نیمی برای من ، نیمی برای تو

اینگونه زندگی کنیم: شاد ولی دلسوز ساده ولی زیبا مصمم ولی آرام مهربان ولی جدی زیرک ولی صادق عاشق ولی عاقل

نیمی برای من ، نیمی برای تو

اینگونه زندگی کنیم: شاد ولی دلسوز ساده ولی زیبا مصمم ولی آرام مهربان ولی جدی زیرک ولی صادق عاشق ولی عاقل

وداع با رمضان

 

 

 

کم کم غروب ماه خدا دیده می شود 

 

 

صد حیف از این بساط که برچیده می شود 

 

 

در این بهار رحمت و غفران و مغفرت 

 

 

خوشبخت آنکس است که بخشیده می شود 

 

  

  

 

                                          

                                                        

وداع با ماه رمضان  

 

خدایا هستند انسانهایی که ایمان در قلب و دل ایشان جای دارد و حرمت‌های الهی را حفظ کرده‌اند و حدود الهی را رعایت نموده‌اند و از این‌رو آن چنان که سزاوار بود حق تو را در این ماه رعایت نمودند وحرمت روزه‌داری و شب زنده‌داری این ماه را که تو قرار داده‌ای مراعات کردند و حدود حلال و حرام آن را حرمت نگاه داشتند و از گناهان پرهیز داشتند و به خاطر آگاهی از پیامدهای منفی گناه برای سرنوشت بدانها نزدیک نشدند و با گفتار و رفتار و روابط خویش که بندگان را در معرض محبت و رضایت تو قرار می‌دهند به تو تقرب جستند.

 

 پس تو نیز از آنان راضی شدی و با شفقت و مهربانی خویش از رحمت خویش بدانها بخشیدی و از  عطای خود که برای پرهیزگاران مخلص قرار داده‌ای به ایشان پاداش دادی. اما تمام عطای تو به ایشان از روی فضل و عنایت توست نه سزاواری ایشان.

 

 زیرا بندگان هیچ‌گونه حقی ندارند. پروردگارا! از تو می‌خواهیم که مانند اینها را به ما نیز ببخشی و برای ما مضاعف بگردانی. زیرا عطا و بخشش تو تابع حساب و کتاب نیست که از نقصان گنجینه‌های خود بترسی. زیرا گنجینه‌ تو پایانی ندارد و با فضل و عنایت تو از آن چیزی کاسته نمی‌شود.

 

پروردگارا! عطای خود را که بندگانت در سایه رفاه و آسایش آن سعادتمندانه زندگی می کنند ادامه بده.

 

آیا واژگانی داریم که بتواند حق ستایش تو را ادا کند و آیا می ‌توانیم به معنای بلند ستایش که از عهده فضل تو برآید برسیم؟ و آیا در ازای این همه کرمی که پایانی ندارد، می‌توانیم از تو بخواهیم که پاداش تمام روزه‌داران و شب زنده‌داران تا روز قیامت را به ما ببخشی؟

 

اما ما از آن اعمال صالحی که بندگان تو انجام می‌دهند تا به تو نزدیک شوند و به پاداش تو نایل گردند و تو به ایشان ثواب می‌دهی چیزی در اختیار نداریم، ولی خواست ما این است که به سزاواری ما نگاه نکنی بلکه به فضل و کرم و رحمت بی‌منتهای خود بنگری.

 

 پس این درخواست ما را مورد اجابت قرار ده، ای کریم‌ترین کریمان!

 

پروردگارا! از تو می‌خواهیم که به فضل خودت از ما درگذری و گناهانمان را بیامرزی. امّا ما این را فقط برای خودمان نمی‌خواهیم بلکه به یاد پدران و مادران خود نیز هستیم. زیرا همان گونه که از ما خواسته‌ای به خاطر احسان و فضل بی‌نهایتت نیز تو را سپاس گوئیم خودت از ما خواسته‌ای که به خاطر نیکی‌هایشان از آنان سپاسگزاری کنیم.

همین‌طور تمام هم‌کیشان خود را نیز یاد می‌کنیم که از طریق ایمان با ایشان مرتبط شده‌ایم.

 

 کسانی که پیامبر خود را برای ایشان فرستادی، ولی اینان مدتهاست که مرده‌اند و به سوی تو آمده‌اند تا در برابر تو با حساب خود مواجه شوند و با حکم عادلانه و رحمت گسترده‌ات منتظر سرنوشت خویش می‌باشند.

 

ما به یاد ایشان هستیم و می‌دانیم که ایشان باز از دست دادن فرصت عمل و تصحیح و جبران اشتباهات و گناهان خود، نیازمند مغفرت و رضوان تو هستند.

 

 لذا از تو می‌خواهیم که از ایشان درگذری و آن گونه که از ما درگذشتی و ما را بخشیدی از آنان نیز درگذر و آنان را بیامرز تا در فردای قیامت در سایه ایمان که راز وحدت و یگانگی ماست همگی گردهم آییم و در بهشت سرشار از نعمت تو یکجا گردیم.

                                     

 

سلام بر تو ای بزرگترین ماه خدا و ای عید عاشقان حق .

 سلام بر تو ای کریم ترین همنشین از میان اوقات و ای بهترین ماه در روزها و ساعات .

 سلام بر تو ای ماهی که در طی تو برآورده شدن آمال نزدیک گشته و اعمال در آن پخش و فراوان است .

سلام بر تو ای هم نفسی که قدر و منزلتت بزرگ و فقدانت بسیار دردناک است و ای مایه ی امیدی که دوریت رنج آور است .

سلام بر تو ای همدمی که چون رو کنی ما را مونس شاد کننده ای و چون سپری شوی وحشت آور و دردناکی .

سلام بر تو ای همسایه ای که دلها نزد تو نرم شد و گناهان در نزد تو نقصان گرفت .

 سلام بر تو ای یاوری که ما را در مبارزه با شیطان یاری دادی و ای مصاحبی که راههای احسان را هموار و آسان ساختی .

سلام بر تو که چه بسیارند آزاد شدگان حضرت حق در تو و چه سعادتمند است کسی که حرمتت را به واسطه ی خودت رعایت نمود .

 سلام بر تو که بسیار گناهان را از کارنامه ی ما زدودی و چه عیب ها که بر ما پوشاندی !

سلام بر تو که زمانت بر گناهکاران چه طولانی بود و در دل مومنان چه هیبتی داشتی !

سلام بر تو ای ماهیکه هیچ زمانی با تو پهلو نزند .

سلام بر تو ای ماهی که از هر نظر مایه ی سلامتی .

سلام بر تو که مصاحبتت ناپسند و معاشرتت نکوهیده نیست .

سلام بر تو همچنان که با برکات بر ما وارد شدی و ناپاکی معاصی را از کارنامه ی ما شستی .

سلام بر تو که وداع با تو نه از باب خستگی و فراغت از روزه ات نه به خاطر ملالت است .

 سلام بر تو که قبل از آمدنت در آرزویت به سر می بردیم و پیش از رفتنت بر هجرانت محزونیم .

سلام بر تو که چه بدی ها که به سبب تو از جانب ما گشته و چه خوبیها که از برکت تو به ما سرازیر شده !

سلام بر تو و بر شب قدری که از هزار ماه بهتر است .

سلام بر تو که دیروز چه سخت بر تو دل بسته بودیم و فردا چه بسیار شائق تو می شویم !

سلام بر تو و بر فضیلت تو که از آن محروم گشتیم و بر برکات گذشته ای که از دست ما گرفته شد .

بار الها ! ما اهل این ماهیم که به آن شرافت بخشیدی و توفیق ادراکش را به ما عنایت فرمودی آن گاه که تیره بختان وقتش را نشناختند و از بخت بدشان از فضلش محروم شدند .

تویی سرپرست آنچه از معرفتش که ما را بدان برتری دادی و آنچه ازسنتش که ما را بدان رهنمون شدی و ما به توفیق تو به روزه و نماز آن برخاستیم همراه با تقصیر و در آن اندکی از بسیار را به جا آوردیم . خداوندا پس تو را سپاس ...

 

چگونه با افراد مشکل‌آفرین کنار بیاییم؟

 

 

سرسخت و آزاردهنده نباشید

همه ما در زندگی خود با افراد سرسخت و مشکل‌آفرین مواجه شده‌ایم و متاسفانه در بسیاری از مواقع مجبور به همکاری و کنار آمدن با این گونه افراد بوده‌ایم. برخورد با این افراد در اکثر اوقات باعث عصبی شدن و حتی ایجاد اختلال در زندگی اجتماعی و حتی خانوادگی ما می‌شود. واقعیت این است که همیشه شرایط سخت و دشوار با حضور چنین افرادی بد و بدتر می‌شود. برقراری ارتباط با این گروه برحسب نوع ارتباطی که ما با آنها داریم، می‌تواند بسیار سخت و دردسرساز باشد، بنابراین باید اطلاعات خود را درخصوص روش برقراری ارتباط با چنین افرادی بالا برده تا در این ارتباطات دچار کمترین لطمه و صدمه روحی و عصبی شویم. 

 اولین سوالی که در برخورد با این افراد به ذهن خطور می‌کند، این است که چرا اینقدر مشکل‌ساز بوده و چرا برقراری ارتباط با این افراد تا این اندازه سخت و دشوار است؟

در برخی موارد تجارب زندگی شخصی این افراد به آنها چنین آموخته که برای جلوگیری از قربانی خشم دیگران شدن چنین رفتاری را از خود بروز دهند. در موارد دیگر برخی از این افراد از این که برای زندگی و کار دیگران مشکل ایجاد کنند، لذت می‌برند. در بعضی مواقع افراد مشکل‌آفرین به دلیل عصبانی بودن در لحظه برقراری ارتباط، برای شما ایجاد مشکل می‌کنند. گروه دیگر افرادی غمگین و منفی‌گرا هستند که جز این شیوه، راه دیگری برای زندگی کردن نمی‌شناسند و اما آخرین گروه، افرادی هستند که وقتی برای دیگران مشکل درست می‌کنند، احساس قدرتمندی و غرور می‌کنند؛ زیرا آنها می‌دانند که هر زمان که اراده کنند، می‌توانند برای هرکس که دوست دارند، مشکل‌آفرین باشند و اعصاب فرد مورد نظر خود را تحت فشار قرار داده و حتی زندگی خانوادگی او را مختل کنند؛ اما واقعا چگونه می‌توان در زندگی با این افراد روبه‌رو شد؟ آیا راهکارهایی برای ایجاد رابطه با این افراد بدون هیچ نوع حاشیه‌سازی و ایجاد فشار روحی وجود دارد؟ در اینجا به ارائه چند راهکار ساده برای دفع مشکل‌آفرینی این افراد می‌پردازیم تا بتوانیم با ایجاد تعادل ارتباطی بین خود و آنها از زندگی آرامش‌بخش‌تری برخوردار شویم.

پرسش کردن

وقتی احساس می‌کنید فرد مورد نظر شما شروع به بروز رفتارهای مشکل‌آفرین کرده، از او سوال کنید که آیا من باعث ناراحتی شما شده‌ام یا نه؟ با طرح این سوال فرد دقیقا متوجه می‌شود که عصبانیت خود را نتوانسته کنترل کند و با توجه به عدم دخالت شما در عصبانیت او اقدام به کنترل رفتار خود کرده و یا شاید از شما عذرخواهی هم بکند. برخی از افراد این گروه ممکن است در مواجهه با سوال شما بدون هیچ توضیحی رفتاری از خود بروز دهند که به شما بفهمانند به چه چیزی احتیاج دارید تا از شر عصبانیت آنها خلاص شوید. اگر فرد مذکور یکی از اعضای خانواده شما باشد، به دلیل نزدیکی ارتباط حتی ممکن است راحت‌تر به طرح مشکل خود پرداخته و از چیزی که باعث رنجش او شده است، حرف بزند. در برخی موارد طرح این سوال به فردی که واقعا عصبی و مشکل‌آفرین نیست و شرایط و مقتضیات موجود باعث بروز چنین رفتار ناهنجاری در او شده است، کمک می‌کند تا با تفکر روی رفتار و اعمال خود و شرایط تشنج‌زا به مهار عصبانیت خود پرداخته و رفتار خود را تصحیح کند.

به اعصاب خود مسلط باشید

با تلاش برای آرام نگه داشتن خود در برخورد با چنین افرادی، از مغشوش کردن اعصاب خود و ایجاد اختلال در روابط خانوادگی و اجتماعی خود در محیط خانه و بیرون تا حد زیادی جلوگیری کنید. کسانی که به طور تعمدی دوست دارند برای دیگران مشکل‌ساز باشند، همیشه سعی می‌کنند فرد مورد نظر خود را به سختی انداخته و با قرار دادن او در تنگنا باعث عذاب و ناراحتی او و خانواده‌اش شوند. در این شرایط، این افراد با عصبانی کردن شما از نظر احساسی ارضا شده و سعی می‌کنند که بیشتر موجبات ناراحتی و عصبانیت شما را فراهم کنند. پس تمام تلاش خود را بکنید تا با حفظ آرامش خود آنها را از رسیدن به مقصود نهایی خود ناامید کنید. فراموش نکنید هرچقدر شما بیشتر عصبی و آزرده شوید، آنها به هدفشان نزدیک‌تر می‌شوند. پس سعی کنید در برخورد با این افراد بیمار، با بی‌اعتنایی به اعمال و گفتار آنها، خود را آرام و منطقی نگه دارید. همچنین با کنترل اعصاب و رفتار خود، آنها را متوجه کنید که شما همچنان به آنها احترام می‌گذارید و آنها دلیلی برای ادامه چنین برخورد‌های مغرضانه‌ای ندارند.

 

 

 

 

  

پاسخ دهید اما بدون عکس‌العمل

به واکنش یا پاسخی که فرد تحت فشار عصبی و بدون هیچ نوع تفکری از خود بروز می‌دهد، عکس‌العمل می‌گویند. حال آن که اگر این واکنش با تفکر و به دور از شرایط استرس‌زا بروز داده شود، پاسخ نامیده می‌شود. زمانی که شما در مقابل اعمال یا گفتار فردی عکس‌العمل نشان می‌دهید، این عمل باعث پیچیده‌تر شدن اوضاع شده و مشکل پیش آمده را حادتر می‌کند. در این زمان شما قبل از این‌که بتوانید شرایط را تعدیل کنید، احساسات خود را در جهت منفی متشنج می‌کنید؛ اما زمانی که شما نسبت به اعمال و گفتار فردی پاسخ می‌دهید، درواقع از توانایی دفع مشکلات مازاد و کنترل بهتر امور برخوردار خواهید شد. در این حالت براحتی می‌توانید مشکلات پیش آمده توسط فرد مشکل‌ساز را مدیریت و خنثی کنید و بر اوضاع تسلط یابید. در این شرایط شما اوضاع پیش آمده را تشنج‌زدایی کرده و به سوی حل راحت‌تر مساله هدایت خواهید شد؛ اما تا جایی که لازم نیست اقدام به پاسخگویی نکنید. وقتی احساس می‌کنید بسیار عصبی و تحت فشار هستید برای مدتی خود را از شرایط حاد دور کنید تا بتوانید بعد از مدتی کوتاه آرامش از دست رفته خود را بازیابید و بعد از آن می‌توانید در سایه تفکر و منطق اقدام به پاسخگویی کنید.

از تحریک جدا خودداری کنید

اگر مجبورید که با فرد مشکل‌ساز به دلیل شرایط خاص کاری و یا خانوادگی کنار بیایید، سعی کنید نقاط حساس روحیه او که باعث تغییر روحیه‌اش می‌شود را کشف کرده و از تحریک آن پرهیز کنید تا هم او و هم خود شما آرامش بیشتری داشته باشید. همچنین بهتر است اطلاعات شخصی خود را درخصوص نحوه برخورد با این افراد بالا ببرید و سعی کنید برای برقراری ارتباط با آنها مواردی را انتخاب کنید که مورد قبول هر دوی شما باشد. از آنها سوال کنید راحت‌تر هستند که چگونه با آنها ارتباط برقرار شود و از همان مقطع با آنها شروع کنید. اگر فرد مشکل‌آفرین جزو اعضای خانواده و یا فامیل شماست، طبیعتا شما از حساسیت‌های او باخبر هستید و می‌توانید کارهای تحریک‌‌کننده این افراد را پیش‌بینی کرده و از انجام آنها خودداری کنید. بهترین نقطه برای شروع یک ارتباط خوب با یکی از افراد نزدیک به شما، شروع از مقطع عشق، قدردانی و اعتماد متقابل است.

ترک کردن

اگر انجام هریک از موارد بالا برای مقابله با این افراد موثر واقع نشد و او همچنان در پی انجام اعمالی جهت آزار و اذیت شما بود، آن فرد را ترک کرده و از آن شرایط دور شوید. خود را با چیز دیگری مشغول کنید. برای ارتباط با فرد مشکل‌ساز که جزءلاینفک زندگی شماست، سعی کنید به مشاور مراجعه و از او کمک بخواهید، چراکه عضو خانواده را نمی‌توان از زندگی خود حذف کرد. فراموش نکنید شما سزاوار بهترین برخورد‌های توام با احترام هستید و نباید اجازه بدهید که احساسات و عواطف شما مورد سوءاستفاده دیگران قرار بگیرد. اگر سربالایی جاده زندگی نفس شما را بریده از جاده بیرون بزنید و به دنبال راه جدید دیگری باشید.

 

 

مترجم : صدیقه حاج‌نوروزی 
منبع :
Stress.about

نظم منطقی زیریک سقف

 

 

حدیث‌السادات میرزایی: نظم و ترتیب شرایطی است که در آن هر چیز در جای خود قرار دارد. هر چیزی که نظم داشته باشد به نظر چشم‌نوازتر است. زندگی در جایی که نظم ندارد سخت است. وقتی متاهل می‌شوید دیگر در اتاق دوران دختری یا پسری خود نیستید که با بستن در اتاق به‌هم‌ریختگی آن را پنهان کنید و کسی کاری به اتاق شما نداشته باشد و هر وقت دوست داشتید آن را تمیز و مرتب کنید. اگر در نظم و ترتیب افراط شود ممکن است تبدیل به وسواس شود اما بدون نظم و ترتیبی متعادل هم نمی‌توان زندگی کرد.

زنان و مردان هر کدام دیدگاه‌های خاصی نسبت به نظم و ترتیب دارند و ممکن است در زندگی مشترک به دلیل این تفاوت دیدگاه اختلاف نظرهایی راجع به نظم خانه مشترکشان داشته باشند. برای این‌که بتوانیم اختلاف نظرهای زناشویی را در این مساله به حداقل برسانیم به بررسی نظم در زندگی مشترک پرداخته‌ایم.

نظم زنانه

زن‌ها دوست دارند هر چیزی سر جای خود باشد. این سر جای خود بودن یعنی اگر جای وسیله‌ای که هر روز به آن احتیاج دارند را بالای کمد در نظر گرفته باشند هر روز باید آن را برداشته و دوباره سر جایش بگذارند.

زنان در چیدمان وسایل بیشتر به زیبایی و چشم‌نوازی چیدمان فکر می‌کنند. مرتب بودن خانه برایشان اهمیت زیادی دارد و از این‌که کسی خانه را به‌هم بریزد ناراحت می‌شوند. اگر روزی خانه را مرتب و تمیز می‌کنند نسبت به حرکات افراد خانه حساس شده و اگر کسی کمی بخواهد به این نظم و تمیزی خدشه‌ای وارد کند با او برخورد می‌کنند. نظم زنانه یعنی لوازم غیرضروری باید از دید پنهان باشند، لباس‌ها داخل کمد، کتاب‌ها داخل کتابخانه، لوازم تحریر روی میز تحریر، ظروف در آشپزخانه و....

زن‌ها از این‌که جالباسی پر از لباس باشد خوش‌شان نمی‌آید و دوست دارند روی میزها خلوت باشد و از مجله و روزنامه و لیوان چای و... روی آن خبری نباشد. خلاصه زن‌ها یک نظم‌تمام عیار همراه با زیبایی را برای خانه خود در نظر دارند. خانه‌ای که همیشه مرتب باشد و کسی آن را به‌هم نریزد.

نظم مردانه

مردها دوست دارند هر چیزی که به آن احتیاج دارند دم دست باشد و دنبال چیزی نگردند و ممکن است تا آخر عمرشان جای قیچی، رنده، چسب زخم، لیوان‌ها و... را در خانه یاد نگیرند و هر بار از زن خانه بپرسند که فلان چیز کجاست. مردها چیدمان خانه را برحسب راحتی دوست دارند و بیشتر از زیبایی به راحتی خود فکر می‌کنند. برای مردها مهم نیست که هنگام آمدن مهمان حتما باید خانه را جارو کشید و جالباسی را خالی کرد. مردها برای این‌که جوراب‌های خود را هر روز می‌خواهند بپوشند دلیلی برای این‌که آنها را توی هم گذاشته و داخل کشو بگذارند، نمی‌بینند. مردها به راحتی درک نمی‌کنند که چرا زن‌ها نمی‌توانند بپذیرند که یک جعبه پر از میخ و ابزار دم در و جلوی چشم باشد، چرا که مردها فکر می‌کنند هر لحظه ممکن است به جعبه ابزارشان احتیاج پیدا کنند. چون مردها کمتر درگیر کار خانه و تمیز کردن خانه هستند به راحتی نیز خانه را به‌هم می‌ریزند و دلیل حساسیت همسرشان را نمی‌فهمند.

نظم منطقی

نظم منطقی نظمی است که در آن همه احساس آرامش کنند. نظمی است که در آن چیدمان هم برحسب راحتی است و هم زیبایی. در نظم منطقی هر چیزی سر جای خود است و در عین حال راحت پیدا می‌شود و دم دست است. برای رسیدن به این نظم هم زنان و هم مردان باید به تعادل برسند و با رها کردن نظم زنانه و مردانه به نظم منطقی روی بیاورند و همدیگر را درک کنند.

زن‌ها: 1 - خیلی سخت نگیرند: نظم و ترتیب برای رسیدن به آرامش است و نباید دائما سر نظم و ترتیب خانه با همسرتان جر و بحث کنید.

2 - به مردها فضا بدهید و قلمرویی را بسته به فضای خانه‌تان در اختیار مردها بگذارید تا خودشان آن را بچینند و وسایل شخصی خود را هر طور که می‌خواهند نظم بدهند. این قلمرو می‌تواند از یک اتاق تا یک کشو باشد.

3 - نظم را به مردها یاد بدهید. به جای غر زدن و خودخوری می‌توانید نظم و ترتیب را با محبت و خوشرویی به همسرتان یاد دهید و از او بخواهید نظم را در خانه رعایت کند و صبر و تحمل داشته باشید تا به تدریج به این نظم عادت کنند. اگر از شما جای وسیله‌ای را می‌پرسند به او یادآوری کنید که به خاطر بسپارد تا دفعه بعد جای آن وسیله را فراموش نکند و در ضمن بعد از استفاده از هر وسیله‌ای آن را جای خود بگذارد. شما نیز چیدمان خانه و وسایل را طوری در نظر بگیرید که برایتان در عین زیبایی راحت باشد.

4 - وسواس نداشته باشید و خود را تعدیل کنید. اگر دچار وسواس در نظم و ترتیب هستید و نمی‌توانید با آن مقابله کنید تا زندگی زناشویی‌تان دچار مشکل نشده به روان‌شناس مراجعه کنید تا به شما در رفع وسواستان کمک کند.

مردها: 1 - همسر خود را درک کنید. زن‌ها مدیر خانه‌اند و هر مدیری دوست دارد حوزه مدیریتی‌اش سرشار از نظم باشد. پس نظم را رعایت کنید و او را به خاطر این‌که منظم است سرزنش نکنید و متشکر باشید از این‌که خانه مشترکتان منظم است.

2 - نظم را یاد بگیرید. نظم در زندگی زناشویی با نظم مردانه متفاوت است و احتیاج دارید که آن را یاد بگیرید و تمرین کنید تا بتوانید خانه‌ای منظم داشته باشید و همسرتان نیز خرسند تر باشد.

3 - عادات غلط را کنار بگذارید. وقتی از سر کار برمی‌گردید لباس‌هایتان را در جای خود بگذارید . هر‌چیزی را که بر می‌دارید سر جای خودقرار دهید و جای وسایل را به خاطر بسپارید. در نظم و ترتیب خانه به همسرتان کمک کنید، چرا که خانه مشترک خانه شما نیز هست و شما نیز در آن خانه در حال زندگی هستید. آرامش خاطر و خونسردی همسرتان را با یک عادت غلط و یا یک بی‌نظمی به استرس و عصبانیت تبدیل نکنید.

4 - اگر همسرتان دچار وسواس است به او در رفع آن کمک کنید. به راهنمایی‌های مشاور و روانشناس عمل کنید و با همسرتان لجبازی نکنید، چرا که وسواس اختلالی است که فرد را می‌رنجاند و او بدون این‌که بخواهد وسواس به خرج می‌دهد.

نظم بر اساس نظر شخصی نداریم

در خانه مشترک نظر شخصی نداریم. بعضی از زوج‌ها در خانه قرار می‌گذارند که هر کس به سبک خودش زندگی کند. در این شرایط زن و شوهر یا دائما در حال خرده گرفتن از هم‌اند و یا در حال خودخوری. نظم بر اساس نظر شخصی و خودخواهانه در زندگی مشترک فقط مشکل‌ساز است و تا زن و شوهر به توافق نرسند و یک راه یکسان را در رعایت و برقراری نظم پیدا نکنند نمی‌توانند آرامش داشته باشند و این امر می‌تواند بر تمام ابعاد رابطه آنها تاثیر بگذارد و زندگی مشترکشان را دچار مشکل کند. 

 

 

 

نظم را به فرزندان خود بیاموزید

شاید بیش از نیمی از مشکلاتی که زوجین در رعایت نظم خانه مشترکشان متحمل می‌شوند مربوط به دوران کودکی و بعد از آن است، چرا که خانواده رعایت نظم را به آنها یاد نداده و همیشه به جای آنها اتاق و وسایل و لباس‌ها بقیه چیزهای مربوط به آنها را جمع کرده است و آنها هیچ وقت مسوولیتی در قبال نظم خانه نداشته‌اند. برای همین بیایید نظم را به فرزندان خود بیاموزیم تا در زندگی مشترک برای خود و همسرشان مشکل‌ساز نباشند.

پسر و دختر فرقی نمی‌کند، همه باید نظم را رعایت کنند و هر کاری که از دستشان بر می‌آید برای برقراری نظم انجام دهند. شما می‌توانید مسوولیت اتاق فرزندتان را به خودش واگذار کنید و از او بخواهید اتاقش را مرتب کند و یا مثلا اگر چیزی می‌خورد ظرف آن را به آشپزخانه برده و سر جایش بگذارد و کارهایی از این قبیل که او را به نظم عادت دهد تا یکباره بعد از ازدواج دچار مسوولیتی نشود که تا به حال تجربه آن را نداشته است.

رعایت نظم منطقی در زندگی می‌تواند بسیار در آرامش خاطر و نشاط شما و همسرتان موثر باشد، پس نظم را رعایت کنید

مهدی جان

 

 

 

گفتم به مهدی بر من عاشق نظر کن

گفتا تو هم از معصیت صرف نظر کن

 

گفتم به نام نامیت هر دم بنازم

گفتا که از اعمال نیکت سرفرازم

 

گفتم که دیدار تو باشد آرزویم

گفتا که در کوی عمل کن جستجویم

 

گفتم بیا جانم پر از شهد صفا کن

گفتا به عهد بندگی با حق وفا کن

 

گفتم به مهدی بر من دلخسته رو کن

گفتا ز تقوا کسب عز و آبرو کن

 

گفتم دلم با نور ایمان منجلی کن

گفتا تمسک بر کتاب و هم عمل کن

 

گفتم ز حق دارم تمنای سکینه

گفتا بشوی از دل غبار حقد و کینه

 

گفتم رخت را از من واله مگردان

گفتا دلی را با ستم از خود مرنجان

 

گفتم به جان مادرت من را دعا کن

گفتا که جانت پاک از بهر خدا کن

 

گفتم ز هجران تو قلبی تنگ دارم

گفتا ز قول بی عمل من ننگ دارم

 

گفتم دمی با من ز رافت گفتگو کن

گفتا به آب دیده دل را شستشو کن

 

گفتم دلم از بند غم آزاد گردان

گفتا که دل با یاد حق آباد گردان

 

گفتم که شام تا دلها را سحر کن

گفتا دعا همواره با اشک بصر کن

 

گفتم که از هجران رویت بی قرارم

گفتا که روز وصل را در انتظارم 

 

  

 

 

دعاهای قرآن که با کلمة ربنا شروع می‌شوند

 

 1-ربنا اتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه و قنا عذاب النار. (سورة بقره آیه 201(
پروردگارا در دنیا و آخرت به ما نیکی و احسان فرما و ما را از عذاب آتش دوزخ مصون بدار.


2-
ربنا اتنا فی الدنیا و ما له فی الاخره هن خلاق (سورة بقره آیه (
پروردگارا در دنیا رحمت و نعمت به ما عنایت فرما و هر که از رحمت تو محروم شد در آخرت بهره ندارد.


3-
ربنا اتنا من لدنک رحمه و هیّی لنا من امرنا رشدا. (سورة کهف آیه 10(پروردگارا از جانب خود بر ما رحمتی فرست و برای رشد عقلی ما وسایل هدایت و ارشاد آماده فرما.


4-
ربنا انهم ضعفین من العذاب و العنهم لعناً کبیرا. (سورة احزاب آیه 68(پروردگارا آنها که ما را گمراه نمودند عذاب آنها را دو چندان کن و از نعمتهای خود محروم ابدی فرما.

 

5-ربنا امنا بما انزلت و اتبعنا الرسول فاکتبنا مع الشاهدین (سورة آل عمران آیه 53(پروردگارا، ما به تو و آنچه بر پیغمبرت فرستادی ایمان آوردیم و از رسول تو پیروی کردیم، نام ما را از شهادت دهندگان به توحید و نیوت قرار ده.


6-
ربنا اطمس علی اموالهم و اشدد علی قلوبهم فلایومنوا حتی یروا العذاب الالیم (سورة یونس آیة 88(پروردگارا اموال آنها را نابود ساز و دلهای آنها را قسی و سخت گردان که ایمان نمی‌آورند جز به دیدن عذاب سخت.


7-
ربنا اغفرلنا ذنوبنا و اسرافنا فی امرنا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین (سورة آل عمران آیة 147(پروردگارا گناهان ما را بیامرز و لغزش و اسراف ما را ببخش و قدمهای ما را در راه انجام انجام وظیفه ثابت بدار و بر کفار نصرت و پیروزی بخش.


8-
ربنا اغفرلنا و لا خواننا الذین سبقونا بالایمان و لاتجعل فی قلوبنا غلاً للذین امنوا ربنا انک روف رحیم (سوره حشر آیة 10(

پروردگارا، ما و برادران ما را که در ایمان بر ما سبقت گرفتند بیامرز و در دلهایمان برای گرویدگان به تو کینه و کدورتی قرار مده که پروردگارا تو روف و مهربانی.


9-
ربنا اصرف عنا عذاب جهنم انّ عذابها کان غراما (سوره فرقان آیه 65( پروردگارا عذاب جهنم را که آن عذاب برای همیشه هلاک کننده است از ما دور کن.


10-
ربنا اغفرلی و لوالدی و للمومنین یوم یقوم الحساب (سوره ابراهیم آیه 41(پروردگارا، مرا و پدر و مادر مرا و همچنین مومنین را در روز حساب بیامرز.


11-
ربنا افتح بیننا و بین قومنا بالحق و انت خیر الفاتحین (سوره اعراف، آیه 89(پروردگارا دری از رحمت به سوی ما و قوم ما بگشا که راه تو راه حق است و تو بهترین گشاینده‌ای.


12-
ربنا افراغ علینا صبرا و توفنا مسلمین (سوره اعراف، آیه 126(پروردگارا به ما تحمل و بردباری عنایت فرما و ما را جزو تسلیم شدگان پیغمبرت بمیران.


13-
ربنا اکشف عنا العذاب انا مومنون (سوره دخان آیه 12)پروردگارا، عذاب را از ما دور بگردان و بر طرف ساز که ما گرویدگان به تو هستیم.


14-
ربنا انزل علینا مائده من اسماء تکون لنا عیدا و لاولنا و احزنا (سوره مائده آیه 114)پروردگارا، از آسمان برای ما مائده و غذایی فرست که بر ما و آیندگان «روز عید» باشد.


15-
ربنا انک تعلم ما نخفی و ما نعلن و ما یخفی علی الله من شیء فی الارض و لا فی السما (سوره ابراهیم آیه 38(

پروردگارا تو می‌دانی آنچه در پنهان و آشکار انجام می دهیم، بر خداوند در آسمان و زمین هیچ کار و هیچ چیز پوشیده نیست.


16-
ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفرلنا و ترحمنا لنکونن من الخاسرین (سوره اعراف آیه 23(پروردگارا، ما بر خود ستم کردیم و اگر تو ما را نیامرزی و به ما رحم نکنی از زیانکاران خواهیم بود.


17-
رَّبَّنَا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنَا وَإِلَیْکَ أَنَبْنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ . (سوره ممتحنه آیه 4(پروردگارا در هر کار به تو توکل می کنیم و از تو استعانت می جوییم که بازگشت همة ما به سوی توست.


18-
ربنا فاغفرلنا ذنوبنا و کفر عنا سیاتنا و توفنا مع الابرار (سوره آل عمران آیه 193(پروردگارا گناهان ما را بیامرز و از بدیهای ما درگذر و بپوشان و ما را با نیکوکاران قرار ده.


19-
ربنا لاتجعلنا فتنه للقوم الظالمین (سوره یونس آیه 85(پروردگارا مار مورد شکنجه قوم ستمکار قرار مده.


20-
ربنا لاتجعلنا مع القوم الظالمین (سوره اعراف آیه 47(پروردگارا ما را با مردم ستمکار محشور مفرما. 

 

 

 

 

 

مرا ببخش 

 

 

یارب مرا به سلسله انبیا ببخش          بر شاه اولیا، علی مرتضی ببخش


یارب گناه من بود از کوهها فزون          جرم مرا به فاطمه، خیرالنسا ببخش


هرکار کرده‌ام، همه بد بوده و غلط        یارب مرا تو بر حسن مجتبی ببخش


یارب اگر که جود وسخائی نکرده‌ام          ما را تو بر سخاوت اهل سخا ببخش


یارب مرا به رحمت بی‌منتها ببخش            یعنی به ساحت حرم کبریا ببخش


یارب گناهکار و ذلیل و محقرم         عصیان من به شوکت عزّوجلا ببخش


یاب تو را به جاه و جلالت دهم قسم           جرم گذشته عفوکن و ماجرا ببخش


یارب مرا ببخش به اهل صلات و صوم            یعنی به نور صفوت اهل صفا ببخش


یارب تو را به نور جمالت دهم قسم         کز ظلمتم رهان و به نور هدا ببخش


یارب به نور ظلمت خاصان درگهت           این بنده را به ختم همه انبیا ببخش


یارب از این معاصی بسیار بی‌شمار
مستوجب عقوبتم؛ امّا مرا ببخش

   

 

 

  

 

 

 

معجزه بسم الله 

 

 


مردی بود منافق اما زنی مومن و متدین داشت. این زن تمام کارهایش را با “بسم الله ” آغاز میکرد. شوهرش از توسل جستن او به این نام مبارک بسیار غضبناک میشد و سعی میکرد که او را از این عادت منصرف کند.روزی کیسه ای پر از طلا به زن داد تا آن را به عنوان امانت نگه دارد. 



زن آن را گرفت و با گفتن ” بسم الله الرحمن الرحیم ” در پارچه ای پیچید و با ” بسم الله ” آن را در گوشه ای از خانه پنهان کرد ، شوهرش مخفیانه  آن طلا را دزدید و به دریا انداخت تا همسرش را محکوم و خجالت زده کند و ” بسم الله ” را بی ارزش جلوه دهد. سپس به مغازه ی خود برگشت.

  

 

در بین روز صیادی دو ماهی را برای فروش آورد . آن مرد ماهی ها را خرید و به منزل فرستاد تا زنش آن را برای نهار آماده کند.

 

زن وقتی شکم یکی از آن دو ماهی را پاره کرد ناگهان دید که همان کیسه ی طلا که پتنهان کرده بود درون شکم اوست. آن را برداشت و با گفتن ” بسم الله ” در مکان اول خود گذاشت. شوهر به خانه آمد و کیسه ی زر را از زن طلب کرد. زن مومنه فورا با گفتن ” بسم الله ” از جای برخاست و کیسه ی زر را آورد. شوهرش خیلی تعجب کرد و سجده ی شکر الهی بجا آورد و از جمله ی مومنین و متقین گردید. 

 


ماییم و نوای بی نوایی                بسم الله اگر حریف مایی

(نظامی)


منبع : کتاب هزار و یک حکایت قرآنی تالیف محمدحسین محمدی

تلنگری برروح

 

 

 

سفری پیوسته از این سو به آن سو


 

به تدریج از سرمای هوا کاسته می شد. در واقع بعد از آخرین برف سنگینی که بارید ، برف های بعدی بی رمق و کم جان بودند و زمین آنها را نگه نمی داشت. هوای بیرون غار سرد و مرطوب بود و به همین دلیل هنوز نمی توانستیم در بیرون غار و کنار دریاچه مستقر شویم. بخصوص شب ها سرمای هوا غیر قابل تحمل می شد و گرمای غار برای ما یک نعمت بزرگ به شمار می آمد.

خدامراد داخل غار هم بیکار نبود. او توانسته بود با دست خالی برای خودش تبر و چکش و تیروکمان بسازد. همینطور برای شکار ماهی یک جور سبد جالب ساخته بود که ماهی ها از سوراخی بالای سبد وارد تونلی پیچ دار می شدند و بعد وقتی می خواستند خارج شوند به دلیل پیچ دار بودن دالان نمی توانستند از آن خارج شوند. او هر روز مقداری طعمه داخل سبد می ریخت و آن را کنار دریاچه داخل آب می گذاشت و روز بعد سبدراکه تعدادی ماهی در آن گیر افتاده بودند را از آب بیرون می کشید.

یک روز صبح که هوای بیرون خیلی سرد بود خدامراد را دیدم که کنار آتش نشسته است و با چوب حوصله روی زمین نقشه ساخت چیزی را روی خاک می کشد. خودم را به کنار آتش رساندم و با کنجکاوی پرسیدم:"می خواهید ساختمان بسازید؟"

خدامراد با تبسم گفت:"چیزی شبیه آن؟ دقت کرده ای ما یخچال نداریم که گوشت تازه را در آن نگه داریم؟"

به شوخی گفتم : " اگر هم یخچالی می داشتیم برقی نداشتیم که یخچال را روشن کنیم."

خدامراد بی تفاوت به شوخی من گفت:" ولی آب به اندازه کافی داریم. در واقع در راهروی پشت این غار یک چشمه جوشان آب شیرین است که دائم فعال است و آب آن از لابلای سنگ ها به بیرون غار می رود واز نهر پشت این تپه سنگی نهایتا داخل جنگل می ریزد. ما می توانیم از آب این چشمه استفاده کنیم!"

با تعجب گفتم: "منظورتان این است که از آب برق درست کنیم!؟"

او اینبار نتوانست خنده خود را نگه دارد.با لبخند گفت:" هنوز هم تکرار می کنم که ما یخچالی نداریم که بخواهیم برای آن برق درست کنیم؟"

روی زمین نشستم و به نقشه ترسیمی خدامراد روی زمین دقت کردم. چیزی دستگیرم نشد. به همین خاطر دوباره سوالم را تکرار کردم:" می خواهید ساختمانی بسازید؟"

خدامراد سرش را به علامت تائید تکان داد و گفت: "چیزی شبیه آن برای نگه داری گوشت به صورت تازه!"

دوباره به سرنقطه اول برگشتیم. به دیوار کنار غار تکیه دادم و گذاشتم خدامراد به نقشه ترسیمی خودش روی خاک زل بزند و وقتی حوصله اش از اینکار سررفت با من حرف بزند.

انگار حدس من درست بود. چون نیم ساعت بعد خدامراد یک لیوان جوشانده گیاهی داغ را برایم ریخت و روبرویم نشست و شروع به صحبت کرد. او گفت:" برای رسیدن به هرخواسته و آرزویی که در دل داری باید یاد بگیری که دائم بین اول و آخر آرزو رفت و آمد کنی!"

ساکت ماندم و گذاشتم حرفش را ادامه دهد. راستش چیزی برای گفتن نداشتم. او هم ادامه داد:" اول آرزو در ابتدا معلوم است. اما آخر آرزو هر بار عوض می شود. یعنی هر دفعه که از اول آرزو به سمت انتهای آن قدم می زنیم متوجه می شویم که از حالت تصور و خیال به صورت یک ماهیت مادی در حال شکل گرفتن است. استخوان بندی و اسکلت پیدا می کند و کم کم روی این استخوان و اسکلت گوشت و آجر می نشیند و بعد از چند بار آمد و رفت از این سمت به آن سمت نهایتا چیزی که آرزو کرده ایم به صورت جسمی استخواندار و محکم و قابل افتخار مقابل ما ظاهر می شود."

با سر اشاره ای به نقشه ترسیمی روی خاک کردم و گفتم: " یعنی شما نیم ساعت پیش داشتید از اول تا آخر یک آرزو قدم می زدید؟"

خدامراد به طور جدی و بدون هیچ مکثی سرش را تکان داد و گفت:" دقیقا! من می خواستم با روشی گوشت همیشه تازه در دسترمان باشد. حتی وقتی هوا سرد است و حوصله ماهی گیری نداریم و یا حتی بدتر از آن وقتی ماهی ها حال و حوصله صید شدن ندارند! به همین خاطر نقشه ساخت یک حوضچه ماهی کنار چشمه را داشتم می کشیدم. اگرآب چشمه را به چند تا حوضچه کوچک منتقل کنیم بدون اینکه مانع جریان آب چشمه شویم همیشه می توانیم ماهی تازه در اختیار داشته باشیم."

با اعتراض گفتم: " اما ما غیر از خاک و آتش چیزی نداریم؟"

خدامراد با تبسم همیشگی اش گفت:" این ها کم چیزی نیستند. اما ما برای ساخت حوضچه شاید حتی نیازی به اینها هم نداشته باشیم. برای همین چندبار از اول تا آخر نقشه را زیرورو کردم تا ببینم چه امکاناتی برایمان فراهم است و چه راه حل هایی می تواند ما را به آرزویمان برساند. باید دائم از این سمت آرزو به آن سمت اش یعنی لحظه آماده شدن حوضچه جابجا شویم تا راه حل ها توسط خالق هستی و کاینات مقابلمان آشکار شود."

در سکوت لیوان داغ جوشیدنی را نوشیدم و به سخنان خدامراد با دقت گوش دادم او ادامه داد:" مثالی می زنم. یک دانش آموز را در نظر بگیر که خودش را برای یک امتحان سخت آماده می کند. مثلا در نظر بگیر که او ده روز بیشتر برای آماده شدن وقت ندارد. تو به جای او بودی چگونه درس می خواندی؟"

با احتیاط گفتم: " بستگی به این دارد که این دانش آموز قبلا سرکلاس ، موضوع درس را فهمیده یا نه؟ اگر در تمام ساعات کلاس حضور داشته و تمام مطالب درسی را فهمیده ، خوب از اول کتاب شروع می کردم و به سمت انتهای آن پیش می رفتم وبقیه اش هم که معلوم است اجایی که وقت دارم به پیش می روم ."

خدامراد سرش را تکان داد و گفت:" به این ترتیب تمام این ده روز را برای همین امتحان باید وقت بگذاری و هیچ تضمینی هم وجود ندارد که کل کتاب را بفهمی و درک کنی و دریابی.

من اگر جای تو بودم به این شکل عمل می کردم.

ابتدا به سرعت تمام کتاب ها و جزواتی که دارم را از اول تا آخر ورق می زدم. فهرست مطالبی که باید مطالعه کنم را از همان ابتدا مشخص می کردم و مطالب به هم مرتبط و مستقل را از هم جدا می کردم و از همه مهم تر مفاهیم سخت و آسان را نیز تفکیک می کردم. این خیلی مهم است که در حین سفر از آغاز کار تا انتهای آن دیدی کلی و تصویری بزرگ از کاری که قرار است انجام شود درذهنمان ایجاد شود. مهم نیست که این تصویر بزرگ جاهای خالی زیادی داشته باشد. باید هم داشته باشد چون ما هنوز در ابتدای کار هستیم. اما در هر حال باید تا انتهای کار یعنی لحظه برآورده شدن کامل آرزو یکبار قبل از اینکه اصلا اتفاقی بیافتد حرکت کنیم و مدتی را در آن انتها در سکوت درونی خود ساکن شویم و به نقطه شروع یعنی جایی که الان هستیم خیره شویم."

با اعتراض گفتم: " اما این اتفاقات همه توهمی و ذهنی است. ما فقط به یک اسکلت شل و ژلاتینی از طرح کلی کاری که باید انجام دهیم می رسیم و این در حالی است که بخشی از زمان را برای اینکار ازدست داده ایم." 

 

 

                                            

 

خدامراد ادامه داد:" عجله و شتاب وقتی نمی دانی کاستی ها و نداشته هایت چیست و فرشته آرزو باید اول کدام خانه ها را پر کند و به کدام حفره ها برسد ، چه فایده ای دارد. همین اسکلت شل و ژلاتینی که تو می گوئی بی ارزش است در رفت و آمد دوم محکم تر و قابل اعتماد تر می شود. فراموش نکن که تمام تلاش های بعدی تو روی این اسکلت سوار می شود. همینطور کاینات هم اگر بخواهد به تو کمک کند دقیقا می داند کجا به تو کمک برساند. یعنی در واقع کاینات به تو دقیقا می گوید که کجا دارد کمکت می کند تا تو احساس تنهایی نکنی. تو وقتی کمبودهایت را مشخص کردی و کاینات به طور نامریی آن کمبود را برطرف کرد می فهمی که دستی از غیب با تو همراهی می کند و تنها نیستی. وگرنه اگر سرت را پائین بیاندازی و کورکورانه به سمت جلو بروی به امید اینکه فرشته کاینات مسیر را برای تو باز می کند. نهایت کار اگر هم بالفرض به مقصد برسی ادعا خواهی کرد که همه کارها را خودت کردی و کاینات تو را در این میان تنها گذاشته است. اما وقتی دائم از ابتدای آرزو تا انتهای او در حال سیروسفر بودی آن موقع می فهمی که حتی وقتی خواب هستی هم دستانی نامریی در حال ساخت جاده هستند و جاهای خالی تصویر بزرگ تو را دارند پر می کنند."

دوباره به نقشه حوضچه خدامراد روی خاک اشاره کردم و گفتم:" شما احتمالا نیم ساعت پیش در لحظه آینده یعنی زمانی که حوضچه ساخته شده است زندگی می کردید و از آن زمان به من نگاه می کردید؟ درست است؟"

خدامراد دوباره لبخند زد و گفت:" دقیقا! با خودم گفتم که انتظار من از چنین حوضچه ای چیست؟ بعد خودم را دیدم که کنار چشمه نشستم ام و چند حوضچه در این سمت و آن سمت غار پر از ماهی هستند و آب چشمه به سمت این حوضچه ها هدایت می شوند و بعد از آن سمت حوضچه ها دوباره آب ها جمع می شوند و به نهر پشت تپه می ریزند. من ماهی ها را داخل حوضچه ها دیدم و حتی شنا کردن آنها را داخل آب حوض حس کردم. بوی ماهی تمام فضای دالان پشتی را فرا گرفته بود و خنکی چشمه ها حال و هوایی جالب به فضای دالان داده بود. کاشکی تو هم آنجا بودی و می دیدی که بدون داشتن یخچال و برق چه گوشت های تازه و سالمی در اختیار داشتیم!"

با چشمانی متعجب به خدامراد خیره شدم و با خنده گفتم:" ولی شما حتی یک سانتی متر از کنار آتش دور نشدید. چگونه همه این ها را احساس و مشاهده کردید؟"

و خدامراد گفت:" حوضچه ها حتما ساخته می شوند. من هم کسی هستم که این حوضچه را ساخته است. من حوضچه ساز هستم. نه به این خاطر که قرار است حوضچه را بسازم. بلکه به این خاطر که جرات کردم یکبار تا آخر مسیر بروم و آنجا ساکن شوم و از آن نقطه به لحظه آغاز بنگرم. چیزی که خیلی ها اینکار را نکرده اند و برای همین هم حوضچه ساز نیستند. "

سپس خدامراد به موضوع آن دانش آموزی که خودش را برای امتحان آماده می کرد پرداخت و گفت:" آن دانش آموز وقتی یکبار تا آخر درس ها را از روی جزوات و کتاب ها مرور کرد می فهمد که چه کم و کسری هایی دارد. مثلا می فهمد یک جلسه سرکلاس نبوده است. پس باید از یکی از دوستانش جزوه مربوط به آن درس را بگیرد وحتی نزد کسی برود و آن درس را دوباره گوش کند. حتی اگر لازم است معلم خصوصی برای اینکار بگیرد. همینطور می فهمد که کدام قسمت ها احتمال سوال آمدنشان زیاد است و کدام بخش ها نقش پشتیبان را به عهده دارند. می فهمد که باید چقدر برای هر قسمت وقت بگذارد. پس اینکارها را انجام می دهد و دوباره اگر گفتی چه می کند؟"

جرعه ای از نوشیدنی را سرکشیدم و نفسی عمیق کشیدم و گفتم:" دوباره سفر خود از ابتدا تا انتها را شروع می کند. سریع و با گام هایی بلند!"

و خدامراد همصدا با من ادامه داد:" این بار دیگر اسکلت ژلاتینی نیست. او این دفعه مثل قبل مجبور نیست در یک دشت بی نشانی قدم بزند. بلکه جاده ای خاکی مقابلش هست که بعضی جاهایش نیاز به تغییر مسیر و اصلاح دارد اما به هر حال جاده است. او به سرعت مطالب را مرور می کند. آنها را دسته بندی می کند. روابط بین مطالب را مشخص می کند. نقاط کلیدی را معلوم ساخته و نشان گذاری می کند. سوالات را علامت گذاری می کند و سرانجام به لحظه ای می رسد که تمام کتاب ها و جزوات تمام می شوند. او یکبار دیگر در آن نقطه می تواند بنشیند و از آن انتها به ابتدای کار خیره شود. او تصویری بزرگ و شفاف تر از گذشته از کل روند مطالعه خود در اختیار دارد. اکنون او دیگر آن انسان قبلی نیست. می فهمد که باید برای پوشاندن ضعف هایش درس هایی را از سال گذشته بازخوانی کند. حتی معلوم می شود که سرکلاس بعضی مفاهیم را کلا اشتباه فهمیده چون حواسش در آن لحظه جای دیگری بوده است. او از دید یک معلم یعنی کسی که به همه درس اشراف دارد به کتاب نگاه می کند و در نتیجه ذهنش به ذهن طراح سوال نزدیک تر می شود. او یک درس خوانده است همانطوری که من الان یک حوضچه ساز هستم."

خدامراد آنگاه چوبی برداشت و دوباره روی زمین نقشه کلی حوضچه اش را با حوصله رسم کرد. آنقدر با دقت اینکار را انجام می داد که من هم به کار او علاقه مند شدم. درواقع احساس کردم که این حوضچه ها به هر قیمتی که هست باید ساخته شوند و حتما هم ساخته می شوند و می خواستم در اینکار مشارکت داشته باشم. خدامراد حوضچه ساز با رفتن و اقامت در انتهای کار ، باعث شده بود من به واقعی شدن و حتمی بودن ساخت پروژه یقین پیدا کنم. او با رفتن به آن سو باعث شده بود که همه عوامل و نیروها در این سو برای رسیدن به او بسیج شوند. مدتی که گذشت بی اختیار گفتم:" چه لزومی دارد که اصلا حوضچه ای ساخته شود؟ می توانیم آن را در دل سنگ حفر کنیم؟"

خدامراد نگاهی به من انداخت و گفت:"و چرا باید حفر کنیم می توانیم از حفره های آماده داخل سنگ ها به عنوان حوضچه استفاده کنیم. برای هدایت آب از چشمه تا حفره ها هم می توانیم از ناودان های چوبی استفاده کنیم.یعنی تنه درخت را نصف کنیم و داخل آن را خالی کنیم و یکسرش را کنار چشمه بگذاریم و سردیگرش را داخل حفره! کار به همین راحتی تمام شد!"

سپس از جا برخاستیم و مشعلی برداشتیم تا به دالان پشت غار سری بزنیم، خدامراد در همین حین گفت:" نه فقط برای حوض ساختن یا درس خواندن ، به طور کلی برای تمام آرزوهایی که در زندگی داریم باید به همین روش دائم بین این سو و آن سوی آرزو سفر کنیم و به طور پیوسته از دو پنجره مستقل به اتفاقی که آرزویش را داریم خیره شویم. نهایتا وقتی آرزو برآورده می شود ما همراه با آن بزرگ می شویم و رشد می کنیم. اطرافیان ما هم با هر آرزویی که ما به جواب می رسانیم نظرشان نسبت با ما متحول می شود. آن دانش آموز حتی زمانی که تمام بخش های درس را با دقت مطالعه کرد و دیگر برای همیشه در آن سمت آرزوی خود ساکن شد اکنون نباید گمان نکند که همه چیز به اتمام رسیده و او باید به تفریح و خوشگذرانی بپردازد. او در طول این رفت و آمدها موفق شده است روح آن درس را در خمیره وجود خود جاری سازد و در نتیجه بخشی از آنچه یادگرفته شده است. آینده زندگی او هم بر اساس همین چیزی که یاد گرفته تغییر شکل یافته است . یعنی در آینده زندگی او اتفاقاتی رخ خواهند داد که این درسی که فرا گرفته آنجا به دردش می خورد. پس او بلافاصله باید آرزویی دیگر را در دلش ایجاد کند و سفری جدید را آغاز نماید. سفری به آنسوی آرزوی جدید."

چند روز بعد من و خدامراد موفق شدیم حوضچه های نگهداری ماهی را در داخل غار ایجاد کنیم. از آن روز به بعد ما همیشه ماهی تازه برای خوردن در اختیار داشتیم. این درحالی بود که هیچ یخچال و برقی در اختیارمان نبود.  

 

*****

ماه مبارک رمضان

  

 

 

شَهرُ رَمَضانَ اَلَّذِی اُنزِلَ فِیهِ القُرءَانُ هُدًی لِّلنَّاسُ وَ بَیِّنَتِ مِنَ الهُدَی وَ الفُرقَان 
 
 
 
 
 
 
 

دوستان عزیز مواظب باشید عمر ما مانند شمع است هر لحظه از ان کم میشود و هر لحظه امکان خاموش شدن دارد

 

 

فرا رسیدن ماه مبارک رمضان ، ماه مهمانی خداوند و نزول قرآن کریم را خدمت تمامی شما دوستان تبریک عرض می کنم

  

 

امام محمد باقر (علیه السلام) می فرمایند: هر چیزی را بهاری است  

 

و بهار قرآن ماه رمضان است 

 

 

همه شب بر آستانت شده کار من گدایی 

 

به خدا که این گدایی ندهم به پادشاهی

 

 

مناجات حضرت امیر المؤمنین علیه السلام‏ در مسجد کوفه  

 

اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ الْأَمَانَ یَوْمَ لاَ یَنْفَعُ مَالٌ وَ لاَ بَنُونَ إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ‏

وَ أَسْأَلُکَ الْأَمَانَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى یَدَیْهِ یَقُولُ یَا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلاً

وَ أَسْأَلُکَ الْأَمَانَ یَوْمَ یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیمَاهُمْ فَیُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِی وَ الْأَقْدَامِ‏

وَ أَسْأَلُکَ الْأَمَانَ یَوْمَ لاَ یَجْزِی وَالِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَ لاَ مَوْلُودٌ هُوَ جَازٍ عَنْ وَالِدِهِ شَیْئًا إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌ‏

وَ أَسْأَلُکَ الْأَمَانَ یَوْمَ لاَ یَنْفَعُ الظَّالِمِینَ مَعْذِرَتُهُمْ وَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ

وَ أَسْأَلُکَ الْأَمَانَ یَوْمَ لاَ تَمْلِکُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیْئًا وَ الْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ‏

وَ أَسْأَلُکَ الْأَمَانَ یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ وَ صَاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ‏

لِکُلِّ امْرِى‏ءٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ‏

وَ أَسْأَلُکَ الْأَمَانَ یَوْمَ یَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ یَفْتَدِی مِنْ عَذَابِ یَوْمِئِذٍ بِبَنِیهِ وَ صَاحِبَتِهِ وَ أَخِیهِ‏

وَ فَصِیلَتِهِ الَّتِی تُؤْوِیهِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً ثُمَّ یُنْجِیهِ کَلاَّ إِنَّهَا لَظَى نَزَّاعَةً لِلشَّوَى‏

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الْمَوْلَى وَ أَنَا الْعَبْدُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الْعَبْدَ إِلاَّ الْمَوْلَى‏

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الْمَالِکُ وَ أَنَا الْمَمْلُوکُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الْمَمْلُوکَ إِلاَّ الْمَالِکُ‏

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الْعَزِیزُ وَ أَنَا الذَّلِیلُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الذَّلِیلَ إِلاَّ الْعَزِیزُ

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الْخَالِقُ وَ أَنَا الْمَخْلُوقُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الْمَخْلُوقَ إِلاَّ الْخَالِقُ‏

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الْعَظِیمُ وَ أَنَا الْحَقِیرُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الْحَقِیرَ إِلاَّ الْعَظِیمُ‏

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الْقَوِیُّ وَ أَنَا الضَّعِیفُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الضَّعِیفَ إِلاَّ الْقَوِیُ‏

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الْغَنِیُّ وَ أَنَا الْفَقِیرُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الْفَقِیرَ إِلاَّ الْغَنِیُ‏

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الْمُعْطِی وَ أَنَا السَّائِلُ وَ هَلْ یَرْحَمُ السَّائِلَ إِلاَّ الْمُعْطِی‏

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الْحَیُّ وَ أَنَا الْمَیِّتُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الْمَیِّتَ إِلاَّ الْحَیُ‏

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الْبَاقِی وَ أَنَا الْفَانِی وَ هَلْ یَرْحَمُ الْفَانِیَ إِلاَّ الْبَاقِی‏

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الدَّائِمُ وَ أَنَا الزَّائِلُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الزَّائِلَ إِلاَّ الدَّائِمُ‏

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الرَّازِقُ وَ أَنَا الْمَرْزُوقُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الْمَرْزُوقَ إِلاَّ الرَّازِقُ‏

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الْجَوَادُ وَ أَنَا الْبَخِیلُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الْبَخِیلَ إِلاَّ الْجَوَادُ

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الْمُعَافِی وَ أَنَا الْمُبْتَلَى وَ هَلْ یَرْحَمُ الْمُبْتَلَى إِلاَّ الْمُعَافِی‏

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الْکَبِیرُ وَ أَنَا الصَّغِیرُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الصَّغِیرَ إِلاَّ الْکَبِیرُ

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الْهَادِی وَ أَنَا الضَّالُّ وَ هَلْ یَرْحَمُ الضَّالَّ إِلاَّ الْهَادِی‏

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الرَّحْمَنُ وَ أَنَا الْمَرْحُومُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الْمَرْحُومَ إِلاَّ الرَّحْمَنُ‏

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ السُّلْطَانُ وَ أَنَا الْمُمْتَحَنُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الْمُمْتَحَنَ إِلاَّ السُّلْطَانُ‏

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الدَّلِیلُ وَ أَنَا الْمُتَحَیِّرُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الْمُتَحَیِّرَ إِلاَّ الدَّلِیلُ‏

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الْغَفُورُ وَ أَنَا الْمُذْنِبُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الْمُذْنِبَ إِلاَّ الْغَفُورُ

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الْغَالِبُ وَ أَنَا الْمَغْلُوبُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الْمَغْلُوبَ إِلاَّ الْغَالِبُ‏

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الرَّبُّ وَ أَنَا الْمَرْبُوبُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الْمَرْبُوبَ إِلاَّ الرَّبُ‏

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ الْمُتَکَبِّرُ وَ أَنَا الْخَاشِعُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الْخَاشِعَ إِلاَّ الْمُتَکَبِّرُ

مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ ارْحَمْنِی بِرَحْمَتِکَ وَ ارْضَ عَنِّی بِجُودِکَ وَ کَرَمِکَ وَ فَضْلِکَ‏

یَا ذَا الْجُودِ وَ الْإِحْسَانِ وَ الطَّوْلِ وَ الاِمْتِنَانِ بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ‏

 

 

 

امروز واسه خودم فال حافظ گرفتم ، جالب بود و در عین حال عجیب.

 

 

بیا تا با هم بخوانیم

 

 


فاش می گویم و از گفته خود دلشادم  

 

 

بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
 

 

 


چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم


هر دم آید غمی از نو به مبارکبادم


که چرا دل بجگر گوشه مردم دادم


که در این دامگه حادثه چون افتادم


آدم آورد درین دیر خراب آبادم


یا رب از مادر گیتی به چه طالع زادم


بهوای سرکوی تو برفت از یادم


ورنه این سیل دمادم بکند بنیادم.

 
پاک کن چهره حافظ به سرزلف ز اشک 
 

سایه طوبی و دلجویی حور و لب حوض 
 

کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت 
 

من ملک بودم و فردوس برین جایم بود 
 

طایرگلشن قدسم چه دهم شرح فراق 
 

گر خورد خون دلم مردمک دیده رواست 
 

تا شدم حلقه بگوش در میخانه عشق 
 

نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار

 

http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=73408 

کلیک کن نترس  

زیباست 

ببین

 
  

مثبت نگاه کن به همه مسائل

                        

 

یک بانوی خانه دار در صدد بر آمد که از عشق الهی به عنوان سلاحی برای بر طرف کردن مشکلات زندگی اش بهره گیرد . این خانم شوهر خود را مرد خوبی نمی دانست .

این مرد در معدن کار میکرد و همیشه در اوایل فصل بهار ، به جستجوی طلا و نقره در ایالات شمال غرب ، خانه را ترک میکرد وتا پایان فصل پاییز از او خبری نمیشد و زمستان را هم بی کار بود . این خانم مجبور بود که این سه ماه زمستان را با پیشخدمتی در رستوران ها و مستخدمی شکمش را سیر نگه دارد و اجاره ی خانه ، قبض آب و برق و سایر خرج ها را بپردازد . چندین بار به این فکر افتاد که خود را از این زندگی نکبت بار نجات دهد و در خواست طلاق کند .

در چنین وضعیتی ، او در باره ی قدرت عشق الهی و محبت شنید . پس به جای این که عیب های شوهرش را ببیند ، صبح و شب تکرار میکرد که ، عشق الهی در زندگی مشترک او و امور مالی و همچنین در مورد شغل همسرش به حد کمال ، رسیده است .

 در این هنگام اوضاع تغییر کرد و باران خوشبختی شروع به باریدن کرد .

سپس همسرش در نامه ای نوشت که در معدن نقره کار پیدا کرده است و گاهی برایش پول میفرستاد و زن خوشحال بود ؛ زیرا تا آن موقع نه برایش نامه مینوشت و نه پولی میفرستاد ، و این رویدا چون معجزه ای نمایان شد .

در پایان فصل تابستان نامه ای به دست این خانم رسید مبنی بر اینکه همسرش در زمستان نیز کار میکند و این یک خبر غیر منتظره بود . زیرا شغل این آقا کاملاً فصلی بود و چون زن به تکرار این عبارت پرداخت زندگی او کاملاً منظم و هماهنگ شد و بعد از مدتی همسرش به طور مستقل یک شرکت معدن تأسیس کرد و به تجارت پرداخت . و زمانی که که همسرش برای سرکشی به معدن رفت همسرش در نقش مدیر آنجا را اداره میکرد و از آن زمان به بعد ساعات بیشتری را در کنار هم سپری میکردند .

چه بسیار اتفاق افتاده است که با انتقاد و سرزنش و بهانه گیری ، امنیت و دفاه یک زوج خوشبخت به خطر افتاده و شادی زندگی آن ها از بین رفته است ، در صورتی میشد همه اتفاقات را به فال نیک گرفت و از همه تلاش ها استفاده کرد.

*****

انتقاد همیشه نتایج بد و نا مطلوبی روی انسان میگذارد . بلایی که مردم به واسطه انتقاد بر سر خود می آورند من را به یاد جوانی میانداخت که به واسطه ی کارش به مردم فخر میفروخت و کار او این بود که میتوانست نقاط ضعف و عیوب شخصیتی دیگران را بفهمد . یک شب این جوان در خواب دید که در بیابانی خشک و بی آب و علف در زیر بار سنگینی گام بر می دارد ؛ در خواب آهسته ناله کرد : ((این بار سنگین که بر دوش حمل میکنم چیست ؟ چرا من باید این بار را حمل کنم ؟ )) صدائی د ر جوابش گفت : (( این بار که تو حمل میکنی سنگینی عیوبی است که آن را در دیگران جستجو کرده ای ، پس دیگر جای شکوه و شکایتی نیست . مگر خودت به کشف این معایب اقدام نکرده ای ؟ پس همه آنها متعلق به خود توست ! ))

سخن گفتن از زشتی و کراهت موجب نمایان شدن آن میشود . و هر چه بیشتر به شر و بدی توجه کنید آن شر و بدی در زندگیتان بیشتر نمایان میشود . بهانه گرفتن از دیگران باعث میشود که خودتان ، با انکار روبرو شوید. هر گاه با سرزنش وانتقاد دیگران برای بدی اعصاب آنها را متشنج کنید راه را ، باز میکنید به طوری که اعصاب خودتان نیز به نحوی به هم میریزد و در واقع به پیشواز بیماری و بدبختی گام بر میدارید .

**********

شرکتی را میشناختم که رئیسش عوض شده بود و کارمندان آن شرکت از رئیس جدید بد گوئی میکردند تا جایی که عده ای از آنها نتوانستند در آن شرکت کار کنند و استعفاء خود را اعلام کرده و از آنجا بیرون آمدند . چند ماهی از این ماجرا نگذشته بود که یکی از آنها مبتلا به سکته قلبی شد و در گذشت . شخص دیگر وارد بازار شد و دست به کسب و کار زد ، که پس از مدتی جواب نداد و ورشکسته شد . یکی دیگر از آنها همسرش را طلاق داد . یکی دیگر از آنها با چند نفر از خانواده اش دچار نزاع شد .

باقی افراد که از عاقبت دوستان خود متنبه نشدند و عبرت نگرفتند ، به این کار ادامه دادند و دائماً گرفتار تجربه های تلخ زندگی میشدند . یکی از آنها سکته کرد و فلج شد ، دیگری که زنی سالم و نیرومند بود ، مبتلا به آرتروز شدیدی شد و دیگر هیچ وقت نتوانست بدون عصا راه برود . دیگری به دلیل مبتلا شدن به ذلت الریه در بیمارستان ، به مدت طولانی بستری شد .

نتیجتاً ، این انتقادها فقط گریبان گیر خودشان شده بود و بس .

اما بشنوید از مدیر جدید ، با این که میدانست پشت سرش حرف میزنند ، آنها را نادیده میگرفت ، زیرا اعتقاد داشت آنها قدرتی ندارند و اعمال آنها را بیهوده می انگاشت و روز به روز کارش رونق میگرفت .

گذشتگان رازی داشتند که به صلاح ماست که از آن آگاه شویم :

((توصیف خوبی بر خوبی می افزاید ))

می رولند در کتابش به نام ، (( جرأت کن که باور داشته باشی )) در مورد افزایش خوبی ها چنین مینویسد :

(( اگر آن خوبی را که به دنبالش هستید به زندگی خود نمی توانید بکشانید ؛ ابراز عشق و محبت را شروع کنید ، در این صورت به عشق الهی میرسید و تمام دنیای شما تغییر خواهد کرد . هنکامی که به این درجه از عشق الهی میرسید ، دیگر با انتقاد های خود دیگران را آزار نمی دهید ، و در برابر سختی ها و مشکلات زندگی مقاومت خواهید کرد .))

فلورانس اسکارل شین در کتابش به نام ، ((بازی زندگی و راه این زندگی )) میگوید : (( هر انسان با دانستن این عشق الهی پا به عرصه این جهان میگذارد .)) مشکل شما هر چه که باشد ، نوعی امتحان است ، که از جانب خداوند است . اگر بتوانید با مهربانی از این امتحان بگذرید  مشکلات شما حل خواهد شد .

اخیراً یک خانم تاجر راه اشراف خود را به عشق الهی چنین توصیف کرد :

(( چند سال پیش احساس کردم که دیگر نمی توانم به این زندگی فلاکت بار ادامه دهم ، زیرا همسرم دچار اختلال روانی بود و به افسردگی شدیدی مبتلا شده بود . پسر بزرگم که 19 سال داشت در پی به دست آوردن مخارج دانشگاهش بود . پسر دیگرم دچار اختلال روانی بود و پس از معالجات فراوان ، گاهی اوقات تا سر حد خشم و جنون پیش میرفت ، از آن سو دختر 15 ساله ام با بد اخلاقی به بی سامانی خانه اعتراض میکرد ، و نمی توانست با معلم و دوستانش کنار بیاید . و خود من نیز ، دچار اختلال کلیه شده بودم و به طوری که دکتر معالجم در این مورد به من هشدتر جدی داد . پس از خواندن مقاله ای در باره اعجاز بی کران عشق فهمیدم  که عشق عشق الهی میتواند سلامت من و خانواده ام را باز گرداند به همین علت قلم و دفتری برداشتم و در مورد احساساتم جملات محبت آمیز نوشتم :

(( من به چشم محبت تو را نگاه میکنم  و از نگاه کردن به کمال و رشد و بالندگی تو خوشحال میشوم ))

نتیجه این کار ، باور نکردنی و فراموش نشدنی بود ! 6 هفته از این کار نگذشته بود که تحولاتی  چشم گیر ، در شوهرم دیدم او هر روز صبح به حمام میرفت و دو ش میگرفت ، به آرایشگاه میرفت و در امور خانه کمکم میکرد .

پسر بزرگم در ازای یکی از پروژه هایش مبلغ 100 دلار جایزه گرفت و به عنوان مربی تیم فوتبال استخدام شد و حقوق مکفی دریافت می کرد ؛ پسر کوچک ترم ناگهان خوش خلق شد و هیچ رفتار خشونت آمیزی از خود نشان نمی داد . در نهایت همه چیز بر وفق مراد پیش میرفت ومن زبانم عاجز است تا از اعجاز بی کران عشق بتوتند سپاس گذار باشد .))

چالز فیلمور  میگوید :

(( هر چه بیشتر از عشق سخن به زبان می آورم ، در آگاهی آدمی جایی عمیق تر پیدا می کنم .))

اگر به واژه های  زیبا بیندیشیم بیش تر آنهل رل بر زبان جاری میکنیم . پس به عشق الهی توکل کنید که تنها اوست که میتواند مشکلات شما را پایان دهد و اگر به عشق الهی اعتماد کنید انجام دادن هر کاری برایتان سهل است . هر گاه به جای نزاع و درگیری با راه زندگی تان ، آن عشق الهی را دریابید ، بیشتر بر مشکلات زندگی میتوانید غلبه کنید .

با آغوش باز به استقبال محبت و مهربانی بروید و در طول این راه این جمله را تکرار کنید :

(( من با اعجاز بی کران عشق به زندگی ام ادامه میدهم ، من با قانون دوستی و محبت ، زندگی  میکنم  و زندگی را پیروز و فاتح می پندارم . ))

طول عمر

 

 

 

پژوهشگران دانشگاه هاروارد طی 60 سال بر گروهی 600 نفری نظارت کرده و در نتیجه موفق شدند چند عامل مهم در رفتار افراد را تعیین کنند که بر طول عمر تاثیر بسزایی دارند.طبق نتایج این پژوهش ها، افراد خوشبخت که پول قرض نمی گیرند، بیشتر عمر می کنند تا افراد بدبین. همچنین افرادی که شکلات دوست دارند، افراد دیندار و سبزیخواران نیز عمر طولانی تری دارند.

  پژوهش های اخیر نشان دادند که افراد دارای زندگی سالم دارند چند سال بیشتر زندگی می کنند.  

 

برای اینکه 2 سال بیشتر زندگی کنید:  

 

شکلات بخورید. تحقیقات نشان می دهند که شکلات غلیظ و تلخ برای قلب مفید است.  

 

برای اینکه 3 سال بیشتر زندگی کنید:  

 

دیندار باشید و دوستان بسیاری داشته باشید. تحقیقات نشان دادند که حضور مرتب در حرم و اماکن مذهبی استرس را کاهش می دهد. همچنین دوستی و ارتباطات اجتماعی نیز همین تاثیر را نشان می دهند.  

 

برای اینکه 3.6 سال بیشتر زندگی کنید: 

 

گوشت کمتر بخورید. سبزیخواری و یا تنها کاهش مقدار گوشت در غذا می تواند بعلت کاهش غلظت چربی در بدن طول عمر را افزایش دهد، زیرا در ازای آن مصرف میوه و سبزیجات افزایش می یابد.  

 

برای اینکه 3.7 سال بیشتر زندگی کنید: 

 

زندگی فعالی داشته باشید. دانشمندان تایید می کنند که تحرک و نرمش و ورزش تاثیر مثبتی بر قلب می گذارد و نمی گذارد که فرد چاق شئذ.

برای اینکه 5 سال بیشتر زندگی کنید: 

 

تحصیل کرده و با دانش باشید. دانشمندان هاروارد بدین نتیجه رسیدند که زنان دارای تحصیلات دانشگاهی بطور متوسط 5 سال بیش از زنان بدون تحصیلات عالیه زندگی می کنند.  

 

برای اینکه 7.5 سال بیشتر زندگی کنید:  

 

مثبت نگر باشید. پژوهش ها ثابت کرده اند که ریسک مرگ زودرس برای افراد حوشبین 55% کمتر است.  

 

برای اینکه 8-10 سال بیشتر زندگی کنید:  

 

سیگار نکشید. افرادی که هیچگاه سیگار نکشیده اند، بطور متوسط 10 سال بیش از افراد سیگاری زندگی می کنند. اگر مردان در سن 35 سالگی سیگار را ترک کنند، می توانند بطور متوسط 5.1 سال به طول عمر خود بیفزایند.

 

برای اینکه 10 سال بیشتر زندگی کنید: 


خوشبخت باشید. افراد خوشبخت بطور متوسط 10 سال بیش از سایرین زندگی می کنند.