نیمی برای من ، نیمی برای تو

اینگونه زندگی کنیم: شاد ولی دلسوز ساده ولی زیبا مصمم ولی آرام مهربان ولی جدی زیرک ولی صادق عاشق ولی عاقل

نیمی برای من ، نیمی برای تو

اینگونه زندگی کنیم: شاد ولی دلسوز ساده ولی زیبا مصمم ولی آرام مهربان ولی جدی زیرک ولی صادق عاشق ولی عاقل

کجای قرآن آمده دوست دختر یا پسر ممنوع؟

 

 

Dosti4[WwW.Kamyab.IR]

خداوندی که انسان را خلق نموده و راه‌های رسیدن به کمال و سعادت دنیا و آخرت را به نشان داده و با بیان چگونگی روابط انسان با هر شخص، جامعه یا موضوعی به گونه‌ای که هم رفع نیازش را نماید و سبب کمالش گردد قوانینی وضع نموده است، نه تنها خود بهتر از هر کس دیگری می‌داند که انسان [اعم از مذکر یا مۆنث] به جنس مخالف نیاز دارد، بلکه می‌فرماید: خودم در قوانین تکوینی خلقتم، و بر اساس علم و حکمتم این غریزه و محبت را به شما داده‌ام. هم چنان که نیاز و محبت چیزهای دیگری را نیز بر شما قرار داده‌ام.

اما اگر انسان برای رفع هر نیازش بدون هیچ قانونی که منتج به فایده‌ی او شود عمل کند، از تعقل و اراده‌ی خود که وجه متمایز او با حیوانات است، هیچ بهره‌ای نمی‌برد و لذا چون حیوانات و بلکه پست‌تر می‌گردد [کالانعام بل هم اضل]. لذا برای هر فعلی قانونی وضع نمود و در این قانون بهترین‌ها را حلال و مضرات را حرام نمود. یا به تعبیری دیگر، اصل‌ها را حلال و بدل‌های تقلبی را حرام نمود.

در آیه‌ی ۵ از سوره‌ی مائده ابتدا می‌فرماید «أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّبات‏»، یعنی آن چه پاک، طاهر، نیکو و مفید است را بر شما حلال نمودم. سپس به برخی از نیازهای ضروری مانند «خوردن» اشاره نموده و پس از بیان حکم آنها، به نیاز «مرد و زن» به یک‌ دیگر پرداخته است و پس از بیان ضرورت برقراری روابط و انحصار نیکو و حلال بودن آن به شکل ازدواج (نکاح) ‌تأکید می‌فرماید: «غَیْرَ مُسافِحینَ وَ لا مُتَّخِذی أَخْدان‏»، یعنی این رابطه نباید به شکل رفیق‌گیری [همان دوست دختر و پسر] و زناکاری باشد.

البته اگر دقت فرمایید در ادامه نیز می فرماید: هر کس کافر شود، یعنی ایمان و قوانین اسلامی را بپوشاند،‌ یا به تعبیر عمل نکند، «حَبِطَ عَمَلُه‏» – عملش تباه می‌شود. یعنی تلاشش به جایی نمی‌رسد و فایده‌ای نمی‌برد و در نتیجه در آخرت نیز «مِنَ الْخاسِرین‏» - یعنی از زیانکاران خواهد بود. و ما امروز در سرتاسر عالم و در جامعه‌ی خودمان نیز شاهدیم که روابط زن و مرد به شکل دوست، هیچ‌گاه سرانجام نیکویی برای طرفین نداشته است.

چه عواملی منجر به رابطه نادرست در ارتباط دختر و پسر می شود؟
در زمینه چگونگی روابط دختر و پسر از دیدگاه قرآن و روایات این است که در ایجاد و شکل گیری رابطه ای نادرست مجموعه عواملی موثر است که می توان از میان آنها به نگاه نا مناسب و خود آرایی اشاره کرد .

زنان بدکار و ناپاک شایسته مردانی بدین وصفند و مردان زشت کار ناپاک نیز شایسته زنانی بدین وصفند و بالژس زنان پاکیزه لایق مردانی چنین و مردان پاکیزه نیکو لایق زنانی همین گونه اند. پس دمی باید به خودش بنگرد که گذشته و جوانی خود را چگونه سپری کرده؛ یا مصداق پاکان برای پاکان است یا خدای نکرده…

دوست دختر نگیرید
سوره ۵: المائدة – جزء ۶

الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّبَاتُ وَطَعَامُ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ حِلٌّ لَّکُمْ وَطَعَامُکُمْ حِلُّ لَّهُمْ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُۆْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ مِن قَبْلِکُمْ إِذَا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِینَ غَیْرَ مُسَافِحِینَ وَلاَ مُتَّخِذِی أَخْدَانٍ وَمَن یَکْفُرْ بِالإِیمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ .

امروز چیزهاى پاکیزه براى شما حلال شده و طعام کسانى که اهل کتابند براى شما حلال و طعام شما براى آنان حلال است و [بر شما حلال است ازدواج با] زنان پاکدامن از مسلمان و زنان پاکدامن از کسانى که پیش از شما کتاب [آسمانى] به آنان داده شده به شرط آنکه مهرهایشان را به ایشان بدهید در حالى که خود پاکدامن باشید نه زناکار و نه آنکه زنان را در پنهانى دوست ‏خود بگیرید و هر کس در ایمان خود شک کند قطعا عملش تباه شده و در آخرت از زیانکاران است.

دوست پسر نداشته باشید
سوره ۴: النساء – جزء ۵

وَ مَن لَّمْ یَسْتَطِعْ مِنکُمْ طَوْلًا أَن یَنکِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُۆْمِنَاتِ فَمِن مِّا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُم مِّن فَتَیَاتِکُمُ الْمُۆْمِنَاتِ وَاللّهُ أَعْلَمُ بِإِیمَانِکُمْ بَعْضُکُم مِّن بَعْضٍ فَانکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَنَاتٍ غَیْرَ مُسَافِحَاتٍ وَلاَ مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ فَإِذَا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَیْنَ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَى الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ ذَلِکَ لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ مِنْکُمْ وَأَن تَصْبِرُواْ خَیْرٌ لَّکُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ.

و هر کس از شما از نظر مالى نمى‏تواند زنان [آزاد] پاکدامن با ایمان را به همسرى [خود] درآورد پس با دختران جوانسال با ایمان شما که مالک آنان هستید [ازدواج کند] و خدا به ایمان شما داناتر است [همه] از یکدیگرید پس آنان را با اجازه خانواده‏شان به همسرى [خود] درآورید و مهرشان را به طور پسندیده به آنان بدهید [به شرط آنکه] پاکدامن باشند نه زناکار و دوست‏گیران پنهانى نباشند پس چون به ازدواج [شما] درآمدند اگر مرتکب فحشا شدند پس بر آنان نیمى از عذاب [=مجازات] زنان آزاد است این [پیشنهاد زناشویى با کنیزان] براى کسى از شماست که از آلایش گناه بیم دارد و صبر کردن براى شما بهتر است و خداوند آمرزنده مهربان است.

دختر خانوم ها و آقا پسرها با احساس هم بازی نکنید

دختر خانوم ها و آقا پسرها با احساس هم بازی نکنید




دخترهای بسیاری هستند که به قصد ازدواج با پسری که به آنها ابراز علاقه می‌کند، آشنا می‌شوند و وقتی حس می‌کنند رابطه عشقی آنها دوطرفه است، ...

 ناگهان می فهمند رودست خورده اند و طرف مقابل فقط قصد داشته احساسات او را به بازی بگیرد. دختری می گوید" تا به حال سه مورد این چنینی برای من اتفاق افتاده است. اولی در دوران دبیرستان بود که حس کردم خام بودن من باعث شده که آن پسر را نشناسم. بعد از آن در دوره دانشگاه به پسری که دو ترم از من بالاتر بود دل بسته شدم و به او و حرف های عاشقانه ای که می زد، اعتماد کردم اما خیلی اتفاقی فهمیدم که او این رفتار را با دو دختر دیگر هم دارد و به خاطر رابطه چندماهه ای که داشتیم آن قدر سرخورده شدم که چند واحد درسی ام را افتادم و مدتی افسرده شدم. حالا هم که 26 ساله هستم و در یک شرکت کامپیوتری کار می کنم با یکی از همکارانم که در بخش دیگری مشغول است، دوست شده ام. او می گوید تمایل دارد فعلا با من فقط دوست باشد و اگر شرایط ازدواج مهیا شد شاید ازدواج کنیم. نمی دانم باید چه کار کنم؟ اگر به او اهمیت ندهم، شاید دیگر به چنین موقعیتی برنخورم و بعدها افسوس بخورم اما از طرفی می ترسم که او نیز مثل قبلی ها با احساسات ام بازی کند و دست آخر هم از ازدواج طفره برود. کاملا گیج شده ام و نمی توانم تصمیم بگیرم..."

 
دکتر بدری سادات بهرامی روان شناس و مشاور

 یکی از نیازهای اساسی ما آدم ها نیاز به دوست داشته شدن و دوست داشتن است. اگر نتوانیم کسی را دوست بداریم، از سلامت روانی فاصله داریم. به دلیل اهمیت این نیاز، فرد تامین کننده آن نیاز می تواند در ما تاثیر فراوانی بگذارد و گویا کمندی نامریی بر گردن ما بیندازد و ما را دنبال خود بکشاند. بنابراین ما در هر نوع رابطه عاطفی که قرار بگیریم، به درجاتی وابستگی های عاطفی روانی را تجربه خواهیم کرد. البته میزان وابستگی در کسانی که خلأهای عاطفی روانی را از گذشته داشته باشند عمیق تر و سریع تر خواهد بود. آنچه اهمیت دارد این است که ماهیت رابطه داشتن به خاطر جذابیت هایی که دارد ما را به خود وابسته می کند.

وقتی شاهد ابراز علاقه کسی نسبت به خود هستیم و یا در رفتار و گفتار او می بینیم که دوست مان دارد، احساس ارزشمندی در ما تقویت می شود. برعکس، وقتی می بینیم کسی دوست مان ندارد و یا از رابطه ای که با ما دارد، خارج می شود؛ اولین موضوعی که باعث آسیب روانی ما می شود، احساس بی ارزشی است.

اگر در شما هیچ وابستگی ایجاد نشود و بی اهمیت پس از پایان یک دوستی، همه چیز را فراموش کنید و انگار نه انگار، از کنار آن بگذرید، واقعا جای نگرانی دارد و باید برای این مشکلی که دارید تحت بررسی قرار بگیرید. به طور کلی، وقتی شاهد ابراز علاقه کسی نسبت به خود هستیم و یا در رفتار و گفتار او می بینیم که دوست مان دارد، احساس ارزشمندی در ما تقویت می شود. برعکس، وقتی می بینیم کسی دوست مان ندارد و یا از رابطه ای که با ما دارد، خارج می شود؛ اولین موضوعی که باعث آسیب روانی ما می شود، احساس بی ارزشی است.

یکی از مسیرهایی که دو فرد را در یک رابطه عاطفی قرار داده و ممکن است عوارضی را برای هر دو به وجود آورد دوستی های دختر و پسر است. شاید تنها راهی که بتوان با آن به این دختر و پسرها کمک کرد آن است که انواع رابطه ها را برایشان تعریف کنیم تا با شناسایی تغییر رفتارهای خود بتوانند بر اوضاع مسلط شوند. می توانند به این موضوع فکر کنند که چه طور رفتار کنند تا کسی نتواند احساسات و عواطف آنها را به بازی بگیرد.

 
چرا بعضی ها با احساسات دیگران بازی می کنند؟

وابستگی دختر و پسر

 وقتی کسی آنچه در درونش نیست را به شما منتقل کند، در واقع عواطف شما را به بازی گرفته است. در این بازی، هر یک از دوطرف که آگاهانه بازی را شروع می کنند در جستجوی یک رابطه جدی و هدف مند نیستند اما وانمود می کنند لبریز از عشق و عاطفه اند و احساس خوشایندی به هم دارند. آنها به دروغ با بیان الفاظی محبت آمیز و کلیشه ای قصد دارند احساسات طرف مقابل را به بازی بگیرند. زیربنای این بازی شاید امری طبیعی و بیولوژیک باشد و به نوعی کشش درونی برای رسیدن به ازدواج تعبیر شود اما آنها یکدیگر را به بازی می گیرند.

برخی معتقدند در صورت سلامت نفس طرفین و وجود انگیزه های سالم و غیرفریبکارانه این بازی حرکت به سوی رفتارهای پخته و آمادگی برای ازدواج است. شک دارم که تا به حال، برخی الفاظی را که توسط برخی دختر و پسرهای جوان به کار برده می شود نشنیده باشید: «طرف را به تور انداختم... مخ طرف را زدم...» اما وقتی در مورد به کار گرفتن دروغین الفاظ محبت آمیزی که قاعدتا در عشق های واقعی رد و بدل می شود از این جوان ها می پرسم، در توجیه رفتار خود می گویند: «اینها را می گم چون عادتمه؛ چون قاعده بازی همینه. اگر من نگم، دیگری می گه و خلاصه من قوانین بازی را بلدم...»

 پسرهایی که وارد زندگی یگانه "دختر مذکور" شده اند دچار مشکلات روانی نبوده اند اما آنها قوانین بازی فریبکارانه را از هم سالان خود آموخته و می دانستند چه طور باید رفتار کنند تا بتوانند احساسات او را به بازی بگیرند. دو دختری که در دانشکده با آن پسر رابطه داشته اند نیز می دانستند چه طور باید حرکت های مقابل او را انجام دهند تا رودست نخورند. این دختر و پسرها دنبال رابطه های ابزاری و یا دوستی ساده و شاید هم رابطه ای حمایتی باشند و به هر جهت، خواهان رابطه ای عاشقانه و به قصد تشکیل خانواده نیستند.

اگر حتی می دانیدقرار است با خواستگار خود آشنا شوید و هدف هر دو شما ازدواج است، باز هم نباید چنان در فاز عاطفی غرق شوید که وابستگی شدید مانع از محک زدن منطقی او و شرایطش شود.

 درس دوم اینکه اگر حتی می دانیدقرار است با خواستگار خود آشنا شوید و هدف هر دو شما ازدواج است، باز هم نباید چنان در فاز عاطفی غرق شوید که وابستگی شدید مانع از محک زدن منطقی او و شرایطش شود. چه بسا جواب شما در نهایت به درخواست او منفی باشد، پس نباید کاری کنید که زمینه بازی با عواطف تان فراهم شود و اگر روزی خواستید به هر دلیلی این رابطه را ختم کنید و او را مورد مناسب ازدواج ندانستید، نباید کارتان به مراکز اعصاب و روان بکشد و یا در کنج خانه افسردگی بگیرید یا متقابلا چنین مشکلاتی را برای او ایجاد کنید.


به یاد داشته باشید که رعایت حدود شرعی و اخلاقی لازمه حفظ سلامت شما و طرف مقابل شماست. مثلا اگر می بینید به سمت وابسته شدن در حرکت اید و مغز شما در حال شرطی شدن و دریافت تغذیه عاطفی از اوست و یا آن قدر احساساتی هستید که با شنیدن کلمات عاشقانه از او بین زمین و آسمان معلق می مانید، باید هوشیارانه عمل کنید. گاهی موبایل تان را خاموش کنید و یا به او بگویید دیگر نباید از این کلمات استفاده کند، وگرنه به تماس هایش پاسخ نمی دهید.

ولادت حضرت فاطمه

میلاد دختر نبوت ، همسر ولایت ، مادر امامت ، برشما مبارک باد . . .

اس ام اس ( ویژه روز مادر2)

اس ام اس ( ویژه روز مادر2)

اس ام اس ( ویژه روز مادر2)

اس ام اس ( ویژه روز مادر2)

اس ام اس ( ویژه روز مادر2)

دوش از سرور غیبم / بر گوش دل ندا شد

گفتا زجای برخیز، / عالم پر از صفا شد

ظاهر فروغ زهرا-س / از بیت مصطفی شد . . .

اس ام اس ( ویژه روز مادر2)

اس ام اس ( ویژه روز مادر2)

اس ام اس ( ویژه روز مادر2)

اس ام اس ( ویژه روز مادر2)

اس ام اس ( ویژه روز مادر2)

همسر عزیزم زن زندگی من بدان همیشه و در هر شرایط دوستت دارم. عاشقانت همه

نامی و نشانی دارند آنکه در عشق تو بی نام و نشان است منم.

روزت مبارک عزیزم . . .

اس ام اس ( ویژه روز مادر2)

اس ام اس ( ویژه روز مادر2)

اس ام اس ( ویژه روز مادر2)

اس ام اس ( ویژه روز مادر2)

اس ام اس ( ویژه روز مادر2)

اس ام اس ( ویژه روز مادر2)

دوست دارم همیشه همرنگ صداقت باشی .

روزت مبارک همسر عزیزم . تنها تکیه گاه منی دوستت دارم

اس ام اس ( ویژه روز مادر2)

اس ام اس ( ویژه روز مادر2)

اس ام اس ( ویژه روز مادر2)

اس ام اس ( ویژه روز مادر2)

اس ام اس ( ویژه روز مادر2)

اس ام اس ( ویژه روز مادر2)

اس ام اس ( ویژه روز مادر2)

اس ام اس ( ویژه روز مادر2)

مادر ای لطیف ترین گل بوستان هستی ، تو شگفتی خلقتی

تو لبریز عظمتی ، تو را دوست دارم و می ستایمت .

اس ام اس ( ویژه روز مادر2)

اس ام اس ( ویژه روز مادر2)

اس ام اس ( ویژه روز مادر2)

اس ام اس ( ویژه روز مادر2)

اس ام اس ( ویژه روز مادر2)

اس ام اس ( ویژه روز مادر2)

اس ام اس ( ویژه روز مادر2)

اس ام اس ( ویژه روز مادر2)

اس ام اس ( ویژه روز مادر2)

اس ام اس ( ویژه روز مادر2)

اس ام اس ( ویژه روز مادر2)

اس ام اس ( ویژه روز مادر2)

اس ام اس ( ویژه روز مادر2)

ای مادر عزیز که جانم فدای تو

قربان مهربانی و لطف و صفای تو

تولد مظهر خلقت مبارک باد . . .

اس ام اس ( ویژه روز مادر2)

اس ام اس ( ویژه روز مادر2)

اس ام اس ( ویژه روز مادر2)

اس ام اس ( ویژه روز مادر2)

اس ام اس ( ویژه روز مادر2)

اس ام اس ( ویژه روز مادر2)

اس ام اس ( ویژه روز مادر2)

روز زن بهانه ای است برای تشکر از شما و من خیلی دوستتون دارم 

و حاضرم همه دنیامو دو دستی تقدیمتون کنم . . . 

اس ام اس ( ویژه روز مادر2)

اس ام اس ( ویژه روز مادر2)

اس ام اس ( ویژه روز مادر2)

اس ام اس ( ویژه روز مادر2)

اس ام اس ( ویژه روز مادر2)

اس ام اس ( ویژه روز مادر2)

اس ام اس ( ویژه روز مادر2)

اس ام اس ( ویژه روز مادر2)

اس ام اس ( ویژه روز مادر2)

اس ام اس ( ویژه روز مادر2)

اس ام اس ( ویژه روز مادر2)

اس ام اس ( ویژه روز مادر2) 

مادرم هستی من ز هستی توست تا هستم و هستی دارمت دوست . . . 

اس ام اس ( ویژه روز مادر2)

اس ام اس ( ویژه روز مادر2)

اس ام اس ( ویژه روز مادر2)

اس ام اس ( ویژه روز مادر2)

اس ام اس ( ویژه روز مادر2)

اس ام اس ( ویژه روز مادر2)

اس ام اس ( ویژه روز مادر2)

 

به یاد می آورم لحظه های فراز را که :

صدای او اعتبارم می بخشید

و لحظه های نشیب را که اعتمادم

به یاد می آورم افرای افراشته ای را ، به یاد می آورم مادرم را . . .

توصیه های یک پروفسور چینی:

متحیر کننده است. توصیه های بسیار خوبی هستند . چند دقیقه صرف مطالعه آن بکنید هرگز تصور نمی­کنید که ممکن است زندگی یک نفر بستگی به شما داشته باشد.
هنگامی که حمله صورت می گیرد مویرگها به تدریج در مغز پاره می شوند.
هنگامی که سکته اتفاق می افتد، آرامش خود را حفظ کنید. مهم نیست قربانی کجاست . او را حرکت ندهید چون مویرگهایش پاره خواهند شد. برای جلوگیری از سقوط قربانی ، کمکش کنید تا بنشیند

1) سوزن یا سنجاق را روی آتش استریل کنید بعد با آن سر هر 10 انگشت مریض را خراش دهید.
2) این طب سوزنی نیست فقط یک خراش یک میلی متری است روی سر انگشتان.
3) خراش بدهید تا خون خارج شود.
4) اگر خون خارج نشد، با انگشت خودتان سر انگشت مریض را فشار دهید.
5) وقتی از هر 10 انگشت خون خارج شد چند دقیقه صبر کنید تا بیمار هشیاری خود را باز یابد.
6) اگر دهان قربانی کج شد لاله گوشهایش را آنقدر بکشید تا سرخ شوند.
7) بعد هر لاله گوش را دو بار با سوزن بخراشید تا از هر کدام دو قطره خون خارج شود.
بعد از چند دقیقه قربانی باید هشیاری خود را بدست بیاورد. منتظر بمانید تا بیمار دوباره وضعیت طبیعی خود را بدون هر گونه علامت غیر عادی به دست بیاورد. سپس او را به بیمارستان برسانید. حرکت سریع آمبولانس در راه بیمارستان و افتادن در دست اندازها با عث پارگی مویرگها می شود.
در سال 1979 من در کالج "فور گاپ " در " تای چونگ" تدریس می کردم . یک روز بعد از ظهر مشغول تدریس بودم که ناگهان یک معلم دیگر نفس نفس زنان وارد کلاس شد و گفت : " خانم لیو عجله کن بیا ، سوپروایزر ما سکته کرده است." من فورا به طبقه سوم رفتم و دیدم آقای "چن فو تی ین" سوپروایزر ما همه علائم سکته را دارد: رنگ پریدگی، اختلال در تکلم و کج شدن دهان.

به طور معمول قربانیان سکته از پارگی جبران ناپذیر مویرگها در راه بیمارستان رنج می برند. در نتیجه این گونه بیماران هرگز بهبود نمی یابند .
بنابراین ، سکته دومین علت مرگ است. اگر کسی خوش شانس باشد، زنده می ماند ولی ممکن است تا آخر عمر فلج بماند. این اتفاق وحشتناکی است که در زندگی می تواند رخ دهد.
اگر همه ما این روش را به خاطر داشته باشیم و به سرعت پروسه نجات زندگی را شروع کنیم قربانیان دوباره احیا شده و صد در صد حالت عادی خود را به دست خواهند آورد.
فوراً ا ز یکی از دانشجویان خواستم تا از داروخانه بیرون مدرسه یک سرنگ بخرد تا با آن سر انگشتان آقای چن را خراش بدهم. وقتی ازهمه ده انگشتش قطرات خون ( اندازه یک نخود) خارج شد، رنگ به چهره آقای چن و روح به چشمانش بازگشت . ولی دهانش هنوز کج مانده بود. پس گوشهایش را کشیدم تا پر ا ز خون شدند وقتی کاملا سرخ شدند، لاله گوش راستش را دو بارخراش دادم تا دو قطره خون خارج شود. وقتی از هرلاله گوشش دو قطره خون خارج شد ، یک معجزه رخ داد. در عرض 3-5 دقیقه شکل دهانش به حالت طبیعی خود برگشت و تکلمش هم روان و واضح شد. او را گذاشتیم تا یک مدت استراحت کند و یک فنجان چای داغ هم دادیم بعد کمکش کردیم تا از پله ها پایین برود. او را به بیمارستان "ویوا" رساندیم. یک شب در بیمارستان بستری شد و روز بعد برای تدریس به مدرسه بازگشت . همه چیز به حالت نرمال در آمد.

حکایت شیوانا و شاگردش...


به شیوانا خبر دادند که یکی از شاگردان قدیمی اش در شهری دور از طریق معرفت دور شده و راه ولگردی را پیشه کرده است. شیوانا چندین هفته سفر کرد تا به شهر آن شاگرد قدیمی رسید. بدون اینکه استراحتی کند مستقیماً سراغ او را گرفت و پس از ساعتها جستجو او را در یک محل نامناسب یافت.

مقابش ایستاد؛ سری تکان داد و از او پرسید: تو اینجا چه میکنی دوست قدیمی؟ !!

شاگرد لبخند تلخی زد و شانه هایش را بالا انداخت و گفت: من لیاقت درسهای شما را نداشتم استاد! حق من خیلی بدتر از اینهاست! شما این همه راه آمده اید تا به من چه بگویید؟

شیوانا تبسمی کرد و گفت: من هنوز هم خودم را استاد تو میدانم. آمده ام تا درس امروزت را بدهم و بروم.

شاگردِ مأیوس و ناامید، نگاهش را به چشمان شیوانا دوخت و پرسید: یعنی این همه راه را به خاطر من آمده اید؟ !!

شیوانا با اطمینان گفت: البته! لیاقت تو خیلی بیشتر از اینهاست .

درس امروز این است :

هرگز با خودت قهر مکن .

هرگز مگذار دیگران وادارت کنند با خودت قهر کنی.

و هرگز اجازه مده دیگران وادارت کنند خودت، خودت را محکوم کنی.

به محض اینکه خودت با خودت قهر کنی دیگر نسبت به سلامت ذهن و روان و جسم خود بی اعتنا میشوی و هر نوع بیحرمتی به جسم و روح خودت را میپذیری .

همیشه با خودت آشتی باش و همیشه برای جبران خطاها به خودت فرصت بده .

تکرار میکنم: خودت آخرین نفری باش که در این دنیا با خودت قهر میکنی ...

درس امروز من همین است .

شیوانا پیشانی شاگردش را بوسید و بلافاصله بدون اینکه استراحتی کند به سمت دهکده اش بازگشت. چند هفته بعد به او خبر دادند که شاگرد قدیمی اش وارد مدرسه شده و سراغش را میگیرد. شیوانا به استقبالش رفت و او را دید که سالم و سرحال در لباسی تمیز و مرتب مقابلش ایستاده است .

شیوانا تبسمی کرد و او را در آغوش گرفت و آرام در گوشش گفت :اکنون که با خودت آشتی کرده ای یاد بگیر که از خودت طرفداری کنی .

به هیچکس اجازه نده تو را با یادآوری گذشته ات وادار به سرافکندگی کند .

همیشه از خودت و ذهن و روح و جسم خودت دفاع کن .

هرگز مگذار دیگران وادارت سازند، دفاع از خودت را فراموش کنی و به تو توهین کنند .

خودت اولین نفری باش که در این دنیا از حیثیت خودت دفاع میکنی...

قرار نبوده

 

 

قرار نبوده تا نم باران زد،
دست پاچه شویم و زود چتری از جنس پلاستیک روی سر‌ بگیریم مبادا مثل کلوخ آب شویم.
قرار نبوده این قدر دور شویم و مصنوعی.
ناخن های مصنوعی، دندان های مصنوعی، خنده های مصنوعی،
آواز‌های مصنوعی، دغدغه های مصنوعی...
هر چه فکر می‌کنم می‌بینم قرار نبوده ما این چنین با بغل دستی هایمان در رقابت های تنگانگ باشیم تا اثبات کنیم موجود بهتری هستیم،
این همه مسابقه و مقام و رتبه و دندان به هم نشان دادن برای چیست؟
قرار نبوده همه از دم درس خوانده بشویم،
از دم دکترا به دست بر روی زمین خدا راه برویم،
بعید می دانم راه تعالی بشری از دانشگاه ها و مدرک های ما رد بشود.
باید کسی هم باشد که گوسفندها را هی کند،
دراز بکشد نی لبک بزند با سوز هم بزند و عاقبت هم یک روز در همان هیات چوپانی به پیامبری مبعوث شود.
یک کاوه لازم است که آهنگری کند که درفش داشته باشد که به حرمت عدل از جا برخیزد و حرکت کند .
قرار نبوده این ‌همه در محاصره سیمان و آهن، طبقه روی طبقه برویم بالا،
قرار نبوده این تعداد میز و صندلی‌ِ کارمندی روی زمین وجود داشته باشد،
بی شک این همه کامپیوتر...و پشت های قوز کرده آدم های ماسیده در هیچ کجای خلقت لحاظ نشده بوده...
تا به حال بیل زده‌اید؟
باغچه هرس کرده‌اید؟
آلبالو و انار چیده‌اید؟
کلاً خسته از یک روز کار یَدی به رختخواب رفته‌اید؟
آخ که با هیچ خواب دیگری قابل مقایسه نیست.
این چشم ها برای نور مهتاب یا نور ستارگان کویر،‌ برای دیدن رنگ زرد گل آفتابگردان برای خیره شدن به جاریِ آب شاید،
اما برای ساعت پشت ساعت، روز پشت روز، شب پشت شب خیره ماندن به نور مهتابی مانیتورها آفریده نشده‌اند.
قرار نبوده خروس ها دیگر به هیچ کار نیایند و ساعت های دیجیتال به
‌جایشان صبح خوانی کنند .
آواز جیرجیرک های شب نشین حکمتی داشته حتماً،
که شاید لالایی طبیعت باشد برای به خواب رفتن‌ ما تا قرص خواب‌ لازم
نشویم و این طور شب تا صبح پرپر زدن اپیدمی نشود.
من فکر می‌کنم قرار نبوده کار کردن، جز بر طرف کردن غم نان، بشود همه دار و ندار زندگی مان، همه دغدغه‌زنده بودن مان.
قرار نبوده کنار هم بودن و زاد و ولد کردن، این همه قانون مدنی عجیب و غریب و دادگاه و مهر و حضانت و نفقه و زندان و گروکشی و ضعف اعصاب داشته باشد.
قرار نبوده این طور از آسمان دور باشیم و سی‌ سال بگذرد از عمر‌مان و یک شب هم زیر طاق ستاره ها نخوابیده باشیم.
قرار نبوده کرِم ضد آفتاب بسازیم تا بر علیه خورشید عالم تاب و گرما و محبتش، زره بگیریم و جنگ کنیم.
قرار نبوده چهل سال از زندگی رد کنیم اما کف پایمان یک بار هم بی واسطه کفش لاستیکی یا چرمی یک مسافت صد متری را با زمین معاشرت نکرده باشد.
قرار نبوده من از اینجا و شما از آنجا، صورتک زرد به نشانه سفت بغل کردن و بوسیدن و دوست داشتن برای هم بفرستیم ...
چیز زیادی از زندگی نمی‌دانم،
اما همین قدر می‌دانم که این ‌همه قرار نبوده ای که برخلافشان اتفاق افتاده،
همگی مان را آشفته‌ و سردرگم کرده...
آنقدر که فقط می‌دانیم خوب نیستیم،
از هیچ چیز راضی نیستیم،
اما سر در نمی‌آوریم چرا …  

 

توکّل بر خدا چیست؟

   

در حدیث آمده است که رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله از جبرئیل پرسید:
توکّل بر خدا چیست؟ گفت: اینکه بدانی مخلوق، سود و زیانی به تو نمی‌رساند
و از غیر خدا کاملًا مأیوس شوی. اگر انسان به این درجه رسید، جز برای خدا
کار نمی‌کند و از غیر خدا نمی‌هراسد و جز به خدا امید ندارد و این حقیقت
توکّل است.
با تو می‌گویم:
چهار ساله است و بازیگوش. سرش را می‌کند توی کیسه نایلونی.
فیروزه‌ای و نارنجی کامواها به وجدش آورده انگار.
دست می‌اندازد و با شوق کلاف‌ها را بیرون می‌کشد. فکر می‌کند اسباب بازی جدید است
کاموا را قل می‌دهد روی زمین و دنبالش می‌دود. سر نخ کلاف را پیدا می‌کند و می‌کشد
بعد، از کوچک شدن کلاف، به خنده می‌افتد
نخ کاموا گیر می‌کند و پیچیده می‌شود دور انگشت کوچکش
کمی آرام و بی صدا، با نخ دور انگشتش سرگرم می‌شود. چیزی نمی‌گذرد که
صدای گریه‌اش اتاق را پر می‌کند
انگشتش درد گرفته. صدایم می‌زند تا گره کاموا را از دور انگشتش باز کنم.
نخ‌ها به هم گره خورده‌اند، گره کور. هیچ جوری از هم باز نمی‌شوند انگار.
می‌افتم به جان گره‌ها.
نشسته و فقط نگاه می‌کند. نق نمی‌زند. گریه هم نمی‌کند. فقط مرا نگاه می‌کند.
مطمئن است که می‌توانم گره را باز کنم.
این را از چشمهایش می‌فهمم. این
را از خنده ملایم و مطمئن روی لبهایش می‌فهمم.
گریه‌ام می‌گیرد. یادم می‌افتد به زندگی. به بعضی وقت‌ها که گره کور
می‌افتد به کارم.
که هرکاری می‌کنم، گره‌ها از هم باز نمی‌شوند که نمی‌شوند.
که به هر دری که می‌زنم، در بسته است. که روزهایم پر می‌شود از درهای
بسته با قفل‌هایی که کلید ندارند.
که سراغ همه را می‌گیرم برای کمک، در خانه همه را می‌زنم جز در خانه تو.
که بی‌تابی می‌کنم و قدری که اون کوچولوی ِچهارساله، به من اطمینان کرده
است، به تو اعتماد نمی‌کنم و خودم را به تو نمی‌سپارم.
که
خودم را خسته‌ی درگیری با گره‌ها می‌کنم و یادم می‌رود کلنجار رفتن با
این مشکلات، کار من نیست.
کار بلدی تو را فراموش می‌کنم و این را که تویی گشاینده گره‌های کور
زندگی؛ یادم می‌رود.
کاموا را از دور انگشت کوچکش باز می‌کنم. انگشتش را تکان می‌دهد.
اشک‌هایم را پاک می‌کند و بلند بلند می‌خندد.
من هم خم می‌شوم و دست‌های بزرگش را می‌بوسم. دست‌های معلم چهارساله‌ای
که یادم داد توکل یعنی اطمینان به گره‌گشایی تو ...
یادم بماند
یادم باشد و یادت نرود بودنش برای همه لحظه‌های سخت طاقت‌فرسا کافی است 

((توکل بر خداوندی کن، که زنده است و هرگز نمی میرد.))

                                                 ایه ی 58 سوره ی فرقان
 

مام حسن علیه السلام می فرمایند:

هرکه بر نیکویی اختیار خداوند توکل نماید، هرگز آرزو نمی کند که در

حالتی غیر از  آنچه خداوند  برای او اختیار کرده،  قرار داشته  باشد.

فقط 68 ثانیه

فقط 68 ثانیه
 بسیاری از سخنرانان به خصوص در حوزه قانون جذب نظیر ایسترهیکس نظریه جالبی دارند آن ها می گویند اگر انسان بتواند فقط 18 ثانیه روی چیزی که واقعا می خواهد تمرکز کند یک زنگ بزرگ در کائنات به صدا در می آید که توجه کل هستی را به سمت این شخص جلب می کند اگر این 18 ثانیه بتواند تا 68 ثانیه ادامه یابد دیگر کار تمام است و کل هستی به تکاپو می افتد تا برای فکر متمرکز شده یک راه حل پیدا کند اگر آرزوست برآورده اش کند و اگر سوال است برایش جوابی بیابد در نگاه اول شاید این عدد 68 ثانیه خیلی کم و ناچیز به نظر برسد 68 ثانیه یعنی فقط یک دقیقه و هشت ثانیه و بسیاری از افراد می گویند که تمرکز به مدت 68 ثانیه هیچ کاری ندارد؟ خوب آیا شما هم همین طور فکر می کنید؟ بسیار عالی است امتحان کنید خواهید دید که هنوز 18 ثانیه اول رد نشده فکرتان منحرف می شود ایده ای جدید بلافاصله از اعماق افکارتان ظاهر می شود و نجواگر درونی تان به سخن در می آید که جدی نگیر و دست از این بازی ها بردار و به مسائل مهم تر زندگی بپرداز و ما عادت کرده ایم و در حقیقت عادت داده شده ایم که بدون فکر و بر اساس عادت زندگی کنیم ما صبح که از خواب برمی خیزیم بدون اینکه فقط 68 ثانیه برای کارهای روزانه وقت بگذاریم شروع می کنیم به خوردن صبحانه وسرکار رفتن بدون این که 68 ثانیه مستمر ناقابل برای ارزیابی کارهایمان وقت بگذاریم اسب سرکش ذهن را به این سو و آن سو می تازانیم تا ظهر شود و نهاری بخوریم و استراحتی و بعد دوباره کار و سپس شب و دور هم جمع شدن و تلویزیون دیدن و بعد خوابیدن. هر ساعت شصت دقیقه است و شبانه روز شامل بیست و چهار تا شصت دقیقه یعنی هزارو چهارصد و چهل دقیقه است اما ما خیلی مواقع در این 1440 دقیقه شبانه روزمان نمی توانیم 68 ثانیه روی یک موضوع خاص فکرمان را متمرکز کنیم!!به راستی این فکر پرجست وخیز که نمی تواند 68 ثانیه آرام بگیرد به چه دردی می خورد!؟ فکر پریشان وناآرام چیزی جزبی قراری و آشفتگی به همراه ندارد. پیر و جوان و زن و مرد هم نمی شناسد. فکری که نتواند آرام گیرد و چند لحظه ای روی موضوعی که صاحب فکر صلاح می داند متمرکز شود.مطمئنا به هنگام نیاز و بحران که تمرکز بیشتر لازم است کارآیی ندارد و فلج می شود. باید همین الان هر کاری که داریم زمین بگذاریم و به سراغ ذهن نا آرام خود برویم و 68 ثانیه آن را مهار کنیم. 68 ثانیه به شرایطی که الآن در آن قرار داریم بیندیشیم. 68 ثانیه بعد به این که واقعا در زندگی چه می خواهیم فکر کنیم. 68 ثانیه بعد به خوشبختی های خودمان بیندیشیم و 68 ثانیه دیگر به این فکر کنیم که چقدر آرام می شویم وقتی روی مشکلات زندگی خودمان با آرامش فکر کنیم کاینات بیرون از بدن ما گوش به فرمان ماست تا هرچه را می خواهیم به او ابلاغ کنیم. اما به یک شرط و آن این است که موقع دستور دادن این طرف و آن طرف نپریم. 68 ثانیه یک جا با یستیم و صریح و شفاف بگوییم چه می خواهیم. آن وقت می توانیم کناری بنشینیم و معجزه عدد68 را در زندگی خود ببنیم