نیمی برای من ، نیمی برای تو

اینگونه زندگی کنیم: شاد ولی دلسوز ساده ولی زیبا مصمم ولی آرام مهربان ولی جدی زیرک ولی صادق عاشق ولی عاقل

نیمی برای من ، نیمی برای تو

اینگونه زندگی کنیم: شاد ولی دلسوز ساده ولی زیبا مصمم ولی آرام مهربان ولی جدی زیرک ولی صادق عاشق ولی عاقل

.:: رفع مشکلات طبی با 9 چاره طبیعی ::.

  

 

برخی افراد برای رهایی از هزینه‌های سنگین درمان به مصرف خوراکی‌های طبیعی روی می‌آورند تا از ابتلا یا پیشرفت‌ بیماری‌ها پیشگیری کنند. واقعا وقتی می‌شود با صرف هزینه‌ای اندک از شر برخی بیماری‌ها خلاص شد، چرا باید هزینه‌های سنگین درمان را متحمل شد؟ شناخت خواص خوراکی‌های طبیعی در دسترس و ارزان‌قیمت می‌تواند به شما کمک کند که گاهی زودتر به داد خودتان برسید. البته ناگفته نماند که برای انجام هر یک از این روش‌ها باید نظر پزشک را هم جویا شوید و از درمان‌های خودسرانه پرهیز کنید تا گرفتار عوارض ناخواسته این درمان‌های طبیعی نشوید.

1. لیمو و جای جوش : دکتر آدری‌ کیونین، متخصص پوست ومو می‌گوید: شما می‌توانید برای از بین بردن جای جوش‌های صورت‌تان، روزی 10 تا 15 دقیقه یک قطعه لیمو ترش تازه را روی پوست‌تان بگذارید و بعد از 12 هفته از داشتن پوستی صاف و شفاف لذت ببرید. اسید موجود در آب لیمو ترش سبب از بین رفتن جای جوش‌ها می شود. ولی اگر پوست‌ خشکی دارید، بهتر است از این روش استفاده نکنید.

2. سرکه سیب و ضرب‌دیدگی :
محققان می‌گویند سرکه سیب یکی از موثرترین مواد برای مبارزه با بیماری‌های التهابی است. بنابراین اگر قسمتی از بدن‌تان دچار ضرب‌دیدگی شده و ورم کرده است، روزی چند نوبت یک دستمال پارچه‌ای را به سرکه سیب آغشته کنید و روی قسمت متورم بمالید، یا روزی دو بار خمیری متشکل از سرکه سیب و سفیده تخم ‌مرغ را به مدت یک ساعت روی بخش ضرب‌دیده بگذارید.

3. زنجبیل و دل‌ درد :
این گیاه معجزه‌گر بهترین درمان برای دل‌ دردهای ساده و حتی دل ‌دردهای دوران بارداری و قاعدگی است. مطمئن باشید که اگر دل‌درد به سراغ‌تان بیاید، با نوشیدن روزی دو لیوان دم کرده زنجبیل می‌توانید از دست آن خلاص شوید. برای درست کردن دم کرده زنجبیل هم کافی است یک قاشق غذاخوری زنجبیل تازه را در یک قوری آب داغ بریزید و 10 دقیقه منتظر شوید تا خوب دم بکشد و آماده نوشیدن شود.

4. عسل و خراش پوستی :
این خوراکی شیرین و خوش‌مزه، حاوی دو ماده موثر و مفید برای درمان زخم‌های ناشی از بریدگی یا خراش است؛ شکر برای از بین بردن رطوبت و در نتیجه از بین رفتن باکتری‌ها و پراکسید هیدروژن برای ضدعفونی کردن. پس شما می‌توانید برای درمان بریدگی‌ های سطحی‌تان به سادگی از این ماده شفابخش استفاده کنید.

5. ‌نمک و پای ورزشکاران :
یکی از مشکلاتی که اکثر ورزشکاران و گاهی افراد غیر ورزشکار با آن دست به گریبان‌اند، مشکلات مربوط به پاهاست. تعریق بیش از حد و بوی نامطبوع پا، به وجود آمدن قارچ‌های پوستی بین انگشتان پا و سفتی پوست به‌ خصوص در پاشنه و انگشت شست پا، از جمله ی این مشکلات هستند. دکتر سوزان لوین، متخصص بیماری‌‌های داخلی، به کلیه افرادی که به نوعی با هر کدام از این مشکلات درگیر هستند توصیه می‌کند روزانه 5 تا 10 دقیقه پاهای‌شان را در محلولی حاوی یک لیتر آب گرم و دو قاشق چای‌خوری نمک، قرار دهند.

6. روغن زیتون و اگزما :
خشکی و خارش شدید پوست در بیماری اگزما بسیار آزار دهنده است. اگر از این بیماری پوستی رنج می‌برید و داروهای شیمیایی هم حساسیت پوست‌تان را بیشتر کرده اند، می‌توانید روزی چند نوبت یک قاشق چای‌خوری روغن زیتون را روی هر 5/2 سانتی‌متر از پوست مبتلا بمالید و اگر بیماری‌تان شدید و پیشرفته است، منطقه چرب شده را با یک پوشش پلاستیکی هم بپوشانید.

7. شیر و آرامش :
دکتر برنارد ویتون، روان‌پزشک، می‌گوید: اگر می‌خواهید پیش از خوابیدن به آرامش کامل برسید و با ذهنی آرام یک خواب لذت‌بخش را تجربه کنید، نیم ساعت قبل از خواب یک لیوان شیر گرم بنوشید. اسیدآمینه‌ای به نام تریپتوفان در شیر وجود دارد که باعث ایجاد حس آرامش می‌شود.

8. دم کرده بابونه و میخچه :
دکتر لوین می گوید: آسان‌ترین راه برای از بین بردن میخچه پا این است که روزی دو ساعت آن را در دم کرده ی بابونه قرار دهید. این دم کرده گیاهی، بهترین ماده برای نرم کردن پوست سفت شده هم به شمار می‌آید. در ضمن اگر دیدید پوست‌تان بعد از قرار گرفتن در دم کرده بابونه رنگ گرفت، اصلا نگران نشوید. مقداری آب ولرم و صابون ملایم می‌تواند مشکل شما را خیلی سریع حل کند.

9. جوش‌ شیرین و عفونت‌ ادراری :
به گفته دکتر لارین گیل‌اسپای، اورولوژیست، جوش ‌شیرین با قلیایی کردن محیط مثانه باعث جلوگیری از تکثیر باکتری‌ها می‌شود، بنابراین اگر به عفونت دستگاه ادراری مبتلا شده‌اید و به پزشک هم دسترسی ندارید، روزی یک لیوان آب که با یک چهارم قاشق چای‌خوری جوش ‌شیرین مخلوط شده است را بخورید و در اولین فرصت ممکن به پزشک مراجعه کنید.
  

.:: درمانی ساده برای پوکی استخوان ::. 

 پوکی استخوان یا بیماری خاموش چهارمین عامل مرگ و میر در جهان شناخته شده و از هر 4 زن بالای 25 سال 1 نفر مبتلاست. اخیراً یک درمان ساده و عالی برای آن پیدا شده، این راه حل نتیجۀ 7 ماه تحقیق در بیمارستان بقیه الله اعظم است. هر روز صبح ناشتا 3 قاشق مرباخوری پودر سنجد (شامل پوست، گوشت و هسته) را در یک لیوان شیر داغ زده و نوش جان کنید. از عطاری های مطمئن فقط این پودر را خریده و در یخچال نگه داری کنید.

 

 

پاسخ آیت‌الله بهجت درباره وجود امام زمان(عج) در جزیره برمودا

ادامه مطلب ...

آدم‌های موفـق با دیـگران 30 فـرق دارند

  

 

آدم های موفق خودشان را با افرادی که با آنها هم فکر هستند، متحد می‌کنند. آنها اهمیت و ارزش قسمتی از یک گروه بودن را می‌دانند و می توان گفت آدم های موفق 30 فرق کلی با دیگران دارند که دانستن آنها بد نیست :

۱.  از خودشان مطمئن هستند.

2.       فرصت‌هایی را می‌بینند و پیدا می‌کنند که دیگران آنها را نمی‌بینند.

3.      از مشکلات درس می‌گیرند، در حالی که دیگران فقط مشکلات را می‌بینند.

4.      روی راه‌حل‌ها تمرکز می‌کنند.

5.      هوشیارانه و روشمندانه موفقیت‌شان را می‌سازند، در زمانی که دیگران آرزو می‌کنند موفقیت به سراغ‌شان‌ آید.

6.      مثل بقیه ترس‌هایی دارند ولی اجازه نمی‌دهند ترس آنها را کنترل و محدود کند.

7.      سوالات درست را به شیوه صحیح از خود می‌پرسند. سوال‌هایی که آنها را در مسیر مثبت ذهنی و روحی قرار می‌دهد.

8.      به ندرت از چیزی شکایت می‌کنند و انرژی‌شان را به خاطر آن از دست نمی‌دهند. همه چیزی که شکایت کردن باعث آن است فقط قرار دادن فرد در مسیر منفی‌بافی و بی‌ثمر بودن است.

9.      سرزنش نمی‌کنند (واقعا فایده‌اش چیست؟) آنها مسوولیت کارهایشان و نتایج کارهایشان را تماما به عهده می‌گیرند.

10.  وقتی ناچارند از ظرفیتی بیش از حد ظرفیت‌شان استفاده کنند همیشه راهی را برای بالا بردن ظرفیت‌شان پیدا می‌کنند و بیشتر از ظرفیت‌شان از خود توقع دارند. آنها از آنچه دارند به نحو کارآمدتری استفاده می‌کنند.

11.  همیشه مشغول، فعال و سازنده هستند. هنگامی که اغلب افراد در حال استراحت هستند آنها برنامه‌ریزی کرده و فکر می‌کنند تا وقتی که کارشان را انجام می‌دهند استرس کمتری داشته باشند.

12.  خودشان را با افرادی که با آنها هم فکر هستند، متحد می‌کنند. آنها اهمیت و ارزش قسمتی از یک گروه بودن را می‌دانند.

13.  بلندپرواز هستند و دوست دارند حیرت‌انگیز باشند. آنها هوشیارانه انتخاب می‌کنند تا بهترین نوع زندگی را داشته باشند و نمی‌گذارند زندگی‌شان اتوماتیک‌وار سپری شود.

14.  به‌وضوح و دقیقا می‌دانند که چه چیزی در زندگی می‌خواهند و چه نمی‌خواهند. آنها بهترین واقعیت را دقیقا برای خودشان مجسم و طراحی می‌کنند به جای اینکه صرفا تماشاگر زندگی باشند.

15.  بیشتر از آنکه تقلید کنند، نوآوری می‌کنند.

16.  در انجام کارهایشان امروز و فردا نمی‌کنند و زندگی‌شان را در انتظار رسیدن بهترین زمان برای انجام کاری از دست نمی‌دهند.

17.  آنها دانش‌آموزان مدرسه زندگی هستند و همواره برای یادگیری روی خودشان کار می‌کنند. آنها از راه‌های مختلفی مثل تحصیلات آموزشگاهی، دیدن و شنیدن، پرسیدن، خواندن و تجربه کردن یاد می‌گیرند.

18.  همیشه نیمه پر لیوان را می‌بینند و توانایی پیدا کردن راه درست را دارند.

19.  دقیقا می‌دانند که چه کاری باید انجام دهند و زندگی‌شان را با از شاخه‌ای به شاخه‌ای دیگر پریدن از دست نمی‌دهند.

20.  ریسک‌های حساب‌شده‌ای انجام می‌دهند؛ ریسک‌های مالی، احساسی و شغلی.

21.  با مشکلات و چالش‌هایی که برایشان پیش می‌آید سریع و تاثیرگذار روبه‌رو می‌شوند و هیچ وقت در مقابل مشکلات سرشان را زیر برف نمی‌کنند. با چالش‌ها روبه‌رو می‌شوند و از آنها برای پیشرفت خودشان بهره می‌برند.

22.  منتظر قسمت و سرنوشت و شانس نمی‌مانند تا آینده‌شان را رقم بزند. آنها بر این باورند که با تعهد و تلاش و فعالیت، بهترین زندگی را برای خودشان می‌سازند.

23.  وقتی بیشتر مردم کاری نمی‌کنند؛ آنها مشغول فعالیت هستند. آنها قبل از اینکه مجبور به کاری بشوند، عمل می‌کنند.

24.  بیشتر از افراد معمولی روی احساسات‌شان کنترل دارند. آنها همان احساساتی را دارند که ما داریم ولی هیچ‌گاه برده احساسات‌شان نمی‌شوند.

25.  ارتباط‌گرهای خوبی هستند و روی رابطه‌ها کار می‌کنند.

26.  برای زندگی‌شان برنامه دارند و سعی می‌کنند برنامه‌شان را عملی کنند. زندگی آنها از کارهای برنامه‌ریزی نشده و نتایج اتفاقی عاری است.

27.  در زمانی که بیشتر مردم به هر قیمتی می‌خواهند از رنج کشیدن و بودن در شرایط سخت اجتناب کنند، افراد موفق قدر و ارزش کار کردن و بودن در شرایط سخت را می‌فهمند.

28.  ارزش‌های زندگی‌شان معلوم است و زندگی‌شان را روی همان ارزش‌ها بنا می‌کنند. تعادل دارند. وقتی از لحاظ مالی موفق هستند، می‌دانند که پول و موفقیت مترادف هم نیستند.

29.  آنها می‌دانند افرادی که فقط از نظر مالی در سطح مطلوبی قرار دارند، موفق نیستند. این در حالی است که خیلی‌ها خیال می‌کنند پول همان موفقیت است. ولی آنها دریافته‌اند که پول هم مثل بقیه چیزها یک وسیله است برای دستیابی به موفقیت.

30.  اهمیت کنترل داشتن روی خود را درک کرده‌اند. آنها قوی هستند و از اینکه راهی را می‌روند که کمتر کسی می‌تواند برود، شاد می‌شوند.

 

شباهت های خدمت سربازی و زندگی زناشوئی!

شباهت های خدمت سربازی و زندگس زناشوی
 
 

شباهت های انکار ناپذیر میان خدمت سربازی و زندگی زناشویی آنقدر زیاد است که از دیرباز ، در اکثر کشور های دنیا خدمت سربازی اجباری را قرار دادند تا تمام افراد ذکور جامعه ، قبل از افتادن به دام ازدواج ( ببخشید ! منظورم قبل از متاهل شدن بود ) برای ۲ سال طعم زندگی مشترک را بچشند تا در ۱۰۰ سال آینده ، زیاد احساس رنج و عذاب نکنند.

و اما شباهتهای میان خدمت سربازی و زندگی زناشویی برای آقایان :

۱- چه در خدمت سربازی و چه در زندگی زناشویی ، چه بخواهی و چه نخواهی کچل خواهی شد و یا بعبارت بهتر ، کچلت خواهند کرد ! البته این کچلی در خدمت سربازی توسط ماشین اصلاح و در زندگی مشترک توسط عواملی چون : استرس شدید ، سوء تغذیه ، کندن بصورت لاخ لاخ توسط همسر ، چپ شدن ماهیتابه روغن داغ روی سر و ... صورت می گیرد ! نا گفته نماند که این کچلی در آقایان به نسبت نوع مو ، جنس ریشه مو ، عوامل ارثی و ... متفاوت است ولی به هر حال به قول معروف : دیر و زود داره ولی بالاخره هممون کل پا می شیم !


۲- شباهت بعدی در زمینه داشتن فرمانده و بعبارتی ، فرمانبردار شدن است ! به محض ورود به پادگان و یا منزل مسکونی مشترک ( خانه بخت ) ، هر مردی یک فرمانبردار بی چون و چرا محسوب می شود که اگر طالب جان و سلامتی جسمی و روحیش می باشد ، باید تمام فرامین فرمانده و یا همسر خود را بر روی تخم چشمانش بگذارد و هر گونه تخطی از دستورات فرمانده و همسر ، پاسخی جز گلوله ، حبس ، اضافه خدمت ( در خدمت سربازی ) و افتادن توی سماور پر از آب جوش ، هدف قرار گرفتن با ساتور ، رفتن دست توی چرخ گوشت ، پرت شدن از پنجره طبقه هفتم به بیرون ، گشنگی و تشنگی کشیدن و ... ( در زندگی زناشویی ) نخواهد داشت !

 

۳- شباهت سوم در این نکته اقتصادی خلاصه می شود که چه سرباز و چه مرد متاهل ، میزان پولی که در آخر برج به دست او خواهد رسید ، فقط به میزانیست که کفاف بر طرف کردن نیازهای اساسی او را بدهد و چیزی جهت پس انداز کردن و یا خرج کردن در زمینه هایی غیر از نیازهای اساسی نخواهد ماند و در این میان ، سرباز و مرد متاهل ، هر چقدر هم که جان بکنند و عرق بریزند ، فرقی به حال فرمانده یا همسرش نخواهد کرد و باطبع تاثیری در جهت افزایش مستمری آنان نخواهد داشت ، بعبارت بهتر ، در هر دو جا یکی باید کار کنه تا اون یکی حال کنه!

 

۴- از دیگر شباهتهای موجود میان این دو قشر آسیب پذیر جامعه ، شباهت در آرزو کردن است ! بدین معنا که هر پسری پس از ورود به پادگان و خانه بخت است که قدر زندگی در خانه پدری را می فهمد و از اعماق وجودش و با تمام اعضا و جوارحش آرزو می کند که ای کاش هنوز هم در کنار پدر و مادرش بسر می برد و ایضا خودش را نیز لعنت خواهد کرد که چرا قدر آن روزهای شیرین را ندانسته است ! چرا که در پادگان و خانه مشترک دیگر کسی غذای مفت به او نمی دهد ، لباسهایش را نمی شوید و اتو نمی زند ، کسی نازش را نمی کشد و ... و فقط خود اوست که مسئول انجام تمام کارهای شخصی اش و نیز کارهای چند نفر دیگر می باشد !

 

۵- از دیگر شباهتها می توان به این نکته اشاره کرد که اکثر سربازی رفته ها و اکثر مردان متاهل متفق القول هستند که در این ایام ، هر روز به اندازه یکسال برای آنها می گذرد و ثانیه ها حکم ساعت را پیدا می کنند که به احتمال زیاد دلیل آن ، مواردی مشابه موارد فوق می باشد .

 

۶- و در نهایت اینکه چند ماه پس از آنکه کارت پایان خدمت یا قباله ازدواج را دریافت کردید ، صدای خواندن این شعر معروف در گوشتان خواهد پیچید که : ( گول خوردی آی گول خوردی ! )
 

زیرا آن موقع است که تازه دوزاریتان جا می افتد که با این کارت و قباله نه کاری به آدم می دهند و نه وام ازدواج و نه خیلی از چیزهای دیگر که شما را به بهانه آنها در این راه وارد کرده بودند ، پس متوجه خواهید شد که تنها مورد استفاده ای که برای شما خواهند داشت این است که می توانید از آنها برای امانت دادن به کلوپ جهت کرایه فیلم استفاده نمایید!!


  
           

راز

ذهن شما تجربه شما از واقعیت را خلق می کند پس با ذهنتان دوست باشید!

 
بیشتر آنچه در زندگی، واقعی می نماید تنها تصویری فرافکن شده از ذهن خود ماست!
 
بسیاری از تجارب زندگی شما در ذهنتان اتفاق می افتد. آنچه شما به عنوان واقعیت تجربه می کنید مبتنی بر ذهنیت شما از واقعیت است نه خود واقعیت!
 
ذهن شما نه تنها قادر است واقعیتهای ذهنی و درونی را خلق کند بلکه قدرت تحت تأثیر قرار دادن واقعیتهای عینی و بیرونی را نیز دارد و همواره به دنبال مدرک و یا نشانه ای برای اثبات حقانیت خویش است؛ مثلاً اگر به چیزی اعتقاد داشته باشید برای اثبات حقانیت آن و حذف عقاید دیگر به دنبال دلیل و مدرک در بیرون می گردید و بقیه نشانه ها را یا حذف می کنید و یا نادیده می گیرید!
 
تفکر خلاق است! جهان همانگونه ایست که شما می بینید! وجود شما همان چیزی است که فکر می کنید هست!
 
 ذهن شما بی نهایت قدرتمند است و با واکنشها، تفاسیر و تصویر فکنی های خود واقعیت لحظه به لحظه شما را خلق می کند و درد، لذت، آزادی و یا اسارت شما را رقم می زند!
 
ذهنی که کنترل نشود قادر است از یک لحظه خنثی دردناک ترین لحظه را بسازد!
 
میزان استفاده انرژی ذهن برای ناراحت یا ناکام کردن شما درست به اندازه میزان استفاده انرژی آن در جهت خوشحال و کامروا ساختن شماست. بنابراین بیاموزید که ذهن خود را در جهت کمک به خود تربیت کنید نه در جهت نابودی خود!
 
اما چگونه؟
 
دو راه وجود دارد تا ذهن خود را دوباره برنامه ریزی کنید و در جهتی درست به حرکت درآورید:
 
اول: آگاهی از افکاری که به ذهنتان وارد می شوند.
 
دوم: هدایت کردن افکار در جهتی که به نفع شما باشد و نه به ضررتان.
 
فقط برای یک روز با خود قرار بگذارید تا از تمام افکارتان آگاه باشید و هر اندیشه منفی در مورد خودتان که به ذهنتان رسید را یادداشت نمایید. در پایان روز آنها را بشمارید. حیرت می کنید! مطمئنم در طول روز هیچکس بیشتر از خود شما نسبت به خودتان منفی فکر نکرده است!
 
وقتی با تحمل گفتگوهای منفی درونی تان به ذهن خود اجازه می دهید دشمن شما باشد دیگر نمی توانید دوست خود باشید!
 
اجازه ندهید افکار شما را انتخاب کنند، شما افکار را انتخاب کنید!
 
چگونه؟
 
راه حل اول: جایگزین کردن افکار مثبت به جای افکار منفی: شما مجبور نیستید به هر آنچه به ذهنتان می رسد توجه کنید. به محض اینکه متوجه شدید فکری منفی به ذهنتان وارد شد فوراً آن را متوقف کنید و با عبارت مثبت جایگزین نمایید حتی اگر آن عبارت به نظرتان مضحک و غیرواقعی برسد اهمیت ندهید. آنقدر آن را تکرار کنید تا در باورتان بنشیند!
 
راه حل دوم: نظاره گر بودن؛ بیاموزید افکار خود را بدون عجین شدن با آنها فقط و فقط نظاره کنید!
 
برای این کار این سوال را از خود بپرسید:"ذهن من الآن مشغول چه کاریست؟" تنها پرسیدن این سوال برای بیرون کشیدن شما به خارج از ذهن و جدا کردن شما از ذهنتان کافیست. شما خود را از میدان بیرون می کشید و ناظر می شوید. حالا بهتر می توانید ذهن خود را ببینید و به خود کمک کنید!
 
درست مانند فرمانده ای که از میدان جنگ فاصله می گیرد و از بلندی به موقعیت سربازان خودی و دشمن می نگرد. حالا بهتر می تواند تصمیم بگیرد چه کاری درست تر است.
 
جواب سوال بالا معمولاً این است: "ذهن من مشغول تفکرات منفی و پریشان است" حال که از کار ذهن خود آگاه شدید دو انتخاب دارید: یا ذهنتان را دعوت به کار دیگری می کنید(جایگزینی افکار) و یا با مهربانی و شفقت درگیری او با زخمهای احساس اش را می نگرید.
 
راه حل سوم: دست از محاکمه و ستیز با افکار خود بردارید! محاکمه افکار هدر دادن انرژی شماست و فقط مشکلی را به انبوه مشکلات دیگر می افزاید.
 
دوست بودن با ذهن به این معنا نیست که آن را به دلیل داشتن افکار منفی محاکمه کنید بلکه باید آن را به نرمی و ملایمت در جهت مثبت و دلخواه خود هدایت نمایید.
 
افکارتان را مانند برنامه های تلویزیون که از کانال های مختلف پخش می شوند فقط تماشا کنید و اگر نمی پسندید به جای اینکه توجه خود را بیشتر کرده و به زمین و زمان بد و بیراه بگو یید، دکمه را فشار دهید و کانال را عوض کنید به همین راحتی!
 
هر چه بیشتر در برابر افکارتان مقاومت کنید آنها مقاوم تر می شوند!
 
آیا دوست دارید آینده خود را پیش بینی کنید؟ به ذهن خود بنگرید! ما همانی می شویم که فکر می کنیم. بله شما جادوگری هستید که می توانید پی در پی جادو کنید و موقعیتهای حیرت انگیز بیافرینید. همه چیز بستگی به خودتان دارد!
 

نصایح امروزی لقمان حکیم به پسرش

 
 
پسرم! گروهی، اگر احترامشان کنی تو را نادان می دانند و اگر بیمحلیشان کنی از گزندشان بی امانی. پس در احترام، اندازه نگهدار
پسرم! دانشگاه کسی را آدم نمی کند. علم را از دانشگاه بیاموز ، ادب را از مادرت
پسرم! سخت ترین کار عالم ، محکوم کردن یک احمق است.
پسرم! در تاکسی با تلفن همراه بلندبلند صحبت نکن
پسرم! با کسی که از روزنامه فقط نیازمندیهایش را میخواند  دوستی نکن. آدم بیکار و بی اراده ای است.
پسرم! با کسی که شکمش را بیشتر از کتاب هایش دوست دارد ، دوستی مکن.
پسرم! با رئیس ات زیاد گرم نگیر برایت حرف درمی آورند.
پسرم! هیچ گاه از دانشگاه های هاروارد، ماساچوست و بوستون مدرک نگیر. برایت حرف در میارن. مگه آزاد رودهن چشه؟
پسرم! قرض نگیر. قرض هم نده.
پسرم! شماره حساب هدفمندی یارانه ها ، رمزگذاری شده در صندوقچه مرحوم آقابزرگ توی اتاق پشتی است.
پسر! اخبار را از منابع مختلف بگیر. جمع بندی اش با خودت. مخاطب دائمی یک رسانه بودن آدم را به حماقت می کشاند.
پسرم ! کسی را به خاطر دین اش مسخره نکن. چون او هم حق ندارد بخاطر دین ات تو را مسخره کند.
پسرم! شهر ما خانه ما! …نه نه نه! نمی خواد عزیزم. شهرشون خونه خودشون. اول اتاقت رو از این ریخت در بیار.
پسرم! دوستانت را با یک لیوان آب خوردن امتحان کن! آب را به دستشان بده تا بنوشند! بعد بگو تا دروغ بگویند! اگر عین آب خوردن دروغ گفتند از آنان بپرهیز…
پسرم! قواعد رانندگی را بیخیال. فقط مواظب باش بهت نزنند.
پسرم! اگر کسانی از سر نادانی به تو خندیدند ، تو برای شفایشان گریه کن
هان ای پسر! اهل هنر را احترام کن. اما مواضع سیاسی ات را با کسی مسنج وکسی را به خاطر مواضعش مرنجان.
پسرم! بلوتوث تلفن همراهت را خاموش نگهدار، مگر در مواقع ضروری
فرزندم!هیچ کس تنها نیست.
پسرم! هر روز از همکارانت در اداره عمیقا خداحافظی کن. کسی نمی داند آیا فردا در همان اداره باشی یا نه. اداره در همان شهر باشد یا نه. شهر در… ولش کن پسرم
ای پسر! خواستی در مملکت خودمان درس بخوانی بخوان. خواستی فرنگ بروی برو. اما اگر ماندی از فرنگ بد نگو ، اگر رفتی از مملکتت.
پسرم! گوجه را از نارمک بخر، شنیده ام ارزان است!
و در آخر: پسرم اوج نگیر
ادامه مطلب ...

بالاخره ازدواج، خوب است یا بد؟

اگر ازدواج خوب است، پس چرا این همه طلاق و نارضایتی؟ ظاهرا به نظر می رسد که باید سوال اولیه را، جور دیگر یا جورهای دیگری مطرح کنیم تا بتوانیم به جواب های درست تری برسیم. این شما و این، پرونده ویژه موفقیت برای بررسی بیشتر و دقیق تر امر ازدواج.  
موفقیت : پرسیدن این سوال، بدیهی به نظر می رسد. یعنی انگار که بپرسیم اکسیژن برای بدن، خوب است یا نه. از آنجایی که بشر، اجتماعی آفریده شده و نیاز به حس مالکیت و ایجاد خانواده و آرامش هم دارد، پس می توان ازدواج را توجیه کرد. از آنجایی هم که نهاد خانواده، مانند نهادهای آموزش و پرورش و نظام سیاسی و...، جزو نهادهای ابتدایی و بدیهی هر اجتماعی است، باز این اتفاق را می توان توجیه کرد.

اگر ازدواج خوب است، پس چرا این همه طلاق و نارضایتی؟ ظاهرا به نظر می رسد که باید سوال اولیه را، جور دیگر یا جورهای دیگری مطرح کنیم تا بتوانیم به جواب های درست تری برسیم.
 
 
 
امروز امر ازدواج در کشور ما، دچار دگردیسی ها و تغییراتی شده است. هدف ابتدایی از ازدواج، تحت الشعاع اهداف فرعی و حاشیه ای آن قرار گرفته و کم رنگ تر شده است. زمان و انرژی ای هم که جوانان و خانواده هایشان برای ازدواج می گذارند، ظاهرا نسبتی با اهمیت این اتفاق مهم نداشته و ندارد.

پس وقتی که ما می پرسیم ازدواج، خوب است یا نه، درواقع به ازدواج های امروزی و عواملی که باعث ایجاد چنین سوال و تردیدی در جوانان شده توجه داریم؛ نه به ذات و ماهیت چنین اتفاقی.

بیش از این درنگ جایز نیست. این شما و این، پرونده ویژه موفقیت برای بررسی بیشتر و دقیق تر امر ازدواج.

چرا ازدواج!

یک ضرب المثل چینی می گوید: «اگر از دوران مجردی ات لذت نمی بری ازدواج کن تا از فکر کردن به دوران مجردی لذت ببری!» (ظاهرا چینی ها بازار ازدواج را هم بی بهره نگذاشته اند!)

این روزها در مرد ازدواج حرف های چندان خوبی نمی شنویم. متاسفانه برای بسیاری از ما در مورد لذت های زندگی مجردی و مشکلات ازدواج به شدت اغراق شده است. اما آیا این تمام قضیه است؟

می گویند اگر ازدواج نکنی و همسر و فرزند نداشته باشید مسوولیت هم نداری و زندگی برایت راحت تر است.

قضیه ازدواج مثل این ضرب المثل است که می گوید: «هرکه بامش بیش برفش بیشتر». اگر اصلا خحانه نداشته باشید دیگر بام هم ندارید که لازم باشد پارو کنید. اما در عوض برف مستقیم روی سر خودتان می بارد! اگر ازدواج نکنید مسوولیت هم ندارید، اما از مزایای آن هم بی بهره خواهید ماند.

درمورد مشکلات و محدودیت هایی که ممکن است  ازدواج برای فرد ایجاد کند زیاد شنیده اید. در این جا می خواهیم درمورد مزیت های ازدواج برایتان بگویی. البته جای تاکید دراد که مزایای ازدواج مربوط به ازدواج سالم است. این که چطور درست ازدواج کنیم مقاله ای دیگر می طلبد. فقط این نکته را به خاطر داشته باشید که ازدوج سالم بهتر از ازدواج نکردن است و ازدواج نکردن بهتر از ازدواج ناسالم.

اگر باز هم بخواهیم به ضرب المثل فوق اشاره کنیم، ازدواج ناسالم مثل داشتن یک خانه سست و بی بنیاد است: اگر برف روی سر  آدم ببارد بهتر است تا اینکه سقف خانه روی سرتان خراب شود!

اما اصلا چرا باید ازدواج کنیم؟ شاید تا به حال به این موضوع فکر نکمرده باشید. اگر تا به حال هزهار دلیل برای ازدواج نکردن شنیده باشید، ما می خواهیم هزار و یک دلیل برای ازدواج کردن برایتان بیاوریم!

ازدواج طبیعت خلقت است

یک لحظه تصور کنید که هیچ ازدواجی در طبیعت وجود نداشته باشد... البته اتفاق خاصی نمی افتد؛ فقط خیلی زود همه ما به دایناسورها می پیوندیم!

ازدواج از همان روز نخست آفرینش جهان هستی جزء قوانین آفرینش بود. آدم و حوا اگر باهم ازدواج نمی کردند الان انسانی روی زمین وجود نداشت. نه فقط انسان، بلکه قانون زوجیت برای همه موجودات جهان از گیاهان و جانوران گرفته تا مولکول ها و اتم ها وجود دارد و انسان هم برای این که به کامیابی حقیقی برسد باید خودر ا با قوانین هستی هماهنگ کند.

ازدواج خوشبختمان می کند!

حتما پایان داستان های شیرین دوران کودکی یادتان هست: «آن دو با هم ازدواج کردند و تا پایان عمر به خوبی و خوشی زندگی کردند!» شاید تا به حال فکر می کردید که این افسانه ای بیش نیست، اما امروزه دانشمندان ثابت کرده اند که ازدواج واقعا روی خوشبختی ما تاثیر زیادی دارد.
در یک مطالعه اخیر که در 17 کشور پیشرفته دنیا انجام شد مشخص شد که «افراد متاهل بسیار خوشبخت تر از مجردها هستند». جالب این که همه این ملت ها – مثل خودمان – خوشبختی و ازدواج را به شدت به هم مربوط می دانستند مارتین سلیگمن، روان شناس برجسته دانشگاه پنسیلوانیا و پایه گذار روان شناسی مثبت می گوید: «ازدواج بیشتر از هر پیوند دیگری بین انسان ها، در خوشبختی آنها نقش دارد.» او معتقد است که ازدواج است که به زندگی افرد معنا می دهد و می گوید خوشبخت ترین افراد دنیا از میان افرادی هستند که ازدواج کرده اند.
طبق شواهد موجود و نظر کارشناسان، دو عاملی که بیشترین نقش را در خوشبختی تمام انسان های کره زمین ایفا می کنند عبارتند از: 1 – ایمان به خدا و 2 – از ازدواج.

ازدواج به ما آرامش می دهد

وقتی ازدواج می کنیم راطه مان را با کسی که به او عشق می ورزیم دایمی و همیشگی می کنیم و همین می تواند ما را از استرس ها و تنش های یک رابطه عاشقانه نجات دهد. با ازدواج رابطه ما از آن چه که هست استوارتر می شود و دیگر این نگرانی را نداریم که ممکن است او را از دست بدهیم.
یک علت این آرامش عشق است. نیروی عشق آرامشی بی نظیر به ما می دهد که در کمتر جایی می توانیم آن را پیدا کنیم. این نکته را خداوند هم در قرآن مجید نقل به مضمون فرموده است: «برای شما همسرانی از جنس خودتان آفریدیم تا به واسطه آنها به آرامش برسید و بین شما محبت و دوستی برقرار کردیم.»

دکتر افرزو آرامشگری را مزیت اصلی ازدواج می داند.

ازدواج برای سلامتی مان خوب است!

همه می دانیم که برای حفظ سلامتی مان باید ورزش منظم و مصرف میوه ها و سبزیجات تازه را در برنامه روزانه مان داشته باشیم. اما من یک عامل دیگر را هم به آن اضافه می کنم: ازدواج! یک همسر خوب می تواند نقش موثری در سلامتی شما داشته باشد.

دانشمندان قدیم و جدید بارها و بارها ثابت کرده اند که ازدواج نقش مثبتی در سلامتی افراد دارد. در یک بررسی نشان داده شد که رابطه خوب با همسر سیستم دفاعی بدن را به میزان قابل توجهی تقویت می کند و این که حتی زخم های افرادی که رابطه خوبی با همسرشان دارند زودتر خوب می شود! شاید یکی از علت هایش این باشد که وقتی ازدواج می کنید کسی هست که مراقب شما باشد و در دوران بیماری و ضعف از شما پرستاری کند و این که کسی هست که مدام به شما می گوید: «مواظب خودت باش!»

نقش ازدواج در سلامتی روان هم به همین میزان ثابت شده است. نتایج یکی از این مطالعات بسیار جالب توجه بود: افراد متاهل کمتری درصد افراد بستری شده در بیمارستان های روانی را تشکیل می دهند (بیشترین تعداد، مربوط به کسانی بود که در رابطه شکست خورده و از همسر خود جدا شده بودند). ازدواج می تواند شما را از گرفتاری به بسیاری از ناراحتی های روانی ازجمله افسردگی نجات دهد، البته اگر در پی یک ازدواج غلط راهی تیمارستان نشده باشید!
 
ازدواج وضعمان را خوب می کند!

متوسط درآمد سالانه متاهل ها بیشتر از مجردهاست. بعضی از تحقیقات نشان می دهد که مردان متاهل حتی تا سه برابر بیشتر از همتایان مجردشان درآمد دارند. یکی از مطالعات جالب توجه که در سال 2004 در نشریه دیدگاه های روان شناسی به چاپ رسید حاکی از این بود که احتمال صاحب خانه بودن متاهل ها 7 برابر بیشتر از مجردهاست و متاهل ها 80 درصد بیشتر از مجردها دارای ثروت و سرمایه و پس انداز هستند.

ازدواج کردن یعنی شریک شدن زندگی با شخصی دیگر و این شراکت نه فقط از نظر روانی و عاطفی بلکه از نظر اقتصادی هم اتفاق می افتد؛ وقتی زندگیمان را با کسی شریک می شویم یعنی هزینه هایمان، تلاش هایمان و سرمایه هایمان را هم با اهم شریک می شویم.

اما مهم تر از مقرون به صرفه بودن، قولی است که خداوند در این باره به ما داده است: «مردان و زنان مجرد خود را همسر دهید، ... اگر فقیر و تنگدست باشند خداوند آنها را از فضل خود بی نیاز می کند. خداوند گشایشگر و آگاه است.» (32، نور)

البته هیچ کدام از این ها به این معنا نیست که می شود با دست خالی ازدواج کرد و چشم به درگاه آسمان دوخت. همیشه گفته اند از تو حرکت از خدا برکت.

عشق واقعی را در ازدوج تجربه می کنیم

«دوستت دارم» حتی خواندنش هم شیرین است. این طور نیست؟ در یک مطالعه که در سال 2000 توسط کونتز در ایالات متحده منتشر شد بیان شد که مهم ترین چیزی که مردم از ازدواج انتظار دارند عشق ورزیدن و مورد عشق واقع شدن است.

در مطالعه ای دیگر وقتی از افراد مجرد خواستند که بگویند با ازدواج نکردن چه چیزی را از دست خواهند داد، 45 درصد مردان و سه چهارم زنان اعلام کردند «عشق و دوستی». زندگی بدون عشق برای اکثر ما معنایی ندارد.

ازدواج به زندگی ما معنای بیشتری می دهد

مارک تواین می گوید: «ازدواج دو خط شکسته را یکی می کند، به دو زندگی بی هدف، کار می بخشد و نیروی هرکدام را برای انجام آن کار دوبرابر می کند. به دو سرشت جست و جوگر دلیلی برای زندگی کردن می دهد و چیزی که به خاطر آن زندگی کنند.»

ازدواج باعث می شود هدفمندتر زندگی کنیم. اگر پیش از ازدواج هنوز بچه مامان و بالا بودیم، حالا دیگر همسر کسی هستیم و به زودی هم ممکن است پدر یا مادر کسی شویم و این یعنی زندگی ما بیشتر از آن ارزش دارد که بخواهیم سرسری آن را بگذرانیم. بعد از ازدواج دیگر مال خودمان نیستیم بلکه مال همسر و فرزندانمان هم هستیم. به خاطر همین باید بیشتر به فکر زندگیمان باشیم. مسوولیتی که ازدواج برای فرد همراه دارد باعث می شود زودتر خودش را جمع و جور کند و آینده نگری بیشتری داشته باشد.

 
 
پیمودن مسیر زندگی با ازدواج لذت بخش تر می شود

اگر بخواهید سینما یا پارک بروید با دوست مورد علاقه تان بیشتر به شما خوش می گذرد یا تنهایی؟ اگر بخواهید مسافتی طولانی را برای انجام کاری بپیمایید چطور؟ یا وقتی می خواهید به مسافرت تفریحی بروید؟

اگر انسان سالمی باشید قطعا در هر سه مورد همراهی دوست تان را به تنهایی ترجیح می دهید. در مورد زندگی هم همین طور است. وقتی با کسی که به او علاقه دراید باشید سفر زندگی برایتان لذت بخش تر می شود. در سختی ها به هم کمک می کنید و در خوشی ها هم شادیتان را با هم شریک می شوید.

ازدواج از تنهایی نجاتمان می دهد

شما از یک خانواده پرجمعیت هستید. اقوام و فامیل زیادی دارید که همه دور و بر شما هستند و دوستان و آشنایان زیادی هم دارید و با دوستانتان رابطه بسیار صمیمانه ای دارید. بنابراین به نظر نمی رسد که هیچ وقت تنها بمانید. 20 سال بعد چطور؟ آیا همه افراد خانواده تان مانند الان در کنار شما هستند؟ حتی اگر این طور نشود، بازهم نمی توان رابطه با همسر را با روابطی که با دوستان و اقوام دارید مقایسه کرد. وقتی ازدواج می کنیم کسی را داریم که تمام مدت شبانه روز و در تمامی شرایط خوب و بد در کنار ماست و نمی گذارد احساس تنهایی کنیم.

ویلیام گود می گوید: «درست است که دوستان ما می توانند از ما حمایت عاطفی بکنند، بانک می تواند به ما پول قرض بدهد و تعمیرکار می تواند لوله های خانه مان را تعمیر کند؛ اما فقط خانواده است که همیشه با ماست و حمایت عاطفی، دلبستگی و مساعدت آن دایمی و مادام العمر است.»

ازدواج برایمان اعتبار می آفریند

قبول کنیم یا نه، متاهل ها در جامعه اعتبار بیشتری دارند. در محل کار آنها را بیشتر تحویل می گیریند و در میان دوستان و آشنایان نیز افراد متاهل بیشتر از مجردها مورد اطمینان و احترام اطرافیان هستند. علاوه بر این، متاهل ها از مزایای بیشتری هم برخوردارند.

وام ها و پاداش ها و اضافه حقوق ها و خیلی چیزهای دیگر فقط برای متاهل هاست. حتی مجردها در بعضی از شغل ها هم نمی توانند مشغول شوند (این جمله حتما برایتان آشناست: به یک راننده متاهل و متعهد نیازمندیم!). در اماکن تفریحی و توریستی معمولا جاهای خوب و امکانات خوب برای خانواده هاست.

نه فقط در جامعه ما بلکه تقریبا در همه کشورها همین طور است. شاید برایتان جالب باشد که بدانید در آمریکا افراد متاهل بیشتر از همکاران مجرد خود حقوق می گیرند و هرچه هم از ازدواجشان سال های بیشتری می گذرد اضافه حقوقشان بیشتر می شود.

متاسفانه اعتراض مجردها هنگام خواندن این مطلب تغییری در این فرهنگ ایجاد نمی کند!

با ازدواج جامعه بهتری خواهیم داشت

شاید این حرف که خانواده رکن اصلی جامعه است، برایتان خیلی تکراری و کلیشه ای باشد. ولی به هر حال، از دیدگاه اجتماعی هدف اصلی ازدواج این است که کانون مطمئن برای پرورش فرزندان و اجتماعی کردن آنها شکل بگیرد؛ کاری که خود اجتماع نمی تواند از پس آن بربیاید. آدام اسمیت می گوید: «نخستین نشانه تمدن بشر، ازدواج و تشکیل خانواده است.»

در جوامع غربی هم بعد از این که همه آزادی ها و... را تجربه کردند باز به همان نقطه اول برگشتند که برای داشتن جامعه سالم ازدواج و تشکیل خانواده نقش حیاتی دارد. این نتیجه گیری از آنجا حاصل شد که معلوم شد هیچ رکنی در جامعه متمدن، نه آموزش و پرورش، نه دانشگاه و ... هیچ کدام نتوانست مثل خانواده در درونی کردن ارزش ها و ارائه آموزش ها و همچنین برآورده کردن نیازهای روانی و عاطفی کودکان موثر باشد.

در ازدواج نیازهای ما برآورده می شود

این که ازدواج سکوی امنی برای برآورده کردن نیازهای غریزی ما است. دیگر جای تاکید ندارد. اما این که برآورده ساختن نیازهای غریزی چقدر می تواند در رفاه حال ما تاثیرگذار باشد کمتر مورد بحث قرار گرفته است. برخی نظریه پردازان معتقدند همه اختلالات شخصیتی به غریزه جنسی برمی گردد. تحقیقات و آمار نشان داده است که ارضای نیازها و داشتن رابطه جنسی در جوامع مختلف همواره در قالب ازدواج بهترین شکل را داشته است.

ازدواج باعث می شود خودمان را بهتر بشناسیم

شنیده اید که می گویند مومن آینه مومن است؟ این را درمورد همسر هم می توانیم بگوییم: همسر، آینه همسر است. افراد متاهل در سایه یک رابطه نزدیک و صمیمانه و همچنین در شرایط جدید و مسوولیت های تازه می توانند خودشان رابهتر بشناسند و به نقاط قوت و ضعف خودشان پی ببرند.

 البته فقط نقاط ضعف نیست که طی ازدواج برای ما آشکار می شود بلکه بسیار از توانمندی های و قدرت هایی که در وجود ما نهفته بوده و تا به حال شرایطی برای بروز پیدا نکرده بود نیز برایمان روشن می شود. شاید تا پیش از ازدواج با غرور فکر می کردید که از پس خیلی چیزها برمی آیید یا خیلی از کارها را به خوبی بلدید، اما بعد از ازدواج وقتی در موقعیتش قرار گرفتید پی ببرید که به این سادگی ها هم نیست یا برعکس، شاید اصلا فکر نمی کردید که بتوانید از پس بسیاری از کارهایی بربیایید که ازدواج شما را در موقعیت انجام قرار داد.

با ازدواج نصف دینمان را خریده ایم!

ازدواج علاوه بر این که اطاعت از امر خداوند است، به واسطه همین که مامنی برای برآورده کردن نیازهای ماست ما را از ارتکاب به گناه باز می دارد. چه بخواهیم و چه نخواهیم ما در جامعه در معرض شرایط مختلف آلودگی به گناه قرار داریم که شاید تقوا و ترس از گناه نتواند جوابگوی این همه نیاز باشد. این جاست که برآورده کردن نیازها از طریق ازدواج در واقع ما را در برابر این دست گناهان بیمه می کند.

ازدواج باعث رشد ما می شود

بعد از ازدواج مسوولیت های ما بیشتر می شود، انتظارات خودمان از خودمان و دیگران از ما بیشتر می شود و تلاش بیشتری می کنیم. همین باعث می شود رشد کنیم و استعدادهایمان در خیلی از زمینه ها شکوفا شود.

با ازدواج از همه مستقل می شویم و نقش های جدید همسر بودن، عروس یا داماد بودن، پدرشدن یا مادرشدن و... باعث می شود ما در موقعیت های گوناگون و بی شماری قرار بگیریم و تجربه های زیادی به دست بیاوریم. نقش هایی که بدون ازدواج هرگز تجربه نخواهیم کرد. تجربه پدر یا مادرشدن یکی از تجربه های عمیق زندگی است که ازدواج آن را به ما هدیه می کند و از طریق آن وارد دنیایی جدید و پر از تازگی می شویم. به این صورت به تدریج شخصیت ما وسیع تر و کامل تر می شود.

ازدواج از ما محافظت می کند

شاید در فیلم ها دیده باشید که گاهی زنان در یک ازدواج ناسالم می مانند تا «فقط سایه کسی بالای سرشانب اشد». به نظر ناعادلانه می آید اما واقعا ازدواج می تواند برای ما چنین نقشی داشته باشد.

ازدواج به ما حمایت می دهد. این حمایت می تواند عاطفی باشد، یا اقتصادی، اجتماعی، جسمانی، معنوی، مذهبی و خیلی موارد دیگر.

ازدواج حالمان را خوب می کند!

ازدواج علاوه بر اینها مزایای دیگری هم دارد که در این جا ذکر نشد. اگر بخواهیم همه اینها را در یک کلام جمع کنیم می شود این که در کل «ازدواج حالمان را خوب می کند.»

هنوز ازدواج نکرده اید؟ همین حالا آستین ها را بالا بزنید!
 

60 سخـن حکیـمانه از بـزرگان

 

 

1. بزرگترین عیب برای دنیا همین بس که بی‌وفاست. (حضرت علی علیه‌السلام)
۲. آرزو دارم روزی این حقیقت به واقعیت مبدل شود که همه‌ی انسان‌ها برابرند.
(مارتین لوتر‌کینگ)

۲. بهتر است روی پای خود بمیری تا روی زانو‌هایت زندگی کنی.
(رودی)

۴. بر روی زمین چیزی بزرگتر از انسان نیست و در انسان چیزی بزرگتر از فکر او.
(همیلتون)

۵. عمر آنقدر کوتاه است که نمی‌ارزد آدم حقیر و کوچک بماند.
(دیزرائیلی)

۶. چیزی ساده تر از بزرگی نیست آری ساده بودن همانا بزرگ بودن است.
(امرسون)

۷. به نتیجه رسیدن امور مهم، اغلب به انجام یافتن یا نیافتن امری به ظاهر کوچک بستگی دارد.
(چاردینی)

۸. آنکه خود را به امور کوچک سرگرم می‌کند چه بسا که توانایی کارهای بزرگ را ندارد.
(لاروشفوکو)

۹. اگر طالب زندگی سالم و بالندگی می باشیم باید به حقیقت عشق بورزیم.
(اسکات پک)

۱۰. زندگی بسیار مسحور کننده است فقط باید با عینک مناسبی به آن نگریست.
(دوما)

۱۱. دوست داشتن انسان‌ها به معنای دوست داشتن خود به اندازه ی دیگری است.
(اسکات پک)

۱۲. عشق یعنی اراده به توسعه خود با دیگری در جهت ارتقای رشد دومی.
(اسکات پک)

۱۳. ما دیگران را فقط تا آن قسمت از جاده که خود پیموده‌ایم می‌توانیم هدایت کنیم.
(اسکات پک)

۱۴. جهان هر کس به اندازه ی وسعت فکر اوست.
(محمد حجازی)

۱۵. هنر، کلید فهم زندگی است.
(اسکار وایله)

۱۶. تغییر دهندگان اثر گذار در جهان کسانی هستند که بر خلاف جریان شنا می‌کنند.
(والترنیس)

۱۷. اگر زیبایی را آواز سر دهی، حتی در تنهایی بیابان، گوش شنوا خواهی یافت.
(خلیل جبران)

۱۸. روند رشد، پیچیده و پر زحمت است و در درازای عمر ادامه دارد.
(اسکات پک)

۱۹. در جستجوی نور باش، نور را می‌یابی.
(آرنت)

۲۰. برای آنکه کاری امکان‌پذیر گردد دیدگان دیگری لازم است، دیدگانی نو.
(یونک)

۲۱. شب آنگاه زیباست که نور را باور داشته باشیم.
(دوروستان)

۲۲. آدمی ساخته‌ی افکار خویش است فردا همان خواهد شد که امروز می‌اندیشیده است.
(مترلینگ)

۲۳. اگر دریچه های ادراک را شسته بودند، انسان همه‌ چیز را همان گونه که هست می‌دید: بی‌انتها.
(بلیک)

۲۴. برده یک ارباب دارد اما جاه‌طلب به تعداد افرادی که به او کمک می‌کنند.
(بردیر فرانسوی)

۲۵. هیچ وقت به گمان اینکه وقت دارید ننشینید زیرا در عمل خواهید دید که همیشه وقت کم و کوتاه است.
(فرانکلین)
۲۶. نباید از خسته بودن خود شرمنده باشی بلکه فقط باید سعی کنی خسته آور نباشی.
(هیلزهام)

۲۷. هر قدر به طبیعت نزدیک شوی، زندگانی شایسته تری را پیدا می‌کنی.
(نیما یوشیج)

۲۸. اگر زمانی دراز به اعماق نگاه کنی آنگاه اعماق هم به درون تو نظر می‌اندازند.
(نیچه)

۲۹. زیبائی در فرا رفتن از روزمره‌گی‌هاست.
(ورنر هفته)

۳۰. برای کسی که شگفت‌زده‌ی خود نیست معجزه‌ای وجود ندارد.
(اشنباخ)

۳۱. تفکر در باب خوشبختی، عشق، آزادی، عدالت، خوبی و بدی، تفکر درباره‌ی پرسش‌هایی است که بنیاد هستی ما را دگرگون می‌کند.
(ادگارمون)

۳۲. "عقلانیت باز" آن عقلانیتی است که فراموش نمی‌کند که "یکی" در "چند" است و "چند" در "یکی".
(ادگارمون)

۳۳. آرامش، زن دل‌انگیزی است که در نزدیکی دانایی منزل دارد.
(اپیکارموس)

۳۴. هیچ چیز در زیر خورشید زیباتر از بودن در زیر خورشید نیست.
(باخ‌من)

۳۵. تنها آرامش و سکوت سرچشمه‌ی نیروی لایزال است.
(داستایوفسکی)

36. خداوندا مرا از کسانی قرار دِه که دنیاشان را برای دینشان میفروشند نه دینشان را برای دنیاشان.
(دکتر علی شریعتی)

۳۷. علت هر شکستی، عمل کردن بدون فکر است.
(الکس‌مکنزی)

۳۸. من تنها یک چیز می‌دانم و آن اینکه هیچ نمی‌دانم.
(سقراط)

۳۹. دانستن کافی نیست، باید به دانسته ی خود عمل کنید.
(ناپلئون هیل)

۴۰. تمام محبتت را به پای دوستت بریز نه تمام اعتمادت را.
(حضرت علی علیه‌السلام)

۴۱. خداوند، روی خطوط کج و معوج، راست و مستقیم می‌نویسد.
(برزیلی)

۴۲. تکامل و حرکت، مبنا و پیش فرض کل وجود است.
(انگلس)

۴۳. کسی که دارای عزمی راسخ است، جهان را مطابق میل خویش عوض می کند.
(گوته)

۴۴. بهتر است ثروتمند زندگی کنیم تا اینکه ثروتمند بمیریم.
(جانسون)

۴۵. اگر می‌بینی کسی به روی تو لبخند نمی‌زند علت را در لبان فرو بسته ی خود جستجو کن.
(دیل کارنگی)

۴۶. شیرینی یکبار پیروزی به تلخی صد بار شکست می‌ارزد.
(سقراط)

47. قطعاً خاک و کود لازم است تا گل سرخ بروید. اما گل سرخ نه خاک است و نه کود
(پونگ)

۴۸. ضعیف‌الاراده کسی است که با هر شکستی بینش او نیز عوض شود.
(ادگار‌ آلن‌پو)

۴9. لحظه ای که به کمال رسیدم و منور شدم، تمام هستی کامل و منور شد.
(بودا)

۵۰. انسان باید از هر حیث چه ظاهر و چه باطن، زیبا و آراسته باشد.
(آنتوان چخوف)

۵۱. برای اداره کردن خویش، از سرت استفاده کن و برای اداره کردن دیگران، از قلبت.
(دالایی لاما)

۵۲. تمام افکار خود را روی کاری که دارید انجام می دهید متمرکز کنید. پرتوهای خورشید تا متمرکز نشوند نمی سوزانند.
(گراهام بل)

53. اگر جانت در خطر بود بجای پنهان شدن بکوش همگان را از گرفتاری خویش آگاه سازی.
(ارد بزرگ)

54. اگر در اولین قدم، موفقیت نصیب ما می شد، سعی و عمل دیگر معنی نداشت.
(موریس مترلینگ)
55. ما ندرتاً دربارۀ آنچه که داریم فکر می کنیم، درحالیکه پیوسته در اندیشۀ چیزهایی هستیم که نداریم.
(شوپنهاور)

56. آنکه می تواند، انجام می دهد، آنکه نمی تواند انتقاد می کند.
(جرج برنارد شاو)

57. لحظه ها را گذراندیم که به خوشبختی برسیم؛ غافل از آنکه لحظه ها همان خوشبختی بودند.
(دکتر علی شریعتی)58. بیشترین تأثیر افراد خوب زمانى احساس مى شود که از میان ما رفته باشند. (امرسون)

59. از دیروز بیاموز. برای امروز زندگی کن و امید به فردا داشته باش.
(آلبرت انیشتن)

60. پیروزی آن نیست که هرگز زمین نخوری، آنست که بعد از هر زمین خوردنی برخیزی.
(مهاتما گاندی)

 

 

برای ورود به دیوان هر یک از این مفاخر جهانی لطف فرمایید 
 و بر روی لوگو و لینک آن کلیک فرمایید
ادامه مطلب ...

یک دقیقه

 

 

برای اینکه بتوانیم بر وقت خود بهتر مدیریت کنیم، می بایست ارزش وقت خود را درک نماییم. درک ارزش وقت، مهمترین گام در راه بهبود مدیریت وقت است. قدم نخستینی است که اگر درست برداشته شود آگاهی برای رسیدن به مقصد را در طول مسیر به فرد می دهد.
غفلت از ارزش زمان است که باعث می شود فرد به آفات وقت خود توجه نکند، در پی تقسیم اوقات خود و برنامه ریزی در زندگی نبوده و مصمم از استفاده بهتر از وقتش نباشد. تقسیم اوقات گام مهمی برای تنظیم برنامه روزانه به حساب می آید. اکثر کسانی که نمی توانند مدیریت موفقی بر وقت خود داشته باشند، در حقیقت قادر به تقسیم اوقات خود نیستند. شناخت و برنامه ریزی برای دقایق زندگی هنری است که هرکس به آن دسترسی پیدا نمی کند. برای دستیابی به این هنر باید بر دقایق متمرکز شد و به این روش عمل کرد که:

۱ ) هر روز صبح یک دقیقه وقت برای خودتان کنار بگذارید، بنشینید و فکر کنید.
۲) یک دقیقه وقت بگذارید و کار کوچکی برای ارج نهادن به خود انجام دهید.
۳) یک دقیقه وقت بگذارید و بر آن شوید که امروز را از افسوس های گذشته و دلواپسی های آینده پاک کنید.
۴) یک دقیقه وقت بگذارید و فکر کنید یک مورد نگران کننده تا چه اندازه ارزش غصه خوردن و تنش عصبی دارد.
۵) یک دقیقه وقت بگذارید و نگذارید که چیزهای کوچک شادمانی شما ر ا بر هم بزند.
۶) یک دقیقه وقت بگذارید و اثرات حرف های غیر منصفانه را از بین ببرید
۷) یک دقیقه وقت بگذارید تا از افکار منفی خلاص شوید.
۸) یک دقیقه وقت بگذارید و تجربه ای لذت بخش را به خاطر بیاورید.
۹) یک دقیقه وقت بگذارید تا به تمدد اعصاب بپردازید.
۱۰) یک دقیقه وقت بگذارید و تصمیم بگیرید که از هیچ کس انتظار تشکر نداشته باشید.
۱۱) یک دقیقه وقت بگذارید و بر آن شوید که اجازه ندهید کسی در شما احساس حقارت به وجود بیاورد و بالاخره آخرین دقیقه روز خود را به این اختصاص دهید که تصمیم بگیرید به هیچ وجه در مورد آنچه دیگران ممکن است درباره شما بگویند یا فکر کنند نگران نباشید.

تفکیک اوقات، اولویت بندی اقدامات، بهبود مدت اجرا هر یک از این موارد، جایگاه ویژه ای در مدیریت وقت دارد و باید در به کارگیری آنها دقت نمود.
یکی از راه های مناسب برای شناسایی آفات وقت، بررسی عملکرد روزانه است. هر فرد با نوشتن اقداماتی که در روز انجام داده است و با تجزیه و تحلیل موارد برای مدت یک هفته تا یک ماه که بستگی به میزان گرفتاری وی به آفات وقت دارد، می تواند اشکالات موجود را بیاید.
در حقیقت یکی از ملزومات اجرایی نمودن مدیریت وقت، تنظیم برنامه است. عده ای در برابر برنامه مقاومت می کنند،چرا که معتقدند برنامه ریزی ما را در موارد غیر مترقبه در بند می کشد و مسایل ناگهانی را در نظر نمی گیرند در حالی که برنامه ریزی خوب در حقیقت نه تنها باعث دربند شدن فرد نمی شود، بلکه باعث آزادی وی می گردد. یک برنامه ریز هوشیار برای تغییرات و بحران ها و آنچه انتظار آن نمی رفته است، جایی در برنامه خود در نظر می گیرد. برنامه ریزی وقت می گیرد، وقتی که در حقیقت باعث حفظ اوقات در دراز مدت است و کلید اصلی در بهره برداری موثر از وقت می باشد.
ابتدایی ترین طریق مدیریت بر وقت، فهرست کردن کارهایی است که فرد در روز باید انجام دهد. تغییرات شرایط روحی فرد و وضعیت سلامتی وی در پیگیری برنامه نقش دارد. پس نباید با برنامه ریزی های غیرقابل انعطاف، مانعی بزرگ در راه نظم اوقات خود به وجود آورد.   

  

 

تمام موانع درسهای نهانی هستند؛ به آنها احترام بگذارید و از آنها بیاموزید!

 
این یکی از بزرگترین خطاهای زندگی است: ما فکر می کنیم موانع و مشکلات چیزهای بدی هستند که باید مانند یک کیسه زباله متعفن هر چه زودتر از زندگی خارج شوند. وقتی درباره موانع خود اینگونه می اندیشیم هر یک از آنها تبدیل به دشمنانی می شوند که باید با آنها بجنگیم و زندگی ما تبدیل به نبردی بی پایان با تقدیر و سرنوشت می شود.
 
وقتی شما به موانع زندگی به چشم نقمت و بلا می نگرید در واقع خود را از درسهای نهفته در بطن آنها محروم می کنید!
 
به خاطر داشته باشید: زمین یک کلاس درس بزرگ به حساب می آید و موانع بخشی از زندگی هستند. نباید انتظار داشته باشید که همه چیز خوب و عالی و بدون مشکل پیش برود. آفرینش یک زندگی موفق به این معنا نیست که یک روز صبح از خواب بیدار شده بگویید: بالأخره دیگر هیچ مشکل،مانع و بدبیاری ندارم!
 
وجود موانع در زندگی مهم نیست بلکه چگونگی مواجهه و رویارویی شما با آنهاست که اهمیت دارد!
 
ما در سختیها رشد می کنیم نه در خوشیها:
 
اگر ما مشکلی نداشتیم هرگز نمی توانستیم استقامت را بیاموزیم!
 
اگر ما جنگ نداشتیم هرگز نمی توانستیم صلح را بیاموزیم!
 
اگر همه امور زندگی سروقت و به سرعت انجام می شدند هرگز صبر را نمی آموختیم!
 
اگر مجبور به مقاومت نمی شدیم هرگز مداومت را نمی آموختیم!
 
اگر یأس و نا امیدی نداشتیم،ایمان را هرگز نمی آموختیم!
 
اگر درد و رنج نداشتیم، شفقت و مهربانی را چگونه می آموختیم؟
 
برای دریافتن آنچه ما را از تکامل بازمی دارد نیازمند موانع در زندگی هستیم!
 
وقتی از آنچه اتفاق می افتد متنفرید بدانید که در زندگی شما چیزی فوق العاده،مهم و دگرگون کننده در حال وقوع است!
 
چرا هنگام مواجهه با مشکلات و موانع از آنچه برایمان اتفاق می افتد متنفریم؟
 
چون این اوضاع ما را می ترساند و احساس می کنیم که مورد خیانت واقع شده ایم، مشوش هستیم، اختیار خود را در دست نداریم،در ناامنی قرار داریم و مأیوسیم! تعجبی ندارد که احساس تنفر کنیم زیرا مشکلات با شدت تمام احساسات نامطلوب روح ما را از نهانگاه خود بیرون می کشند.
 
آیا ما از خود این موانع متنفریم؟ نه! ولی از آنجا که این موانع پرده از روی درونیات ناخوشایندی که از مدتها قبل در وجود ما زیسته اند برمی دارند در ما ایجاد ترس و نفرت می کنند.موانع به شما می نمایانند که کجای کارتان اشکال دارد و در کجای زندگی تجربه و تبحر لازم را کسب نکرده اید.
 
موانع تمام کلیدهای وجودتان را روشن می کنند و تلنگر محکمی به شما می زنند!
 
موانع برای اینکه توجه شما را به خود جلب کنند از راهکارهای ترسناکی استفاده می کنند. مثلآوقتی خواب هستید شما را به زور بیدار می کنند تا با آنچه از آن می گریختید رویارو شوید و آنچه که از آن طفره می رفتید را ببینید!
 
وقتی به عقب نگاه می کنید درمی یابید که روزهای پربار و پر معنای زندگی تان روزهایی نبودند که هیچ اتفاقی در آنها نیفتاد بلکه آن روزهایی بودند که با خود می گفتید: باورم نمی شود این اتفاق برای من افتاده باشد!
 
هر واقعه ای در زندگی می تواند ما را بیدار کند یا به خواب فرو ببرد. انتخاب به خواب رفتن یا از خواب بیدار شدن با خود ماست!
 
یکی از روشهایی که موانع از طریق آن به ما می آموزند، درد است! این درد می تواند درد از دست دادن، درد حسادت، درد رانده شدن، درد ناامیدی و درد توهم زدایی باشد. با وجود اینکه دردها انواع مختلفی دارند ولی تأثیر تمام آنها بر شما یکی است: وقتی خواب هستید درد شما را بیدار می کند! درد شما را به هوشیاری سریع وادار می کند! درد شما را به سوی نگاهی عمیق به سمت حقیقت می راند!
 
اگر ما از چالشها فرار کنیم خود را از رشد محروم ساخته ایم. شاید با خود فکر کنیم که از درد گریخته ایم اما حقیقت این است که بیداری را پس رانده ایم. درد از یک شخص، یک مکان یا یک واقعه ناشی نمی شود. درد در ذهن ما خلق می شود!
 
تا وقتی که از یک مشکل می گریزیم درد هم در ذهن ما باقی می ماند. تنها از طریق مواجهه با آن مشکل است که می توانیم فرصتی برای آزادی خود به دست آوریم.
 
تفاوت اساسی بین یک فرد عادی و یک جنگجو این است که جنگجو به همه امور به چشم چالش می نگرد در حالی که یک فرد عادی امور زندگی را یا نعمت می بیند یا نقمت!
 
وقتی می آموزیم که به دنبال هدف نهفته در موانع و مشکلات بگردیم، می توانیم رشد کنیم و هدایای نهان در این موانع را به چنگ آوریم. موانع تا زمانی که درس مخصوص خود را نداده باشند از زندگی شما محو نمی شوند!

تلنگر

 

 

امان ز لحظه ی غفلت که شاهدم هستی !

چند روز پیش برای خرید شیرینی به یک قنادی رفتم .

پس از انتخاب شیرینی ، برای توزین و پرداخت مبلغ آن به صندوق مراجعه کردم.

آقای صندوقدار مردی حدوداً ۵۰ ساله به نظر می رسید . با موهای جوگندمی ، ظاهری آراسته ، صورتی تراشیده و به قول دوستان " فاقد نشانه های مذهبی!" القصه… ،

هنگام توزین شیرینی ها ، اتفاقی افتاد عجیب غریب !

اتفاقی که سالهاست شاهدش نبودم .  

آقای شیرینی فروش جعبه را روی ترازوی دیجیتال قرار داد ، بعد با استفاده از جدول مقابلش وزن جعبه را از وزن کل کم کرد .

یعنی در واقع وزن خالص شیرینی ها(NET WEIGHT)  را به دست آورد .  

سپس وزن خالص را در قیمت شیرینی ضرب کردو خطاب  

به من گفت: "۲۸۰۰ تومان قیمت شیرینی به اضافه ۵۰ تومان پول جعبه می شودبه عبارت۲۸۵۰ تومان "

نمی دانم مطلع هستید یا خیر! ولی سایر شیرینی فروشیهای شهرمان ، جعبه را هم به قیمت شیرینی به خلق الله می فروشند. و اصلاً راستش را اگر بخواهید بیشترشان معتقدند که بیش از نیمی از سودشان از این راه است. اما فروشنده مذکور چنین کاری نکرد.  

 شیرینی را به قیمت شیرینی 

 فروخت و جعبه را به قیمت جعبه. کاری که شاید درذهن شمای خواننده عادی باشد ولی در این صنف و در این شهر به غایت نامعمول و نامعقول ! 

رودربایستی را کنار گذاشتم و از فروشنده پرسیدم :  

" چرا این کار را کردید؟!! " ابتدا لبخند زد و بعد که اصرار مرا دید ، اشاره کرد که گوشم را نزدیک کنم .  

سرش را جلو آورد و با لحن دلنشینی گفت :  

" اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. ویل للمطففین" و 

 بعد اضافه کرد : " وای بر کم فروشان! داد از کم فروشی!  

امان از کم فروشی! " پرسیدم : " یعنی هیچ وقت وسوسه  

نمی شوید؟!! هیچ وقت هوس نمی کنید این سود بی زحمت را…." حرفم را قطع می کند : "چرا ! خیلی وقتها هوس می کنم.  

ولی این را که می بینم…" و اشاره می کند به شیشه میز زیر ترازو. چشم می دوزم به نوشته زیر شیشه :  

" امان ز لحظه غفلت که شاهدم هستی! "

چیزی درونم گر می گیرد . ما کجاییم و بندگان مخلص خدا کجا ! حالم از خودم بهم می خورد. هزاربار تصمیم گرفته ام آدمها را از روی ظاهرشان طبقه بندی نکنم. 

 به قول دوستم برچسب   Lableنزنم روی آدمها.  

ولی باز روز از نو و روزی از نو. راستی ما کم فروشی نمی کنیم؟  

کم فروشی کاری ، کم فروشی تحصیلی ، گاهی حتی کم فروشی عاطفی ! کم فروشی مذهبی ، کم فروشی انسانی….روزنامه خواندن در ساعت کاری ، 

 گفتگوهای تلفنی ، گشت و گذارهای اینترنتی…..