ؛
عشق یعنی کوشش بی ادعا .....
عشق یعنی مهر بی اما اگر ؛
عشق یعنی رفتن با پای سر ....
.عشق یعنی دل تپیدن بهر دوست ؛
عشق یعنی جان من قربان اوست ...
.عشق یعنی خواندن از چشمان او ؛
حرفهای دل ولی بی گفتگو .....
عشق یعنی عاشق بی زحمتی ؛
عشق یعنی بوسه بی شهوتی .....
عشق ، یار مهربان زندگی ؛
بادبان و نردبان زندگی .....
عشق یعنی دشت گلکاری شده ؛
در کویری چشمه ای جاری شده ....
.یک شقایق در میان دشت خار ؛
باور امکان با یک گل بهار ....
.در خزانی برگریز و زرد و سخت ؛
عشق تاب آخرین برگ درخت ....
.عشق یعنی روح را آراستن ؛
بی شمار افتادن و برخاستن
عشق یعنی زشتی زیبا شده ؛
عشق یعنی گنگی گویا شده ....
.عشق یعنی مهربانی در عمل ؛
خلق کیفیت به زنبور عسل ....
.عشق یعنی گل به جای خار باش ؛
پل به جای اینهمه دیوار باش ....
.عشق یعنی یک نگاه آشنا ؛
دیدن افتادگان زیر پا ......
عشق یعنی تنگ بی ماهی شده ؛
عشق یعنی ماهی راهی شده .....
عشق یعنی آهویی آرام و رام ؛
عشق صیادی بدون تیر و دام .....
عشق یعنی برگ روی ساقه ها ؛
عشق یعنی گل به روی شاخه ها ....
.عشق یعنی از بدیها اجتناب ؛
بردن پروانه از لای کتاب
تبیان-اگر احساس می کنید که بی انگیزه شده اید، سؤالات زیادی وجود دارد که می توانید از خودتان بپرسید:
● در گذشته چگونه در خود ایجاد انگیزه می کردید؟
●آیا در زندگی اهداف متفاوتی را در پیش گرفته اید؟
●چه چیزی مانع انجام کار دلخواهتان می شود؟
انگیزه توسط خود ما ایجاد می شود. سطح انگیزه ی ما هم، تحت تأثیر عوامل مختلفی نظیر استرس، اضطراب و افسردگی قرار می گیرد، همچنین می تواند علتی برای آنها باشد. انگیزه با ایجاد یک سری از اهداف و تعیین روش های مناسب برای رسیدن به آن شروع می شود. عوامل زیر در ایجاد انگیزه دخیل هستند:
ابتدا اهداف بایستی شناسایی شوند و واقعی و قابل حصول باشند. تعیین اهداف کوتاه مدت در آغاز هدف ها اهمیت بسیار دارد، زیرا دسترسی به آنها غالباً ساده تر است و همچنین حس موفقیت بیشتری را در فرد ایجاد می کند و وی را به سوی اهداف بزرگتر رهنمون می سازد.
انتظارات ما از خودمان و انتظارات دیگران از ما، می تواند منبع استرس باشد. انتظارات باید واقعی باشند. همچنین باورهایمان درباره ی توانایی دسترسی به اهداف بایستی مطابق با واقعیات فعلی باشد. انتظار بیش از اندازه از خویشتن باعث کاهش انگیزه می شود.
آنچه را که مایلید واقعاً بدان دست یابید مشخص کنید و در جهت آن حرکت نمایید. تشخیص این که چه چیزی واقعاً در ما ایجاد رغبت می کند ، می تواند مفید باشد ولی ما نمی توانیم فقط به این اکتفا کنیم.
از موانع موجود در انجام خواسته هایتان آگاه شوید. اگر برای مثال، سعی می کنید که مطالعه را آغاز نمایید (قصد مطالعه دارید)، محیطی آرام و بدون هرگونه مزاحمت برای مطالعه انتخاب کنید. چیزهایی را که ممکن است تأثیر منفی در انگیزه داشته باشند بشناسید. مثلاً هنگام مطالعه، عوامل منفی در حفظ انگیزه عبارت اند از: تلویزیون، تلفن، رادیو، برنامه های پیش بینی نشده و ...
انجام اهداف واقعی بایستی پاداشی را به دنبال داشته باشد. قدردانی از خودتان به خاطر انجام کار مورد نظرتان بخش عمده ی برنامه می باشد. تشویق، توجه ما را به نتایج پایانی کار معطوف می دارد؛ همانطور که به شروع آن نیز کمک می کند. این کار در ایجاد حس کنترل و تسلط بر مسئله مؤثر است.
"انگیزه" و "عملکرد" با یکدیگر در تعاملند. انگیزه منجر به عملکرد بهتر شده و عملکرد بهتر نیز می تواند انگیزه را افزایش دهد.
○ عبارات مثبت را درباره ی خودتان به کار ببرید.
نسبت به چیزهایی که به خودتان می گویید آگاه باشید. عبارات و جملاتی نظیر: «من باید این کار را انجام دهم» می تواند استرس را زیاد کند. به همین منظور عبارت «من می توانم این کار را انجام بدهم» به کار ببرید و یا به جای عبارت «من لازم است که این کار را انجام دهم» عبارت «من مایلم این کار را انجام دهم» به کار برید.
○خودتان را تشویق کنید.
تغییرات کوچک خوب هستند. موفقیت هایتان را یادداشت کنید و پیشرفتی را که داشته اید، بازنگری کنید. دیدن پیشرفت هایتان به نوبه ی خود عاملی است در ایجاد انگیزه. نسبت به خودتان مهربان باشید.
○ از تجسم (تصویر سازی ذهنی) استفاده کنید.
برای مثال زمانی را تجسم کنید که شما واقعاً خودتان را با انگیزه احساس می کردید. چه چیزی فرق کرده است؟ آن تفاوت ها را باز شناسید.
○ ببینید چگونه افکار و احساساتتان، برانگیزه ی شما تأثیر می گذارد.
در مواجهه با برخی از موقعیت ها ما به شیوه ای عکس العمل نشان می دهیم که مبتنی بر نظام افکار یا باورهایمان می باشد. شیوه ی پاسخگویی ما به مسایل، عکس العمل ها یا احساساتی را در پی دارد که همین عکس العمل ها و احساسات سطح انگیزه ما را تحت تأثیر قرار می دهند. آگاهی یافتن از علت و چگونگی واکنش هایمان به برخی رویدادها، اولین گام در درک این واقعیت است. اگر همچنان در ارتباط با موارد مطرح شده دچار مشکل هستید، مطالعه کتاب های موجود و صحبت و مشورت با یک مشاور می تواند روشی کارآمد برای بررسی دقیق تر موضوع باشد.