همه ما یک تصویر ذهنی از چیزی که هستیم، ظاهرمان، اینکه در چه کارهایی خوب هستیم و نقاط ضعفمان چیست، داریم. این تصویر به مرور زمان در ذهن ما ایجاد میشود و شروع آن زمانی است که کودک بسیار کوچکی بودیم. واژه تصویر یا تجسم نفس برای اشاره به تصویر ذهنی فرد از خود استفاده میشود. بخش عظیمی از تصویر نفس ما به ارتباطاتی که با دیگران داریم و تجربیات ما در زندگی بستگی دارد. این تصویر ذهنی اعتمادبهنفس ما را تعیین میکند.
اعتمادبهنفس یعنی اینکه چقدر احساس ارزشمندی، دوست داشته شدن و پذیرفته شدن میکنیم، چقدر دیگران نظر خوب و مثبتی به ما دارند و چقدر ما احساس خوبی نسبت به خود داریم. افرادیکه اعتمادبهنفسی سالم دارند، ارزش خود را درک کرده و از تواناییها، مهارتها و دستاوردهای خود احساس غرور میکنند. افرادیکه اعتمادبهنفس پایینی دارند احساس میکنند که هیچکس آنها را دوست ندارد و نمیپذیرد و نمیتوانند در هیچ کاری موفق شوند.
همه ما گاهی اوقات مشکلاتی با اعتمادبهنفس خود پیدا میکنیم—مخصوصاً در دوران نوجوانی که تازه میخواهیم بدانیم که هستیم و چه نقشی در دنیا داریم. خوشبختانه چون تصویر ذهنی هر کس نسبت به خودش در طول زمان تغیر میکند، اعتمادبهنفس ما در همه زمانها در طول زندگی به یک اندازه نیست. پس اگر تصور میکنید که آنطور که باید اعتمادبهنفس ندارید، باید بدانید که میتوانید آن را تقویت کنید.
اگر میخواهید اعتمادبهنفستان را بالا ببرید، در زیر به چند راهکار خوب اشاره میکنیم:
اگر عادت دارید فقط به کمبودهای خود فکر کنید، سعی کنید از این به بعد روی جوانب مثبت خودتان تمرکز کنید. هر زمان که احساس کردید بیش از اندازه نسبتب ه خودتان انتقادی نگاه میکنید، یک نکته مثبت درمورد خودتان بگویید. هر روز سه ویژگی خودتان که شادتان میکند را یادداشت کنید.
بعضی افراد خود را اسیر ایدآلگرایی می کنند. به جای اینکه خودتان را با تفکراتی مثل، “تا ۱۰ کیول وزن کم نکنم برای تست بازیگری نمیروم” عقب نگه دارید، به این فکر کنید که در چه کارهایی خوب هستید و از چه چیزهایی لذت میبرید و به سراغ آنها بروید.
قبول کنید که اشتباه میکنید چون همه انسانها اشتباه میکنند. اشتباهات بخشی از یادگیری هستند. به خودتان یادآور شوید که استعدادهای هر فرد مدام در حال تغییر و رشد است و همه آدمها در کارهای مختلف استعداد و توانای دارند—همین آدمها را جالب میکند.
فعالیت های مختلف را امتحان کنید تا استعدادهای خود را بهتر بشناسید. بعد به تواناییها و مهارتهای جدیدی که به دست میآورید افتخار کنید.
اگر تشخیص دهید که بخاطر یک مسئله درمورد خودتان ناراحت هستید که میتوانید آن را تغییر دهید، از همین امروز شروع کنید. اگر چیزی است که قادر به تغییر آن نیستید (مثل قدتان) سعی کنید خودتان را همانطور که هستید قبول کرده و دوست بدارید.
فکر کنید دوست دارید چه کاری انجام دهید و بعد برای انجام آن برنامهریزی کنید. برنامهتان را به دقت و با تعهد دنبال کنید و روند پیشرفتتان را بررسی کنید.
برای ابراز عقاید خود خجالت نکشید.
به یکی از همکلاسیهایتان که مشکل دارد در درسها کمک کنید، به مادرتان برای مرتب کردن خانه کمک کنید یا برای هر کار مثبت دیگر پیشقدم شوید. وقتی احساس کنید که در زندگی دیگران تغییر ایجاد میکنید و کمک شما ارزشمند است، اعتمادبهنفستان بالا خواهد رفت.
با ورزش کردن میتوانید استرستان را خالی کرده، سالمتر و شادتر شوید.
آیا تا بحال همچنین فکری داشتهاید که اگر لاغرتر بودید دوستان بیشتری داشتید؟ سعی کنید از بودن با آدمها لذت ببرید و کارهایی انجام دهید که از آن لذت میبرید. استراحت کنید و خوش بگذرانید.
هیچوقت برای ساختن اعتمادبهنفسی سالم و مثبت دیر نیست. در برخی موارد که آسیب احساسی عمیق و طولانی است، ممکن است به کمک به متخصص مثل یک روانشناس یا مشاور نیاز پیدا کنید. این متخصصین میتوانند بعنوان یک راهنما به افراد کمک کنند که خودشان را دوست داشته باشند و تواناییها و استعدادهای خاص خود را بشناسند.
اعتمادبهنفس در هر کاری که انجام میدهید نقش مهمی دارد. افرادیکه اعتمادبهنفس بالایی دارند در مدرسه عملکرد بهتری دارند و پیدا کردن دوست خیلی برایشان راحتتر است. معمولاً روابط بهتری با همسالان و بزرگترهای خود دارند، شادتر هستند، برخورد بهتری با اشتباهاتشان، ناامیدیها و شکستهایشان داشته و معمولاً آنقدر یک کار را ادامه میدهند تا در آن موفق شوند. تقویت اعتمادبهنفس نیاز به زمان و تلاش زیادی دارد اما وقتی آن را انجام دادید، تا آخر عمر این مهارت از یادتان نخواهد رفت.
منتقد درونیتان را تعلیم دهید: چون این منتقد درون شماست، میتوانید کنترل آن را به دست بیاورید و اجازه ندهید که تحقیرتان کند یا چون فکر میکند شکست میخورید نگذارد کاری را انجام دهید. تصمیم بگیرید که از این به بعد این ندای درونیتان فقط توصیهها و پیشنهادات مثبت برایتان داشته باشد.
مراقب ایدآلگرایی باشید! آیا انتظار غیرممکنها را دارید؟ بد نیست که توقعات بالا داشته باشدی اما اهدافی که برای خودتان تعیین میکنید باید قابل دستیابی باشند. پیش به جلو بروید و برای اینکه یک قهرمان ورزشی شوید خیالپردازی کنید—اما همه تلاشتان را برای بالا بردن کیفیت ورزشیتان هم به کار گیرید.
کارشناسان تاکید می کنند بیشتر کمردردها معمولا بی خطر هستند و در نود درصد موارد طی چهار هفته خود بخود برطرف می شوند.
خانه تکانی باورها
خبر فوق یکی از نمونه خبر هایی است که در مورد تاثیر شدید مثبت اندیشی بر سلامت جسم و روان هر از گاهی در یکی از رسانه ها پخش میشود
چقدر خوبه که هر از گاهی باورهایمان را یه مروری کنیم. بد نیست ادم چند وقت یه بار ذهنیات و تفکراتش رو خانه تکانی کنه .واضح تر بگم.ما در مورد رفتار و افکارمون بیشتر از اونیکه فکر کنیم بر حسب عادت فکر میکنیم و عمل میکنیم. برای چند لحظه بدون تعصب این مطلب رو بخونیم. قبول؟!
قبل از ادامه بحث ازمایش زیر را بخوانید خیلی جالب و خواندنی است:
به افکارت عادت نکن
همان تصویر و به همان جهت میچرخد
اشتباه نکنید این خطای دید نیست خطای مغز است
همان مغزی که باورهای ما را میسازد باورهایی که دودستی به آنها چسبیده ایم
گاهی باورهای ذهنی ما چیزی بیشتر از عادت های فکری مان نیست
دانشمندان برای بررسی تعیین میزان قدرت باورها بر کیفیت زندگی انسانها آزمایشی را در « هاروارد یونیورسیتی » انجام دادند :
80 پیرمرد و 80 پیرزن را انتخاب کردند . یک شهرک را به دور از هیاهو برابر با 40 سال پیش ساختند . غذاهای 40 سال پیش در این شهرک پخته میشد . خط روی شیشه های مغازه ها ، فرم مبلمان ، آهنگها ، فیلم های قدیمی ، اخباری که از رادیو و تلویزیون پخش میشد ، را مطابق با 40 سال قبل ساختند . بعد این 160 نفر را از هر نظر آزمایش کردند :
تعداد موی سر ، رنگ موی سر ، نوع استخوان ، خمیدگی بدن ، لرزش دستها ، لرزش صدا ، میزان فشار خون ... بعد این 160 نفر را به داخل این شهرک بردند ، بعد از گذشت 5 الی 6ماه کم کم پشتشان صاف شد ، راست می ایستادند ، لرزش دستها بطور ناخودآگاه از بین رفت ، لرزش صدا خوب شد ، ضربان قلب مثل افراد جوان ، رنگ موهای سر شروع به مشکی شدن کرد ، چین و چروکهای دست و صورت از بین رفت .
علت چه بود ؟
خیلی ساده است . آنها چون مطابق با 40سال پیش زندگی کردند ، باور کرده بودند 40 سال جوانتر شده اند .
انسانها همان گونه که باور داشته باشند می توانند بیندیشند . باورهای آدمی است که در هر لحظه به او القا میکند که چگونه بیندیشد .
اصولا فرق بین انسانها ، فرق میان باورهای آنان است . انسانهای موفق با باورهای عالی ، موفقیت را برای خود خلق میکنند . انسانهای ثروتمند ، باورهای عالی و ثروت آفرین دارند که با اعتماد به نفس عالی خود و بدون توجه به تمام مسائل به دنبال کسب ثروت میروند و به لحاظ باورهای مثبتشان به ثروت مطلوب خود میرسند .
قانون زندگی قانون باورهاست . باورهای عالی سرچشمه همه موفقیتهای بزرگ است . توانمندی یک انسان را باورهای او تعیین می کند ..
انسانها هر آنچه را که باور دارند خلق میکنند . باورهای شما دستاوردهای شما را در زندگی میسازند . زیرا باورها تعیین کننده کیفیت اندیشه ها ، اندیشه ها عامل اولیه اقدامها و اقدامها عامل اصلی دستاوردها هستند
حکایت دوم:
انیشتین میگفت : « آنچه در مغزتان میگذرد، جهانتان را میآفریند. »
استفان کاوی (از سرشناسترین چهرههای علم موفقیت) احتمالاً با الهام از همین حرف انیشتین است که میگوید:« اگر میخواهید در زندگی و روابط شخصیتان تغییرات جزیی به وجود آورید به گرایشها و رفتارتان توجه کنید؛ اما اگر دلتان میخواهد قدمهای کوانتومی بردارید و تغییرات اساسی در زندگیتان ایجاد کنید باید نگرشها و برداشتهایتان را عوض کنید .»
او حرفهایش را با یک مثال خوب و واقعی، ملموستر میکند:« صبح یک روز تعطیل در نیویورک سوار اتوبوس شدم. تقریباً یک سوم اتوبوس پر شده بود. بیشتر مردم آرام نشسته بودند و یا سرشان به چیزی گرم بود و درمجموع فضایی سرشار از آرامش و سکوتی دلپذیر برقرار بود تا اینکه مرد میانسالی با بچههایش سوار اتوبوس شد و بلافاصله فضای اتوبوس تغییر کرد. بچههایش داد و بیداد راه انداختند و مدام به طرف همدیگر چیز پرتاب میکردند. یکی از بچهها با صدای بلند گریه میکرد و یکی دیگر روزنامه را از دست این و آن میکشید و خلاصه اعصاب همهمان توی اتوبوس خرد شده بود. اما پدر آن بچهها که دقیقاً در صندلی جلویی من نشسته بود، اصلاً به روی خودش نمیآورد و غرق در افکار خودش بود. بالاخره صبرم لبریز شد و زبان به اعتراض بازکردم که: «آقای محترم! بچههایتان واقعاً دارند همه را آزار میدهند. شما نمیخواهید جلویشان را بگیرید؟» مرد که انگار تازه متوجه شده بود چه اتفاقی دارد میافتد، کمی خودش را روی صندلی جابجا کرد و گفت: بله، حق با شماست. واقعاً متاسفم. راستش ما داریم از بیمارستانی برمیگردیم که همسرم، مادر همین بچهها٬ نیم ساعت پیش در آنجا مرده است. من واقعاً گیجم و نمیدانم باید به این بچهها چه بگویم. نمیدانم که خودم باید چه کار کنم و ... و بغضش ترکید و اشکش سرازیر شد.»
استفان کاوی بلافاصله پس از نقل این خاطره میپرسد:« صادقانه بگویید آیا اکنون این وضعیت را به طور متفاوتی نمیبینید؟ چرا این طور است؟ آیا دلیلی به جز این دارد که نگرش شما نسبت به آن مرد عوض شده است؟ » و خودش ادامه میدهد که:« راستش من خودم هم بلافاصله نگرشم عوض شد و دلسوزانه به آن مرد گفتم: واقعاً مرا ببخشید. نمیدانستم. آیا کمکی از دست من ساخته است؟ و....
اگر چه تا همین چند لحظه پیش ناراحت بودم که این مرد چطور میتواند تا این اندازه بیملاحظه باشد٬ اما ناگهان با تغییر نگرشم همه چیز عوض شد و من از صمیم قلب میخواستم که هر کمکی از دستم ساخته است انجام بدهم .»
« حقیقت این است که به محض تغییر برداشت٬ همه چیز ناگهان عوض میشود. کلید یا راه حل هر مسئلهای این است که به شیشههای عینکی که به چشم داریم بنگریم؛ شاید هرازگاه لازم باشد که رنگ آنها را عوض کنیم و در واقع برداشت یا نقش خودمان را تغییر بدهیم تا بتوانیم هر وضعیتی را از دیدگاه تازهای ببینیم و تفسیر کنیم . آنچه اهمیت دارد خود واقعه نیست بلکه تعبیر و تفسیر ما از آن است
فقط 10 دقیقه بشینیم تو یه جای خلوت و تک تک طرز فکر ها و رفتارهایی که بطور نا خود اگاه عادتمون هست مرور کنیم.میدونید چه اتفاقی میافته؟
اگر واقعا بدون تعصب تک تک اعمال و افکارمون رو مرور کنیم به خوبی میتونیم خوب و بدهاش رو از هم تفکیک کنیم. خوبها و به درد بخور هاش رو تقویت کنیم و بدها وکثیف هاش رو دور بندازیم تا بیش ازاین تو زندگیمون دست و پامون رو نگیره. انسان به طور ذاتی بدون اینکه نیاز به اقا بالا سری داشته باشه توانایی تشخیص خوب و بد رو داره. مگه نه؟؟؟!!!
&&&
خب منظورم از این خانه تکانی چیه؟:
تو ادبیاتمون بهش میگن:
چشمها رو باید شست .جور دیگر باید دید.....
تو ادبیات عرفانی مون هم بهش میگن:
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم......فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم
با کلاسها هم بهش میگن:
مهندسی مجدد یا ری انجینیرینگ:Re-Engineering
بزرگان هم بهش میگن:
مذهبی ها هم بهش میگن:
یک ساعت تفکر بهتر از هفتاد سال عبادت
قانون فعالیت های ذهن ناخودآگاه:
ذهن ناخود آگاه شما موجب میشود همه گفته ها و اعمالتان مطابق با الگویی انجام پذیرد که با تصویر ذهنی و باورهای شما هماهنگ است.
ذهن ناخود آگاه شما بسته به اینکه چگونه برنامه ریزی میکنید می تواند شما را به پیش ببرد یا از پیشرفت باز دارد.
توی این خانه تکانی ذهن و رفتار چه اتفاقاتی میافته:
*بعضی باورهاوذهنیتها رو باید تمیز کرد و غبار زمان رو ازش دور کرد ،سر و سامانی داد ، خیلی محکم تر اوونها رو حفظ کرد و بهش بها داد.چه باورهای قشنگی داشتیم که به مرور زمان و دود زندگی یکنواخت سیاهی بهش نشسته و باید با چاشنی خاطره سر و سامانی بهشون داد و دوباره در ردیف اول قفسه باورهامون قرار بدیم
** بعضی از اوون باورها رو که اتفاقا از بس بهشون عادت کردیم خیلی هم دم دست قرار گرفتند و همیشه مزاحمی برای دیدن باورهای قشنگمون هستند،باید برای همیشه فراموش کرد و در زباله دان فراموشی قرار داد.
***اگر خوب به این باورها دقت کنیم میبینیم که بسیاری از رفتارهایمان ناشی از باورهایی است که از انها بیزار هستیم.ولی از بس در درون نا خود اگاهمان به انها عادت کردیم وجود انرا فراموش کرده ایم.
جالب است که در این کنکاش متوجه رفتارهایی میشویم که به دلیل انتقام از کسانیکه در حق ما ظلمی کرده اند و به انها دسترسی نداریم به طور ناخوداگاه از اطرافیانمان انتقام میگیریم.!در صورتیکه آنها شاید خیلی هم ما را دوست داشته باشند ولی این نفرت به قدری در درون ما نفوذ کرده که علاقه انها را نه تنها درک نمیکنیم بلکه به طریقی سعی در ازردن انها داریم.
**** مثل اینکه مطلب داره پیچیده میشه.
****ضمنا اگر خوب دقت داشته باشیم با تفکراتی در درون خود مواجه میشیم که اتفاقا خیلی هم به کارمان امده و در برابر مشکلات زیادی از اونها استفاده کردیم ولی از بس که همیشه در دسترسمون بوده قدرش رو ندونستیم و فراموشش کردیم و گذاشتیمش کنار. و حالا که با مشکل مواجه میشیم یادمون رفته که چه ابزار خوبی رو کنار گذاشتیم و میتونستیم ازش استفاده کنیم. حالا که داریم افکارمون رو زیر و رو میکنیم خوبه که دوباره اون باورها و ابزارها رو گرد گیری کنیم و ازشون استفاده کنیم.
تیره گی زیر چشم و یا دور چشم در اکثر موارد با پف نیز همراه است مقاله ذیل از زبان دکتر مائو پزشک چینی است شاید بتوانید تا حدی این مشکل را حل کنید.
کبودی زیر چشم ها
حلقه سیاه دور چشم در واقع یک خصوصیت ارثی است و از آنجایی که پوست موجود در این ناحیه، نازکترین پوست در کل بدن است رگهای خونی که از زیر آنها عبور میکند سبب به نظر رسیدن رنگ تیره در این قسمت میگردد.
علت شایع دیگر آلرژی است که سبب خارش و سوزش در این ناحیه شده وبامالیدن وخارش پوست نازک آن سبب پارگی رگهای ظریف شده و پدیده تیرگی زیر چشم شدیدتر میگردد. از علل دیگر میتوان از کم خونی یا کمبود آهن و حتی کمبود مواد آنتی اکسیدان ویا ویتامین K نام برد.
در طب چینی علت تیرگی یاحلقه سیاه دور چشم را از ضعف کلیه ها میدانند.
در واقع از نظر طب سنتی چین، کلیه ها دچار خستگی و زیادی کار شده اند و قادر به برقراری تعادل لازم بین هورمونها ومواد سمی و رنگی نیست و سبب ایجاد و تشدید رنگدانه ها در زیر چشم و صورت میگردد.
هشت پیشنهاد طب سنتی چین برای کاهش مشکل فوق عبارتند از :
۱- اول از هر چیز مطمئن شوید که به اندازه کافی خوابیده اید ( حد اقل ۷-۹ ساعت در شب )
۲- همیشه تعادل در غذا خوردن را رعایت کنید، به اندازه کافی بنوشید، وغذاهای سالم سرشار از انواع ویتامینها مانند هویج، سبزیجات، میوه ها و…..وسعی کنید روزانه دو فنجان اسفناج تازه مصرف نمایید همچنین روزی حداقل ۱۰ عدد بادام خام در میان وعده ها صرف نمایید.و از خوردن غذاهای پرنمک خودداری کنید چرا که سبب تجمع آب در بدن شده ومیزان پف زیر چشم را بیشتر میکند.
۳- از قدیم الایام خوردن گلابی به خصوص گلابی های آسیایی توسط پزشکان چینی برای کمرنگ کردن تیره گی زیر چشمها توصیه میگردیده است چراکه سرشار از آنتی اکسیدانها و مس و ویتامین C میباشد. لذا به شما نیز توصیه میکنیم تا با مصرف این میوه معجزه گر در صاف و روشن کردن پوست خود موثر باشید.
۴- شب قبل از خواب دوتا دستمال تمیز نمناک آغشته به آب خنک بر روی چشمان خود بگذارید، صبح که از خواب بیدار میشوید خواهید دید که چقدر پف زیر چشم شما بهتر شده است
۵- دراز بکشید ودر کمال آرامش قطعه هایی از خیار را روی ناحیه زیر چشم خود بگذارید همچنین میتوانید از کیسه های چای سرد شده استفاده کنید چراکه تانن موجود در آن سبب کاهش سیاهی دور چشم میگردد.
۶- هرروز صبح و شب روغن بادام را به آ رامی به دور چشم بمالید.
۷- از کشیدن سیگار خودداری کنید.
۸-در آخر میتوانید ا ز کرمهایی با مارکهای معتبر و استاندارد برای پوشش نواحی تیره کمک بگیرد.
" زندگی , مرگ "
انسان برای این متولد می شود که " زندگی " کند , ولی این کاملا به خودش بستگی
دارد .
او می تواند زندگی را از کف بدهد ; می تواند نفس بکشد , بخورد , پیر شود و روانه ی
گورستان گردد ـــ ولی این زندگی نیست , بلکه مرگی تدریجی از گهواره تا گور است ,
مرگی تدریجی که شاید هفتاد سال به طول بینجامد .
و چون میلیونها نفر در اطراف تو هستند که به تدریج و آرامی می میرند , تو هم شروع به
تقلید از آنها می کنی . بچه ها همه چیز را از اطرافیانشان یاد می گیرند .
خوب , اول باید برای شما روشن کنم منظورم از " زندگی " چیست ؟
زندگی به معنای پیر شدن نیست , بلکه رشد کردن است . پیر شدن خصیصه ای است
حیوانی , در صورتی که رشد کردن خصیصه ای صرفا انسانی ست ; منتها تعداد بسیار کمی
این استحقاق را کشف می کنند . رشد کردن یعنی اینکه انسان هر لحظه بیش از پیش عمق
جوهر زندگی را درک کند ; رشد کردن یعنی از مرگ دور شدن , نه به سوی مرگ پیش رفتن .
هر چه بیشتر در عمق زندگی فرو روی , ذات جاودانگی ساکن در باطن را بیشتر درک خواهی
کرد و از مرگ فاصله می گیری . لحظه ای فرا می رسد که تو درمی یابی مرگ چیزی جز تغییر
لباس , جز تغییر شکل این صورت از انرژی به صورتی دیگر نیست ـــ هیچ چیز نمی میرد , در
واقع هیچ چیز نمی تواند بمیرد . و این اید آلیست بودن نیست , چیزیست که هر روز و هر لحظه
در اطرافمان اتفاق می افتد , ما نگاه می کنیم , اما نمی بینیم . کافیست تنها مشاهدگر باشیم .
مرگ بزرگترین توهم موجود است .
برای رشد کردن , کافی ست به یک درخت نگاه کنی . هنگامی که درخت رشد می کند ,
ریشه هایش در عمق پیش می روند . اینجا تعادل برقرار است : هر چه درخت بلندتر شود ,
ریشه هایش عمیق تر می شوند . رشد کردن یعنی اینکه در عمق وجودت فرو روی , جایی
که ریشه هایت قرار دارند .
اولین اصل و پایه ی زندگی , مراقبه است .
هر چیزی در مرتبه ی بعد قرار دارد .
کودکی بهترین دوره زندگی انسان برای مراقبه است . هر چه سن آدم بالاتر می رود , به
مرگ نزدیکتر می شود و به مراقبه نشستن برایش دشوارتر می گردد .
مراقبه یعنی در وادی جاودانگی گام نهادن , یعنی پیشروی در ابدیت درون , یعنی زندگی را
زندگی کردن , یعنی درک الوهیت باطن .
کودک با صلاحیت ترین موجود برای این کار بشمار می آید , برای اینکه بار دانش , تحصیل و
چیزهای دیگر بر وجودش سنگینی نمی کند . او "معصوم " است . او با کمال کیفیات
"بودا " ( نه یک شخص خاص , کسی که در لحظه اش حضور دارد , چیزی که مثل هیچ چیز
نیست ) , بدنیا می آید .
ولی بدبختانه این معصومیت او , نادانی تلقی می شود . معصومیت و نادانی به هم شباهت
دارند ولی یکسان نیستند . شباهت بین آنها در " ندانستن " است . ولی تفاوت بزرگی بین
این دو وجود دارد که تا به امروز توسط انسان ها نادیده انگاشته شده است .
یک کودک جاه طلب نیست , آرزویی ندارد . او مجذوب لحظه می شود ــ لحظه ی پرواز
پرنده ای با بالهای گسترده , چشمان او را تمام و کامل به خود جذب می کند . مشاهده ی
پروانه ای زیبا و رنگارنگ کافی ست تا او را به وجد آورد . تصور چیزی غنی تر و چشمگیر تر
رنگین کمان و شب های پر ستاره برایش امکان پذیر نیست .
معصومیت غنی ست , پربار است , ناب است .
نادانی ذاتا فقیر است , گدایی می کند ــ در پی فضل , احترام , ثروت و قدرت است .
نادانی در مسیر میل و آرزو گام برمی دارد .
معصومیت وضعیتی ست که در آن عدم آرزو حکمفرماست .
و چون هر دوی آنها از دانایی بی بهره اند , از این رو ما انسانها در شناخت ماهیت آنها
سردرگم بوده ایم , و برای اینکه خودمان را راحت کنیم , آن دو را یکسان پنداشته ایم .
اولین قدم در فراگیری هنر زندگی , کشیدن خط مرزی بین غفلت و معصومیت است .
معصومیت باید تقویت شود , محافظت شود . معصومیت ( پاکی خردمندانه ) گنجی بس
گرانبهاست که توسط کودک به ارمغان آورده می شود , گنجی که خردمندان و فرزانگان پس
از تحمل مشقات بسیار به آن دست می یابند . خردمندان گفته اند که آنها در نهایت دوباره
به کودک تبدیل شده اند , تولدی دوباره یافته اند . در تولد دوم چیزی را به دست می آورند
که در تولد اول در اختیار داشته , ولی اجتماع , والدین و اطرافیانشان آن را خرد و نابود کرده اند .
هر کودکی با دانش و اطلاعات انباشته می شود .
سادگی کودکانه باید به طریقی بر طرف شود , برای اینکه سادگی در دنیایی که اصل
رقابت در آن حاکم است , به درد نمی خورد . سادگی در نظر مردم دنیا ساده لوحی به
چشم می آید . معصومیت از هر طریق ممکن مورد سو ء استفاده قرار می گیرد . ترس از
اجتماع و ترس از این دنیا از ما چنین آدمهایی ساخته , و ما به نوبه ی خود سعی می کنیم
که بچه هایمان افرادی زیرک , زرنگ و مطلع بار بیایند ; تا در جرگه ی آدمهای قدرتمند قرار
گیرند نه در طبقه ی انسانهای ضعیف و مظلوم . بمحض اینکه کودک در این مسیر غلط
گام بردارد و در آن پیش رود , تمام زندگی اش نیز بدان سو سوق داده شده و تباه می شود .
زمانی که متوجه شدید زندگی را تا به حال از کف داده اید , اولین اصلی که باید مجددا به
آن باز گردید , معصومیت است .
دوباره ساده , همچو ن یک کودک باشید .
وقوع چنین معجزه ای تنها از طریق مراقبه ممکن است .
مراقبه صرفا , روشی شگرف و بسیار دقیق است که تو را از هر آنچه که متعلق به تو نیست
دور می کند و تنها چیزی که بر جای می گذارد خود واقعی و باطنی توست .
دومین اصل زندگی مسافر و رهرو بودن است .
زندگی ایستا نیست , زندگی پویاست ; پویا نه از روی آرزو , بلکه صرف یافتن ; پویا نه از
روی جاه طلبی و برای دستیابی به مقام و منزلت , بلکه جستجو برای یافتن اینکه
" من که هستم ؟ "
خیلی عجیب است ; آدمهایی که هنوز خودشان را نشناخته اند , می خواهند برای خود
کسی باشند . آنها با وجود خویش بیگانه اند , ولی هدف اشان " کسی شدن " است .
" شدن " نوعی بیماری است که روح را می آزارد .
مهم , درک " بودن " است .
هسته ی وجودی خویش را کشف کردن , شروع زندگی ست . آنگاه هر لحظه ی زندگی ,
با کشفی جدید همراه است ; هر لحظه , شادی نو به ارمغان می آورد .
رازهای جدید درهایش را به رویت می گشاید , عشقی نو در وجودت می روید ــ احساسی
که تا به حال هرگز آن را تجربه نکرده ای ; حساسیتی نو در قبال زیبایی و الوهیت .
بقدری حساس می شوی که کوچکترین پر علف برایت اهمیتی عظیم می یابد . از طریق
این حساسیت درک می کنی که این پر علف همانقدر در هستی اهمیت دارد که بزرگترین
ستاره ها ; بدون این پر علف , هستی از آنچه که هست کمتر خواهد بود . غیر قابل جایگزین
است , در نوع خود منحصر به فرد است .
این حساسیت رابطه ی دوستانه ی جدیدی در تو نسبت به دیگر موجودات به وجود می آورد ;
نسبت به درختان , پرنده ها , حیوانات , کوهها , رودخانه ها , اقیانوسها و ستاره ها و همه ی
انسانها چه آنها که عزیزشان می داری , چه آنهایی که به تو زخم زده اند و از ایشان متنفری ,
چه آنهایی که می شناسی و چه آنهایی که نمی شناسی , " این همان حس دوست
داشتن بی وابستگی و همان عشق بدون معشوقی ست که پیش تر از آن سخن گفتم " .
همراه با افزایش این حس عشق و دوستی , زندگی نیز غنی تر می شود .
هر چه انسان حساس تر شود , زندگی برایش ابعاد بزرگتری پیدا می کند . زندگی دیگر نه
همچون برکه ای ساکن و راکد , بلکه همچون اقیانوس است . زندگی ات دیگر محدود به
خودت و خانواده ات و دوستانت نیست ; محدودیتی وجود نخواهد داشت . در هماهنگی با
کل کائنات , تمام هستی تبدیل به خانواده ی تو می شود ;
و تا زمانی که این اتفاق نیفتد , تو معنی زندگی را درک نخواهی
کرد . زندگی , جزیره نیست . همه به هم مرتبط هستیم .
ما همچون قاره ای پهناور حاوی میلیونها راه ارتباطی هستیم . اگر قلبهایمان را کاملا از
این عشق و هماهنگی آکنده نسازیم , به همان نسبت زندگی را از کف می دهیم .
کسل و افسرده و ناشاد و در رنج خواهیم ماند .
مراقبه برای تو حساسیت و حس تعلق بدنیا را به ارمغان می آورد .
ما متعلق به این دنیا هستیم . ما در این دنیا غریبه نیستیم . ما ذاتا به هستی تعلق
داریم , جزئی از آن هستیم , در حقیقت ما قلب هستی می باشیم . و دنیای دیگر ,
صرف نظر از بودن یا نبودن اش , از این دنیا دور نیست , ضد این دنیا نیست . اگر باشد ,
در این یکی پنهان است و این دنیا تجلی آن است .
دومین ارمغان مراقبه , سکوتی باشکوه است ــ این سکوت در پی دور ریختن زباله های
انباشته در مغزمان ( وقتی به مراقبه می نشینی به وضوح می بینی که چه چیزهای
بیهوده و بی فایده ای را در ضمیر خود آگاه و ناخودآگاه ذهن ثبت و ضبط کرده ای , اطلاعاتی
که هیچ چیز جز آشفتگی ذهن و مشغولیات کاذب را برایت به ارمغان نمی آورد ) به وجود
می آید . بر اثر مراقبه , افکاری که بر اثر وجود این دانستگی ها در ذهنمان به وجود می آیند
از بین میروند ... آنگاه سکوتی عظیم را تجربه می کنی ; و موسیقی دلنشینی در اینجا
به گوش می رسد که همان سکوت است .
موسیقی واقعی , تلاش برای متجلی کردن سکوتی است که در مراقبه تجربه می شود .
فرزانگان و حکیمان شرق همگی بر این نکته تاکید داشته اند که تمامی هنرهای زیبا ــ
موسیقی , شعر , رقص , نقاشی , مجسمه سازی و ... از مراقبه برخاسته اند . این
هنرها تلاشی هستند تا به طریقی ناشناخته های دنیای درون را به دنیای شناخته ها ,
برای آن دسته از افراد که آمادگی مشاهده ی دنیای درون را ندارند , انتقال دهند .
شاید شنیدن یک آهنگ , این حس را در انسان به وجود بیاورد که در پی منشا آن برود ;
یا شاید دیدن مجسمه ای و ...
اگر یک بار وارد معبد بودایی ها یا هندوها شدید , در سکوت بنشینید و به تماشای
مجسمه ها مشغول شوید . این مجسمه ها طوری ساخته شده اند که نگاه کردن به آنها
شما را در سکوت فرو می برد ; فرقی نمی کند که مجسمه ی بودا یا " مهاویر " [ ماهاویرا ]
باشد .
همه ی مجسمه هایی که در این معابد مشاهده می کنید از نظر حالت شبیه یکدیگر هستند .
حالت این مجسمه هانمایانگر حالتی هستند که در مراقبه به انسان دست می دهد .
همانطور که بدن انسان هنگام خشم یا شادی حالت خاصی به خود می گیرد , در مراقبه
نیز چنین اتفاقی می افتد . در حقیقت این مجسمه ها برای پرستش و عبادت ساخته
نشده اند ; آنها برای انتقال تجربه ساخته شده اند . این معابد بیشتر به مثابه
آزمایشگاههای تحقیقاتی هستند و ربطی به مذهب ندارند . در آنها از علمی تجربی
استفاده شده است تا از طریق آن , همه ی نسل های آینده بشر بتوانند با تجربیات
معنوی گذشتگان تماس پیدا کنند ; نه از طریق کتاب و لغات , بلکه از طریق روشی که
عمق وجود انسان را می کاود , یعنی سکوت , مراقبه و آرامش .
با افزایش درک تو از سکوت درون , احساس عشق و دوستی نیز در تو فزونی می یابد .
هر لحظه از زندگی ات آکنده از شادی و جشن خواهد بود .
جشن واقعی باید از درون تو سرچشمه بگیرد . آنگاه می توانی هر اتفاقی را به جشن
تبدیل کنی .
در ژاپن , نوشیدن چای طی مراسمی خاص صورت می گیرد . در هر معبد " ذن " یا در
منزل هر شخصی که استطاعتش را دارد , مکانی به مثابه ی یک معبد کوچک برای
نوشیدن چای در نظر می گیرند . آنها نوشیدن چای را که امری روزمره و پیش پا افتاده
بشمار می آید , به نوعی چشن تبدیل کرده اند .
کاری که با چای می توان انجام داد , با هر چیز دیگر هم می توان به انجام رساند ;
مثل لباس یا غذا . اگر حساس باشی متوجه می شوی که لباس صرفا برای پوشاندن
بدن نیست , بلکه نشانگر شخصیت , سلیقه , فرهنگ و در نهایت وجود توست .
هر کاری می کنی باید بیانگر شخصیت , و خاص خودت باشد , به اصطلاح باید
امضای تو را داشته باشد . آنگاه زندگی به جشنی مداوم تبدیل می شود .
همیشه خلاق باش و از بدترین , بهترین را بساز ; من به این می گویم " هنر زندگی " .
اگر آدم تمام لحظات و مراحل زندگی اش را صرف خلق زیبایی , عشق و شادی بکند ,
مرگ به نقطه ی اوج زندگی او تبدیل خواهد شد . مرگ او زشت , آنطور که هر روز برای
همه اتفاق می افتد نخواهد بود . اگر مرگ زشت باشد , بدین معنی ست که تمام زندگی
بیهوده تلف شده بوده است .
در هستی همه چیز یکی و یکسان است . عصاره ی کل فلسفه و تعالیم بودا چنین بود :
بزرگ و کوچک و مهم و غیر مهم وجود ندارد ; این برداشت و تعابیر انسانهاست که به این
عبارت ها موجودیت می بخشد .
با مراقبه شروع کن , و شاهد رشد و شکوفایی سکوت , زیبایی , شادی , رهایی
و حساسیت درونت باش . هر چه از مراقبه بدست می آوری , سعی کن به زندگی روزمره
انتقال دهی . آن را با دیگران تقسیم کن , زیرا هر چه را تقسیم کنی به
زودی فزونی می یابد , پس حساس و مراقب باش که چه چیز را
تقسیم می کنی .
و زمانی که به نقطه ی مرگ رسیدی , متوجه خواهی شد که مرگ وجود ندارد . تو
می توانی با دنیا وداع کنی , بدون اینکه نیازی به اشک غم باشد ــ شاید اشک شادی
ولی اشک غم نه . و این قصه و فسانه و آرمان نیست , این چیزیست که آن را از ما
گرفته اند , چیزی که همین جاست , دور نیست , آرزو و حسرت نیست . واقعیت
لحظه لحظه هایی ست که در آن حضور نداریم .
ولی برای رسیدن به چنین مرحله ای , باید معصومیت و مراقبه را عنوان نقطه ی شروع
قرار دهی .
زندگی زندان نیست , زندگی مجازات نیست . زندگی یک پاداش است و به آنهایی
تقدیم می شود که لیاقتش را دارند . این حق توست که از زندگی لذت ببری ; اگر این
کار را نکنی , گناه کرده ای .
اگر جهان هستی را همانگونه که یافته ای ترک کنی و آن را زیباتر نسازی , بر علیه آن
کار کرده ای .
قبل از اینکه آن را ترک کنی , آن را اندکی شادتر , زیباتر و دلپذیرتر ساز .
1. همسرت را عوض نکن، خودت را عوض کن.
2. همیشه درون خود را بازبینی کن و در این بازنگریها منصف باش.
3. کنترل زندگى خود را به دست بگیر و هیچگاه نسخههای درمانى دیگران را در زندگى پیاده نکن.
4. هم به خوبیهایش فکر کن هم به بدیهایش و هنگام بحث هر دو را مد نظر داشته باش.
7. عیبهای همسرت را دوست داشته باش.
8. مردها همه یکسانند این یک روال جهانى است.
10. مقایسه نکن. .
14. عشق پایدار نیازمند احترام و بازگشت بعد از هر دلخوری است.
16. با همسرت مثل یک دوست باش و مشکلات خود را همانند یک دوست با او حل کن.
17. با عشق همسرت را رام خود کن.
18.جذابیت خود را همیشه حفظ کنید حتى اگر چندین سال از ازدواجتان مى گذرد.
عید سعید مبعث، آغاز راه رستگارى و طلوع تابنده مهر هدایت و عدالت، مبارک باد.
هر پیامبری با معجزه نبوت و پیامبری خود را اثبات نموده است، خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله وسلم نیز از این قاعده مستثنی نبوده است، و در جاهای مختلف برای اثبات نبوت خود و اتمام حجت با مردمان معجزه ای آورده است؛ که بزرگترین و ماندگارترین آنها قرآن کریم است که در طول زمان حجتی بر پیامبری او بوده است!
به طور کلی معجزاتی که از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) ظاهر شد در چند مرحله ظاهر شده است:
نخست معجزاتی است که در بدو تولد ایشان رخ داد مانند فرو ریختن ایوان مدائن و تخت کسری و...
بخش دوم معجزاتی است که در هنگام کودکی تا زمان نبوت از آن حضرت ثبت شده است:
بخش سوم : معجزاتی است که از ابتدای بعثت تا پایان عمر شریف آن حضرت (صلّی الله علیه و آله) رخ داد
بخش چهارم : معجزاتی که بعد از وفات آن حضرت تجلی نمود.
که تعداد این معجزات را ۴۴۴۰ مورد عنوان کرده اند که به طور کلی در سه نوع معجزه می توان به آن اشاره کرد!
معجزات نوع اول
مـعـجـزاتـى اسـت کـه مـتـعلّق است به اجرام سماویّه مانند شقّ قمر و ردّ شمس و تظلیل غمام و نزول باران و نازل شدن مائده و طعامها و میوه ها براى آن حضرت از آسمان و غیر ذلک
معجزات نوع دوم
معجزاتى است که از آن حضرت در جمادات و نباتات ظاهر شده مانند سلام کردن سـنـگ و درخـت بـر آن حـضـرت و حـرکـت کـردن درخـت بـه امـر آن حـضـرت و تـسـبـیـح سـنـگـریـزه در دسـت آن حـضـرت و حـنـیـن جذع و شـمـشـیـر شـدن چـوب بـراى عـُکـّاشـه در بـَدْر و براى عـبـداللّه بـن جـَحـْش در اُحـُد و شـمـشـیـر شـدن بـرگ نـخـل بـراى ابـودُجـانـه بـه مـعـجزه آن حضرت و فرو رفتن دستهاى اسب سـُراقـه بـر زمـیـن در وقـتـى کـه بـه دنـبـال آن حـضـرت رفـت در اوّل هجرت و غیر ذلک
معجرات نوع سوم
مـعجزات آن حضرت است در زنده کردن مردگان و شفاى بیماران و معجزاتى که از اعضاى شریفه آن حضرت به ظهور آمده مانند خوب شدن درد چشم امیرالمؤ منین علیه السـّلام بـه بـرکـت آب دهـان مـبـارک آن حـضرت که بر آن مالیده و زنده کردن آهوئى که گوشت آن را میل فرموده و زنده کردن بزغاله مرد انصارى را که آن حضرت را میهمان کرده بـود بـه آن و
حضرت محمد (ص)
تـکـلّم فـاطـمـه بـنت اَسَد ـ رضى اللّه عنهما ـ با آن حضرت در قبر و زنده کـردن آن حـضرت آن جوان انصارى را که مادر کور پیرى داشت و شفا یافتن زخم سلمة بن الا کوع که در خیبر یافته بود به برکت آن حضرت و ملتئم و خوب شدن دست بریده معاذ بن عفرا و پاى محمّد بن مسلمة و پاى عبداللّه عتیک و چشم قتاده که از حدقه بیرون آمده بود به برکت آن حضرت و سیر کردن آن حضرت چندین هزار کس را از چند دانه خرما و سیراب کردن جماعتى را با اسبان و شترانشان از آبى که از بین انگشتان مبارکش جوشید الى غیر ذلک.(1)
شق القمر
در روایات مختلفى که در تواریخ شیعه و اهل سنت ازابن عباس و انس بن مالک و دیگران نقل شده عموما گفتهاند:
این معجزه بنا بدرخواست جمعى از سران قریش و مشرکان مانندابو جهل و ولید بن مغیره و عاص بن وائل و دیگران انجام شد،بدینترتیب که آنها در یکى از شبها که تمامى ماه در آسمان بود بنزدرسول خدا (صلّی الله علیه و آله) آمده و گفتند:اگر در ادعاى نبوت خود راستگو وصادق هستى دستور ده این ماه دو نیم شود!رسول خدا (صلّی الله علیه و آله)
بدانها گفت:اگر من اینکار را بکنم ایمان خواهید آورد؟
گفتند: آرى، و آنحضرت از خداى خود درخواست این معجزه راکرد و ناگهان همگى دیدند که ماه دو نیم شد بطورى که کوه حرا را در میان آن دیدند و سپس ماه به هم آمد و دو نیمه آن به همچسبید و همانند اول گردید،و رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) دوبار فرمود: "اشهدوا،اشهدوا"یعنى گواه باشید و بنگرید!
مشرکین که این منظره را دیدند بجاى آنکه به آنحضرتایمان آورند گفتند!"سحرنا محمد"محمد ما را جادو کرد،و یاآنکه گفتند:"سحر القمر،سحر القمر"ماه را جادو کرد!
برخى از آنها گفتند:اگر شما را جادو کرده مردم شهرهاىدیگر را که جادو نکرده!از آنها بپرسید،و چون از مسافرانو مردم شهرهاى دیگر پرسیدند آنها نیز مشاهدات خود را در دو نیمشدن ماه بیان داشتند (3) .
و در پارهاى از روایات آمده که این ماجرا دو بار اتفاق افتادولى برخى از شارحین حدیث گفتهاند:منظور از دو بار همان دوقسمتشدن ماه است نه اینکه این جریان دو بار اتفاق افتادهباشد. (4) و البته مجموع روایاتى که درباره این معجزه وارد شده حدود بیست روایت میشود که در کتابهاى حدیثى شیعه و اهل سنتمانند بحار الانوار و سیرة النبویة ابن کثیر و در المنثور سیوطى ودیگران نقل شده.
شق القمر در نگاه ناسا
سازمان فضانوردی " ناسا " به دو نیم شدن کره ی ماه و سپس پیوند خوردن این دو نیمه به یکدیگر پی برد. پایگاه اینترنتی روزنامه ی عربی " الوطن " چاپ آمریکا به نقل از یک محقق اردنی علوم فلکی در این زمینه نوشت: سفینه ی فضایی آمریکایی " کلمنتاین " که سالها در مدار کره ی ماه کار تحقیقاتی انجام می دهد به این نتیجه رسیده است که کره ی ماه صدها سال پیش به دو نیمه ی متساوی تقسیم شده و دوباره به یکدیگر متصل شدند. این محقق اردنی با ارسال گزارشی به ناسا آنان را نسبت به این موضوع مطلع ساخت که مسلمانان، این پدیده را متعلق به 1400 سال پیش می دانند و مرتبط به معجزه ای از پیامبر اکرم (ص) به نام " شق القمر" است. ناسا هیچ تفسیری برای کشف خود نیافته است. زیرا این اتفاق نادر تا کنون برای هیچ جرم آسمانی به وقوع نپیوسته است.(3)
1- منتهی الامال- مرحوم حاج شیخ عباس قمی
2- درسهایى از تاریخ تحلیلى اسلام جلد 3 صفحه 247 تالیف : رسولى محلاتى
3- روزنامه جمهوری اسلامی شماره 7608 تاریخ 23 مهر 1384 ص 5
مرتضی رستمی
۱) قانون علت و معلول
هر چیز به دلیلی رخ می دهد. برای هر علتی معلولی است و برای هر معلولی، علت یا علت های به خصوصی وجود دارد، چه از آن ها اطلاع داشته باشید چه نداشته باشید. چیزی به اسم اتفاق وجود ندارد. در زندگی هر کاری را که بخواهید می توانید انجام دهید به شرط آن که تصمیم بگیرید که دقیقا چه می خواهید و سپس عمل کنید.
۲) قانون ذهن
شما تبدیل به همان چیزی می شوید که درباره آن بیشتر فکر می کنید. پس همیشه درباره چیزهایی فکر کنید که واقعا طالب آن هستید.
۳) قانون عینیت یافتن ذهنیات
دنیای پیرامون شما تجلی فیزیکی دنیای درون شماست. کار اصلی شما در زندگی این است که زندگی مورد علاقه خود را در درون خود خلق کنید. زندگی ایده آل خود را با تمام جزییات آن مجسم کنید و این تصویر ذهنی را تا زمانی که در دنیای پیرامون شما تحقق پیدا کند حفظ کنید.
۴) قانون رابطه مستقیم
زندگی بیرونی شما بازتاب زندگی درونی شماست. بین طرز تفکر و احساسات درونی شما، و عملکرد و تجارب بیرونی تان رابطه مستقیم وجود دارد. روابط اجتماعی، وضعیت جسمانی، شرایط مالی و موفقیت های شما بازتاب دنیای درونی شماست.
۵) قانون باور
هر چیزی را که عمیقا باور داشته باشید به واقعیت تبدیل می شود. شما آن چه را که می بینید که قبلا به عنوان باور انتخاب کرده اید. پس باید باورهای محدودکنتده ای را که مانع موفقیت شما هستند شناسایی کنید و آن ها را از بین ببرید.
۶) قانون ارزش ها
نحوه عملکرد شما همیشه با زیر بنایی ترین ارزش ها و اعتقادات شما هماهنگ است. آن چه که ارزش هایی را که واقعا به آن اعتقاد دارید بیان می کند ادعاهای شما نیست بلکه گفته ها، اعمال و انتخاب های شما به ویژه در هنگام ناراحتی و عصبانیت است.
۷) قانون انگیزه
هر چه می گویید یا انجام می دهید از تمایلات درونی، خواسته ها و غرایز شما سرچشمه می گیرد. پس برای رسیدن به موفقیت باید انگیزه ها را مشخص کرد تا با یک برنامه ریزی اصولی به هدف رسید.
۸) قانون انتظار
اگر با اعتماد به نفس، انتظار وقوع چیزی را در جهان پیرامونتان داشته باشید آن چیز به وقوع می پیوندد. شما همیشه هماهنگ با انتظارات تان عمل می کنید و این انتظارات بر رفتار و چگونگی برخورد اطرافیانتان تاثیر می گذارد.
۹) قانون تمرکز
هر چیزی را که روی آن تمرکز کرده و به آن فکر کنید در زندگی واقعی، شکل گرفته و گسترش پیدا می کند. بنابراین باید فکر خود را بر چیزهایی متمرکز کنید که واقعا طالب آن هستید.
۱۰) قانون عادت
حداقل ۹۵ درصد از کارهایی که انجام می دهیم از روی عادت است. پس می توانیم عادت هایی را که موفقیت مان را تضمین می کنند در خود پرورش دهیم؛ و تا هنگامی که رفتار مورد نظر به صورت اتوماتیک و غیر ارادی انجام نشود، تمرین و تکرار آگاهانه و مداوم آن را ادامه دهیم.
۱۱) قانون انتخاب
زندگی ما نتیجه انتخاب های ما تا این لحظه است. چون همیشه در انتخاب افکار خود آزاد هستیم، کنترل کامل زندگی و تمامی آن چه برایمان اتفاق می افتد در دست خودمان است.
۱۲) قانون تفکر مثبت
برای رسیدن به موفقیت و شادی، تفکر مثبت امری ضروری است. شیوه تفکر شما نشان دهنده ارزش ها، اعتقادات و انتظارات شماست.
۱۳) قانون تغییر
تغییر، غیر قابل اجتناب است و ما باید استاد تغییر باشیم نه قربانی آن.
۱۴) قانون کنترل
سلامتی، شادی و عملکرد درست از طریق کنترل کامل افکار، اعمال و شرایط پیرامونمان به وجود می آید.
۱۵) قانون مسوولیت
هر چه و هر کجا که هستید به خاطر آن است که خودتان این طور خواسته اید. مسوولیت کامل آن چه که هستید، آن چه که به دست آورده اید و آن چه که خواهید شد بر عهده خود شماست.
۱۶) قانون پاداش
عالم در نظم کامل به سر می برد و ما پاداش کامل اعمالمان را می گیریم. همیشه از همان دست که می دهیم از همان دست می گیریم. اگر از عالم بیشتر دریافت می کنید به این دلیل است که بیشتر می بخشید.
۱۷) قانون خدمت
پاداش هایی را که در زندگی می گیرید با میزان خدمت شما به دیگران رابطه مستقیم دارد. هر چه بیشتر برای بهبود زندگی و سعادت دیگران کار کنید و توانایی های خود را افزایش دهید، در عرصه های مختلف زندگی خود بیشتر پیشرفت می کنید.
۱۸) قانون تاثیر تلاش
همه امیدها، رویاها، هدف ها و آرمان های ما در گرو سخت کوشی است. هر چه بیشتر تلاش کنیم؛ موفقیت بیشتری کسب خواهیم کرد.
۱۹) قانون آمادگی
در هر حوزه ای موفق ترین افراد، آن هایی هستند که وقت بیشتری را صرف کسب آمادگی برای انجام کارها می کنند. عملکرد خوب نتیجه آمادگی کامل است.
۲۰) قانون حد توانایی
شاید برای انجام همه کارها وقت کافی وجود نداشته باشد ولی همیشه برای انجام مهم ترین کارها وقت کافی هست. هر چه بیشتر کار کنیم کارایی بیشتری پیدا می کنیم. اما باید اموری را بر عهده بگیریم که در حد توانمان باشد.
۲۱) قانون تصمیم
مصمم بودن از ویژگی های اساسی افراد موفق است. در زندگی هر جهشی در جهت پیشرفت هنگامی حاصل می شود که در موردی تصمیم روشنی گرفته باشیم.
۲۲) قانون خلاقیت
ذهن ما می تواند به هر چیزی که باور داشته باشد دست یابد. هر نوع پیشرفتی در زندگی با یک ایده آغاز می شود و چون توانایی ما در خلق ایده های جدید نامحدود است آینده نیز محدودیتی نخواهد داشت.
۲۳) قانون استقامت
معیار ایمان به خود، توانایی استقامت در برابر سختی ها، شکست ها و ناامیدی ها ست. استقامت ویژگی اساسی موفقیت است. اگر به اندازه کافی استقامت کنیم، طبیعتا سرانجام موفق خواهیم شد.
۲۴) قانون صداقت
خوشبختی زمانی سراغ ما می آید که تصمیم بگیریم هماهنگ با والاترین ارزش ها و عمیق ترین اعتقادات خود زندگی کنیم. همواره باید با آن بهترین بهترین ها که در درون مان وجود دارد صادق باشیم.
۲۵) قانون انعطاف پذیری
در تعیین اهداف خود قاطعیت داشته باشید، اما در مورد روش دست یابی به آن ها انعطاف پذیر باشید. در عصر تحولات سریع و رقابت شدید، اتعطاف پذیری.
۲۶) قانون خوشبختی
کیفیت زندگی ما را احساس مان در هر لحظه تعیین می کند و احساس ما را تفسیر خودمان از وقایع پیرامونمان مشخص می سازد، نه خود وقایع. هرگز برای این که تجربه خوشی از دوران کودکی داشته باشید دیر نیست. کافی است گذشته را مرور کنید و روشی را که برای تفسیر تجربیات خود داشته اید تغییر دهید.
۲۷) قانون تعجیل
ما همواره دوست داریم که هر چه زودتر به آرزوهایمان برسیم، به همبن دلیل است که در تمام عرصه های زندگی بی قراریم.
۲۸) قانون فرصت
بهترین فرصت ها اغلب در معمولی ترین موقعیت های زندگی مان به وجود می آید. پس بزرگ ترین فرصت ها به احتمال زیاد همیشه در دسترس ماست.
۲۹) قانون خود شکوفایی
شما می توانید هر چه را که برای رسیدن به اهداف تعیین شده خود به آن نیاز دارید بیاموزید. آن هایی که می آموزند توانا هستند.
۳۰) قانون بخشندگی
هر چه بیشتر، بدون انتظار پاداش، به دیگران خدمت کنید، خیر و نیکی بیشتری به شما می رسد. آن هم از جاهایی که اصلا انتظار ندارید. شما تنها در صورتی حقیقتا خوشبخت خواهید شد که احساس کنید به دلیل خدمت به دیگران انسان با ارزشی هستید.
در شهر توریستی اسکاگن این زیبایی رو میشه در سجیه دید، این شمالیترین شهر دانمارکیهاست ..... جایی که دریای بالتیک و دریای شمالی بهم میپیوندند. دو دریای مختلف با هم یکی نمیشوند و بنابرین این راستا بوجود میاد In a tourism filled city of Skagen you can see this incredible natural sight. This city is the most northern point of Danish people…..where the Baltic sea “meets” the North sea. Two different seas can not be combined together thus creating this line
و این همان چیزی است که در قرآن آمده است
سورة مبارکه الرحمن مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ (19) بَیْنَهُما بَرْزَخٌ لا یَبْغِیانِ (20) فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (21) یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ (22) 19. دو دریا را به گونه ای روان کرد که با هم برخورد کنند.20. اما میان آن دو حد فاصلی است که به هم تجاوز نمی کنند.21. پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مىکنید؟ 22. از آن دو، مروارید و مرجان خارج مىشود.
سوره مبارکه فرقان آیه 53: « و هو الذی مَرَجَ البحرینِ هذا عَذبٌ فُراتٌ و هذا مِلحً اُجاجً وَ جَعَلَ بَینَهما بَرزَخا و حِجراً مَهجوراً» و اوست کسی که دو دریا را موج زنان به سوی هم روان کرد این یکی شیرین و آن یکی شور و تلخ است ومیان آندو حریمی استوار قرار داد.
سوره مبارکه فاطر آیه 12: |
وَمَا یَسْتَوِی الْبَحْرَانِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ سَائِغٌ شَرَابُهُ وَهَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَمِن کُلٍّ تَأْکُلُونَ لَحْمًا طَرِیًّا وَتَسْتَخْرِجُونَ حِلْیَةً تَلْبَسُونَهَا وَتَرَى الْفُلْکَ فِیهِ مَوَاخِرَ لِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ
این دو دریا یکسان نیستند: یکی آبش شیرین و گواراست و یکی شور و تلخ، از هر دو گوشت تازه می خورید، و از آنها چیزهایی برای آرایش تن خویش بیرون می کشید و می بینی که کشتی ها برای یافتن روزی و غنیمت، آب را می شکافند و پیش می روند، باشد که سپاسگزار باشید.
سوره مبارکه نمل آیه 61:
اَمَّنْ جَعَلَ الْاَرْضَ قَرَارًا وَ جَعَلَ خِلالَهَا اَنْهَارًا وَ جَعَلَ لَهَا رَوَاسِیَ وَ جَعَلَ بَینَ الْبَحْرَیْنِ حَاجِزًا ءَاِلهٌ مَعَ اللهِ بَلْ اَکْثَرُهُمْ لَا یَعْلَمُونَ ﴿61﴾
[آیا شریکانى که مىپندارند بهتر است] یا آن کس که زمین را قرارگاهى ساخت و در آن رودها پدید آورد و براى آن، کوهها را [مانند لنگر] قرار داد، و میان دو دریا برزخى گذاشت؟ آیا معبودى با خداست؟ [نه،] بلکه بیشترشان نمىدانند.
چشمانداز مغز ما محل منطقی نیست.
ما هنوز هم همان مغز عصر حجری پیشینیانمان—حجمی از احساسات، خاطرات ناقص و یک محدوده توجه کوتاه—را داریم. مغز ما هیچوقت همه حقایق برای گرفتن تصمیم "ایدآل" را در خود ندارد.
از اینجا داستان بدتر میشود. حتی گاهی بدون اینکه بدانیم تصمیم میگیریم.
وقتی دانشمندان علوم اعصاب فعالیت مغز را در طول یک آزمایش تصمیمگیری ساده بررسی کردند، متوجه شدند که افراد معمولاً 10 ثانیه قبل از اینکه آگاه شوند تصمیم گرفتهاند، تصمیم میگیرند.
چطور میتوانیم امیدوار باشیم که تصمیم درست گرفتهایم؟
در واقعیت وضعیت به این بدی نیست، ما هر روز تصمیماتی در زندگیمان میگیریم. دنیا تغییر میکند و احساس میکنیم که کنترل آن را به دست داریم.
خوشبختانه علم اعصاب و روان ما را از نواقص و کمبودهای مغز انسان آگاه کرده است. با دانستن این ضعفها، میتوانید از یک استراتژی ساده برای غلبه بر آنها استفاده کنیم.
9 راه برای تصمیمگیری درست
1. به غریزه خود توجه کنید اما اجازه ندهید بر شما ریاست کند.
ما به یک دلیل غرایزمان را رشد دادهایم—آنها واقعاً خوب عمل میکنند. توانایی گرفتن یک تصمیم سریع برای پیشینیان عصر حجری ما میتوانست تفاوت خورده شدن توسط یک ببر وحشی یا شکار آن ببر باشد. اما اخیراً با چند ببر روبهرو شدهاید؟ واقعیت این است که در این عصر دیگر نیازی به اینگونه تصمیمات سریع نیست اما باز هم نمیتوانید دست از گرفتن این تصمیمات بردارید. با آن مقابله نکنید اما به آن هم بسنده نکنید. از خودتان بپرسید "چرا این فکر را کردم؟" یا "چرا چنین احساسی داشتم؟"
2. گزینههایتان را لیست کنید.
مغز قدرتمندترین کامپیوتر موجود است اما قادر به انجام چند کار همزمان نیست. دشوار است که بیشتر از 7 فکر مختلف را در یک زمان در ذهنتان داشته باشید و غیرممکن است که بتوانید روی دو مورد از آن به طور همزمان تمرکز کنید. دلیل اینکه وقتی موقع رانندگی با تلفنهمراه صحبت میکنیم، تصادف نکرده و ماشینمان را داغان نمیکنیم این است که میتوانیم خیلی سریع تمرکز روی کارها را تغییر دهیم—اما خیلی کندتر و بیدقتتر از زمانیکه هرکدام را به تنهایی انجام می دادیم. برای تصمیمی که میخواهیم بگیرید، همه انتخابها و گزینههای موجود را لیست کنید، آن را بیرون ذهنتان بکشانید و زمانی را به بررسی هر کدام به تنهایی اختصاص دهید.
3. سوالات را بازنویسی کنید.
میدانید برای اینکه یک دانشمند تمامعیار باشید به چه چیزی لازم است؟ گرفتن نمرات عالی یا به خاطر سپردن چیزها کافی نیست. مهم این است که سوالات درست بپرسید. هر مشکلی که دارید، سعی کنید آن را به سه یا چهار شکل مختلف بنویسید. اینکه خودتان را مجبور کنید به طرق مختلف به آن مشکل نگاه و فکر کنید باعث میتوانید بتوانید راهکارهای متفاوتی نیز پیدا کنید.
4. تاریخ را پیشبینی کنید.
حافظه ما آنقدرها که تصور میکنیم خوب نیست و درنتیجه یادمان نمیماند که چقدر ممکن است بد باشد. همین حافظههای انتخابی است که باعث میشود یادتان بماند امروز با چه کسی حرف زدید اما یادتان نیاید که چهارشنبه هفته پیش صبحانه چه خوردید. استفاده از تاریخ برای گرفتن تصمیم نیازمند این است که به خاطر بیاوریم دفعه قبلی که در موقعیتی مشابه بودیم چه اتفاقی افتاد. کند پیش بروید و خاطرهتان را خوب بررسی کنید—نباید فقط پیروزیهایتان را به خاطر سپرده باشید و شکستها را فراموش کرده باشید.
5. به خاطر داشته باشید که زمان طرف شماست.
سعی کنید خودتان را از احساسات آن لحظه دور کنید. البته انجام فوری این کار غیرممکن است اما بهترین راهکار این است که بین زمان حال و زمانی که میخواهید تصمیم بگیرید کمی فاصله بیندازید.
6. این را یک آزمایش ببینید.
مغز انسان جداشده نیست—برای عمل کردن در موقعیتهای اجتماعی با همتایان خود طراحی شده است. حاصل آن این است که زمان و انرژی زیادی را برای کار گروهی و رابطه با دوستانمان صرف میکنیم. تصور کنید که قرار است برای تصمیمی که میگیرید به شما نمره بدهند و اتوماتیکوار توجه بیشتری به آن میکنید. بنویسید که چرا چنین تصمیمی گرفتید و بعد فکر کنید: "این یک امتحان است. من از پس آن برمیآیم و فرصت دیگری برای تغییر آن ندارم. بقیه قرار است تصمیم من را ببینند و به آن نمره بدهند". اینکار باعث میشود بیشتر به چرای تصمیمی که میگیرید فکر کنید و برنامهها و دیدگاههای ضعیف را کنار بگذارید.
7. دانش عمومی نیست.
زمانهای "فراموششده" را پیدا کنید و ببینید چرا آنطور بوده است. همه میدانند که نباید بعد از غذا خوردن شنا کرد اما چرا؟ برای همه همینطور است؟ تصوراتتان را زیر سوال ببرید و قضاوت کنید آیا درمورد شما هم صدق میکند یا خیر.
8. تصمیم را بگیرید.
آیا میخواهید درمورد وضعیت شغلیتان تصمیم بگیرید یا اینکه چه مارک پنیری را برای صبحانه بخورید؟ همه تصمیمات برابر نیستند پس وقتتان را تلف نکنید. لازم نیست برای هر وعده صبحانه قدم 1 تا 9 را دنبال کنید.
9. تصمیم را عملی کنید.
میتوانید تا بی نهایت تصمیمی که گرفتهاید را دوباره و دوباره تحلیل و بررسی کنید. اما بالاخره باید یکجا آن را متوقف کنید. آن را واقعی کنید، یادداشتش کنید. وقتی تصمیمتان بیرون از مغزتان و به دنیای واقعی آمد، مغزتان از بررسی گزینههای مختلف دست کشیده و سراغ کار بعدی میرود. یادتان باشد چشمانداز مغز ما محل منطقی نیست. شما حتی نباید مغزتان را وادار به دنبال کردن قدم 1 تا 9 کنید. بهترین تصمیمی که میتوانید اینجا بگیرید این است که فقط قدم هایی که دوست دارید را دنبال کنید، آن هم با هر ترتیبی که دوست داشتید. هر کاری که میکنید، رمز گرفتن بهترین تصمیمات در زندگی این است که بخواهید.