اشتغال در بیرون از منزل به زنان کمک می کند تا از تخصص و تحصیلات خود بهره ببرند که این مسئله در امنیت روانی و احساس کارآمدی شان بسیار موثر است.
مریم اسودی(کارشناس ارشد مشاوره)- شاید شما هم افرادی را دیده باشید که معتقدند این روزها به دلیل مشکلات اقتصادی دیگر چرخ زندگی فقط با کار کردن مرد، نمی چرخد. این مسئله باعث شده است خیلی از زنانی که تا چند سال قبل، در خانواده فقط با عنوان همسر و مادر ایفای نقش می کردند، اکنون پا در حیطه اشتغال بگذارند. البته بعد اقتصادی، فقط یکی از ابعاد تصمیم گیری برای شاغل شدن یک زن است؛ تصمیمی که می تواند پیامدهای مثبت و منفی دیگری را برای زندگی زناشویی به همراه داشته باشد. در بحث اشتغال به کار زنان، باید به چند شاخص کلی توجه کرد که در ادامه مطلب به بررسی آن ها می پردازیم.
نگرش زوجین به مسائل مالی
نحوه نگرش هر کدام از زوجین به مسئله کار، مشارکت، استقلال مالی و مواردی
از این قبیل بسیار مهم است و باید دانست که بخش عمده ای از آن، از سبک
زندگی و تفکر در خانواده پدری سرچشمه می گیرد. به طور مثال ممکن است مردی
چنین دیدگاهی نسبت به کار همسرش داشته باشد: «زن نباید استقلال مالی داشته
باشد» یا «پول من وتو ندارد، پول ماست و باید برای زندگی هزینه شود» یا «تو
به جای اینکه وقتت را برای خانواده صرف کنی برای کار می گذاری، برای جبران
باید پولت را برای خانواده هزینه کنی» و اختلاف نظرهایی از این دست که می
تواند تا حدی دردسر ساز باشد. چنین باورهایی به طور عمده از این نگرانی در
مردها شکل می گیرد که «خانمی که استقلال مالی دارد، کم کم از همسرش دور می
شود و حرف شنوی کمتری دارد».
انگیزه زن برای اشتغال
در برخی موارد دیده شده است که استقلال یک زن، کارآمدی یک مرد را زیر سوال
می برد و تنها راه حفظ و نگهداری زندگی در چنین شرایطی، داشتن باورهای موثر
زوج دیگر است. به عنوان مثال خانمی که از بین گزینه های زیر، مورد چهارم
را به عنوان دلیل خود برای کار کردن، انتخاب می کند در چنین ارتباطی تاحد
زیادی شکست می خورد:
الف- کار می کنم تا پس انداز کنم و در آینده در یک روز سخت ،آن را برای کم کردن مشکلات هزینه کنم.
ب- کار می کنم تا احساس مطلوب و ارزشمند بودن را پیدا کنم و برای رفاه خود و خانواده ام هزینه کنم.
ج- کار می کنم تا من هم یکی از چرخ های زندگی را بچرخانم وکمک حال همسرم باشم.
د- کار می کنم تا استقلال مالی داشته باشم و به همسرم محتاج نباشم و دوست دارم پولم را برای خودم هزینه یا پس انداز کنم؛ چرا که معتقدم پول مال من است و هر جور که دوست دارم، آن را صرف می کنم.
همان طور که ملاحظه می کنید در سه گزینه دیگر، کار کردن با نگاه کمک رسانی و خیرخواهانه است و موجبات پیوستگی زوج ها را فراهم می کند، اما در مورد چهارم، کار کردن رفتاری خودخواهانه و فرد محور محسوب می شود و نه زوج مدار. به این معنی که چنین فردی کار می کند برای خودش نه برای زوجیتش و چنین رفتارهایی اگر زیاد باشد، می تواند گسستگی عاطفی ایجاد کند. در بهترین وضعیت انتظار داریم اگر خانمی کار می کند بخشی از درآمدش را برای پس انداز و مصارف شخصی و بخشی را برای کمک رسانی و مشارکت در زندگی زناشویی صرف کند.
نحوه بیان مشکلات مالی و امور زندگی
دومین موضوعی که باید به آن توجه ویژه داشت، نحوه درخواست کردن، گفت وگو
کردن و مذاکره درباره مشارکت در مسائل مالی و بقیه امور زندگی است. مثلاً
ممکن است خانمی از چهار گزینه مذکور، یکی از سه گزینه اول را انتخاب کند
اما در ارتباط با همسر، در یک مذاکره آزاردهنده، متوقعانه، طلبکارانه و غیر
محترمانه قرار گرفته باشد. به عبارتی فرد با اصل مشارکت و کمک رسانی به
خانواده مشکلی ندارد ولی در ارتباط با همسر دچار آزردگی خاطر شده است. در
چنین شرایطی لازم است فرد احساس و درخواست خود را به همسر خود اطلاع دهد که
البته چنین کاری را می توان به شکل مستقیم یعنی گفت وگو و غیر مستقیم مثل
نامه نوشتن انجام داد. البته تأکید می کنم که داشتن مهارت گفت وگو در چنین
شرایطی بسیار ضروری است. توصیه می کنم برای داشتن یک گفت وگوی بهتر از نکات
زیر بهره ببرید:
* زمان مناسبی را برای گفت وگو انتخاب کنید.
* ابتدا نکات مثبت و قدرت رابطه مشترک را یادآوری کنید. این کار به هر دو نفر احساس آرامش می دهد و جلوی تنش و به هم ریختن مذاکره را می گیرد. سپس مطرح کنید که مسئله ای وجود دارد که شما را ناراحت می کند و می خواهید برای رفع آن از همسرتان کمک بگیرید.
*در قدم بعدی یادآوری کنید که هر دوی ما حق داریم و توانمند هستیم که زندگی بهتر و صمیمانه تری داشته باشیم .
*گام بعدی بیان مسئله به شکل درخواست است نه گله گذاری و غرزدن. همچنین از همسرتان بخواهید نظرش را بیان کند. مثلا بگویید: «دوست دارم نظرت را درباره این مسئله بدانم.»
ارزیابی مزایا و معایب
همچنین به گزارش تبیان کار کردن زن بیرون از خانه، دارای مزایا و معایبی
است و به نظر می آید حفظ تعادل و میانه روی در این موضوع حساس، راهگشاست.
از مزایای کار کردن زن بیرون از خانه می توان به موارد زیر اشاره کرد:
* اشتغال در بیرون از منزل به زنان کمک می کند تا از تخصص و تحصیلات خود بهره ببرند که این مسئله در امنیت روانی و احساس کارآمدی شان بسیار موثر است.
* این دسته از زنان، با کار کردن در بیرون از منزل، باری از مشکلات اقتصادی را از دوش همسر بر می دارند و موجب می شوند که خانواده از لحاظ مالی در رفاه بیشتری باشد.
* در دوران کهنسالی و کهولت سن و در نبود همسر به علت برخورداری از مستمری، وابسته و نیازمند فرزندان نخواهند بود که این مسئله در سلامت روان دوران پیری و استقلال بیشترشان موثر خواهد بود.
* مشارکت اجتماعی زن در جامعه، مراودات وسیع اجتماعی و به ویژه اشتغال در بخش های فرهنگی باعث افزایش آگاهی ها و دانستنی های زن می شود و او را در تربیت فرزندان حمایت بسیاری می کند.البته فعالیت زن خارج از خانه، معایبی را نیز به دنبال دارد که مهم ترین آن ها، موارد زیر است:
*اشتغال زن در بیرون از منزل مسلما وقت و انرژی بسیاری را از وی می گیرد؛ لذا طبیعی است که با خستگی روانی و جسمی بیشتری (نسبت به زن خانه دار) در منزل حضور یافته و آن انرژی کافی را که باید صرف همسر و فرزندانش کند، ندارد.
* یکی از مسائلی که باعث مراوده و گفت وگوی بیشتر زن و مرد با یکدیگر می شود، مسائل اقتصادی و مالی است. این در حالی است که در زنان شاغل به علت استقلال مالی، میزان گفت وگو درباره این مسائل بسیار کاهش می یابد که این امر می تواند باعث ایجاد گسل عاطفی میان زن و مرد شود.
* زنان شاغل علاوه بر کار خارج از خانه ناچارند عمده ترین کارهای داخل خانه را هم به تنهایی به دوش بکشند. در حالی که بیشتر مردان یا مهارت های مربوط به خانه داری را نیاموخته اند یا همکاری لازم را با همسری که پا به پای آن ها در بیرون از منزل مشغول به کار است، ندارند. این امر باعث خستگی بیش از حد زن می شود که نتیجه آن کاهش توجه و رسیدگی به همسر و فرزندان می شود. از طرفی این موضوع می تواند زمینه اختلاف میان زن و مرد را پدید آورد.
* و در نهایت مهم ترین عیبی که اشتغال زن در بیرون از خانه دارد، مشکل نگهداری و تربیت فرزند (یا فرزندان) است. در بسیاری از موارد کار مادر و بچه داری در تضاد با یکدیگر قرار می گیرد. برای مثال با توجه به تعهدات مادر در محل کار و مسئولیت هایی که وی بر عهده دارد، همیشه این نگرانی را دارد که می تواند وقت کافی برای فرزندش بگذارد و با او حرف بزند، می تواند در امر تربیت وی نقش اصلی و اساسی را داشته باشد؟ و ... اکثر کودکانی که مادر شاغل دارند، در مهد کودک به سر می برند اما آیا واقعا مهد کودک می تواند جایگزینی برای مادر باشد؟همواره ذهن ما ترازویی برای سنجش و تفکیک خوب از بد دارد. بهتر است کار، درآمد و پول را در یک کفه و کل زندگی را در کفه دیگر قرار دهید تا بتوانید تصمیم بهتری بگیرید. به عبارت دیگر مزایا ومعایب هر نوع رفتاری در این شرایط را ارزیابی کنید و بعد تصمیم بگیرید.
اشتباهات گذشته شما را فراموش می کند
یک شریک خوب، گذشته شما را نادیده می گیرد و دائم اشتباهاتی را که یادآوری آنها هیچ نفعی به حال رابطه تان ندارد، بازگو نمی کند.
مقایسه نمی کند
یک شریک زندگی مناسب تفاوت انسان ها را درک می کند و می داند که هر شخص
نقاط ضعف و قوت خود را دارد. بنابراین شما را با افراد دیگر مقایسه نمی
کند.
به رابطه دوطرفه اعتقاد دارد
او باید بداند که یک رابطه سالم به تلاش هر دو طرف وابسته است و باید بین
آنها تعادل برقرار باشد. رابطه های یک طرفه در نهایت به مشکل منجر خواهد
شد.
به تنهایی شما احترام می گذارد
هر فردی به تنهایی احتیاج دارد. شریک شما باید معنای حریم خصوصی را درک
کند. افرادی که این قانون را رعایت نمی کنند، پس از مدتی از هم خسته می
شوند و در رابطه احساس خفقان می کنند. باز هم می گوییم، در هر چیزی تعادل
لازم است، حتی با هم بودن.
گفتگو با شما در اولویت اوست
یک شریک زندگی خوب ارتباط و گفتگو با شما را در اولویت کارهای خود قرار می
دهد. بدون گفتگو با یکدیگر، مشکلات کوچک تبدیل به مشکلاتی بزرگ و حل نشدنی
تبدیل می شود. شما باید در گفتگو با شریک تان آزاد باشید و مطمئن باشید که
حرف هایتان شنیده می شود. گفتگو برای تداوم یک رابطه حیاتی است.
ساده است
یک شریک خوب رابطه را تبدیل به یک بازی پیچیده نمی کند. او با هر مشکلی به
سادگی برخورد می کند و به جای عکس العمل های پرخاشگرانه یا عقب نشینی، با
شما به گفتگو می نشیند.
رگ خواب شما را می شناسد
او به «زبان عشق» شما آگاه است و می داند چه زمانی باید کنارتان حضور داشته
باشد، چه لغاتی را در گفتگو با شما به کار گیرد یا چه هدیه ای برای شما
بخرد تا خوشحال شوید. به بیانی او باید رگ خواب شما را بداند.
شوخ طبع است
شوخ طبعی از خصوصیات او است، طوری که شما می توانید جوکی را برای او بگویید و با هم بخندید.
منطقی است
فردی را انتخاب کنید که انتظارات منطقی از شما داشته باشد. همه ما آدم ها
گاهی اشتباه می کنیم و این امری طبیعی است. او نباید برای شما
استانداردهایی تعریف کند که خود به آن پایبند نیست.
به خودشناسی رسیده است
گاهی ما از دیگران انتظاراتی داریم و زمانی که آنها قادر به برآورده کردن
شان نیستند، ناامید می شویم. ما باید آنقدر مهارت های لازم را در خود تقویت
کنیم تا محتاج هیچ کس نباشیم. رابطه عاطفی تنها باید راهی برای تقویت
خودشناسی باشد.
خوش بین است
شریک شما انتظارات خوش بینانه ای از شما و رابطه دارد. او افکار منفی را از
خود دور می کند و معتقد به رابطه ای خوب و طولانی مدت است.
مسئولیت پذیر است
او نباید شما را تنها منشا تمام خوشی هایش بداند. هر کسی مسئول شادی زندگی
خود است. شما می توانید بزرک ترین بخش این شادی باشید اما تمام آن نه.
احساسات خود را کنترل می کند
یک شریک زندگی خوب به شما احترام می گذارد، مدام کنترل و نقدتان نمی کند و در مقابل دیگران باعث شرمندگی نمی شود.
زمانش را با شما تقسیم می کند
همدلی از دیگر خصوصیات فرد مناسب شما است. او به ارزش کار تیمی آگاه است و خوب می داند که: «یک دست صدا ندارد.»
مستقل است
او قابل اعتماد و مسئول است و هر زمان که احتیاج داشته باشید، کنار شما است.
از شما حمایت می کند
او شما را تشویق می کند تا بهترین خود باشید. از موفقیت شما نمی ترسد و همیشه بهترین شما را می خواهد.
معتقد است
پایبند بودن همسر به اعتقادات مذهبی یکی از ارکان مهم استحکام خانواده است و
نشان می دهد که او به وظایف زندگی خود نیز متعهد خواهد بود.
قادر به گفتن «ببخشید» است
فردی که به خودآگاهی رسیده باشد، از گفتن «ببخشید» در زمان هایی که مرتکب اشتباهی شده، نمی هراسد.
بهترین دوست شما است
یک شریک زندگی خوب، باید یک دوست خوب هم باشد. زمانی که یک رابطه با مشکل
روبه رو می شود، دوستی و صمیمی طرفین است که آن را نجات می دهد.
صادق و قابل اعتماد است
او هیچ گاه به شما دروغ نمی گوید. اگر شخص دیگری را ملاقات کرده باشد،
ترجیح می دهد رابطه با شما را تمام کند تا این که فریب تان دهد و موجب
آزارتان شود.
" وقتی کم از کوه آتشفشان نداری، وقتی خشم درونت میغرد، آن هنگام که کینه در وجودت میتازد، وقتی که نفرت از چشمهایت زبانه میکشد، وقتی زبانت حرفهای نیشدار میزند و رفتارت عوض میشود، آن وقت همان زمانیست که باید دست به کار شوی.
تو باید کمی دورتر از خودت بایستی و نفرتت را از دور ببینی. باید بدانی چه شد که نفرت در وجودت شکل گرفت، باید بفهمی که جرقههای نفرت چه زمانی در وجودت قد راست کرد، باید بدانی که چرا نمیخواهی ببخشی و فراموش کنی.
وقتی تا این حد با خودت روراست شدی و نفرتت را صادقانه کالبدشکافی کردی، مطمئن باش نفرت نیز در وجودت از تب و تاب میافتد. "
همه ما آدمها در طول زندگی دچار حس نفرت میشویم؛ نفرت از آدمها، اشیاء، حیوانات و حتی زمانهای خاص. در ذهن ما چه اتفاقاتی رخ میدهد که به ایجاد حس تنفر منجر میشود؟
نفرت یکی از انواع هیجانات است که از بدو تولد همراه انسان است. به همین علت روانشناسان کارکردگرا و تکاملگرا این حس را یک امر فطری میدانند. پس اگر فطریبودن حس نفرت و انزجار را قبول داریم باید بپذیریم که این حس بیهوده در وجود ما نهاده نشده و قرار است کاری برای ما انجام دهد.
مثلا وقتی ما به خاطر یک غذای فاسد یا بوییدن یک خوراکی آلوده دچار حس انزجار میشویم، معلوم است این هیجان قرار است به نفع سلامتی ما فعال شود. این حالت در تعاملات اجتماعی ما نیز تکرار میشود؛ چون این حس، حسی فطری است و زمانی به کار ما میآید که باید منبعی را که منزجرکننده است و باعث انزجار ما میشود، طرد کنیم.
به همین علت است که ما نمیتوانیم هیجاناتمان را به دو گروه خوب و بد تقسیم کنیم و مثلا بگوییم خشم، عصبانیت و ترس جزو هیجانات بد است و خوشحالی، سرمستی و شادی جزو هیجانات خوب. اگر به موضوع نفرت نیز از این زاویه نگاه کنیم حتما بیشتر و بهتر برای ما قابل پذیرش است.
البته ما در متون اسلامی توصیه میشویم که دیگران را ببخشیم و حس نفرت و کینه را از خودمان دور کنیم؛ این موضوع از بعد روانشناسی هم مد نظر است، اما مهم این است که ما چطور نفرت را از وجودمان پاک کنیم و بتوانیم فرد مورد نظر را ببخشیم؟
برای همین است که در روانشناسی تاکید میشود همه افراد در مرحله اول باید هیجاناتشان را بشناسند و این آگاهی هیجانی را نسبت به اطرافیانشان نیز کسب کنند؛ یعنی اول بدانند که خودشان چه هیجاناتی دارند و دوم این که بدانند این هیجانات در افراد دیگر نیز وجود دارد.
پس از این دو مرحله است که ما میتوانیم وقتی با نفرت دیگران روبرو شدیم یا خودمان، نسبت به فردی که احساس انزجار کردیم بهترین واکنش را نشان دهیم.
این خیلی خوب است که همه ما بدانیم که نفرت، حسی فطری و حتی ضروری برای ادامه زندگی است، اما بحث ما درباره آدمهایی است که به صورت افراطی از همه چیز و همه کس نفرت دارند. چرا نفرت در وجود بعضی از آدمها تا این حد رشد میکند؟
روانشناسی امروزی تاکید دارد که هیجانات از جمله هیجان نفرت، زمانی در وجود آدمها شدت میگیرد و به حسی دائمی تبدیل میشود که افراد خیلی با آن درگیر میشوند؛ حتی در اوقاتی که افراد نمیخواهند این حس آزاردهنده در وجودشان باشد.
در چنین مواقعی بیشتر افراد به جای این که این حس ناخوشایند را از خود دور کنند، میکوشند تا آن فرد، شیء یا شرایط آزاردهنده را از خود دور کنند.
البته این عکسالعمل طبیعی است چون ما از ابتدای زندگی یاد میگیریم از چیزهایی که در ما ایجاد انزجار میکنند دوری کنیم، اما اگر ما آگاهی هیجانی داشته باشیم نیازی نیست به صورت دائمی برای دورکردن این حس از وجودمان دست به جدالی درونی بزنیم.
در واقع، بهترین راه برای مواجهه با حس نفرت، آگاهشدن از وجود این هیجان در فطرت ماست؛ اما ما که این آگاهی را نداریم از هیجان نفرت وقتی مطلع میشویم که به سطح رفتاری رسیده باشد؛ یعنی وقتی که این هیجان درونی، جلوه بیرونی پیدا کرده و دیگر نمیتوان آن را کنترل کرد.
وقتی وضع اینگونه میشود نفرتمان را یا با حرکات صورت و بدن نشان میدهیم یا طرف مقابل به ما میگوید که چرا چنین رفتارهایی داریم.
آدمها نفرت را در رفتارهایشان بروز میدهند، چون زمانی که این حس در درونمان به وجود آمده به جای این که آن را ریشهیابی و تجزیه و تحلیل کنیم، کوشیدهایم تا آن را از خودمان دور کنیم؛ در حالی که این حس مرموزانه و موذیانه جایش را در وجود ما باز میکند. من مراجعانی دارم که از حس نفرتشان نسبت به برخی افراد یا موضوعات حکایت میکنند و من در جواب آنها میگویم بخش عمدهای از حس ناخوشایندی که شما در وجودتان دارید، ناشی از تلاشی است که برای از بینبردن این حس در درونتان انجام میدهید؛ پس یک مقدار از این حس فاصله بگیرید و به عنوان یک ناظر بیرونی به حس نفرت خودتان نگاه کنید تا بدانید این حس چیست، از کجا آمده و از چه زمانی شروع شده یا با چه افرادی نشست و برخاست داشتی که این حس را در شما شکل دادهاند.
بخشی از احساس نفرت ما هم به خاطر تداعیشدن خاطراتمان اتفاق میافتد؛ پس اگر با خودمان روراست باشیم و سیر به وجودآمدن نفرت را بررسی کنیم، بهتر میتوانیم بر رفتار و افکارمان کنترل داشته باشیم و به صورت افراطی از فرد یا شیء یا موضوعی خاص نفرت نداشته باشیم.
یعنی آگاه شدن از چرایی و چگونگی نفرت میتواند در کمشدن شدت این احساس به ما کمک کند؟
اگر فرد را در جریان و فرآیند درمانی قرار دهیم حتما میتوانیم به کاهش نفرت در او کمک کنیم یا دستکم قادر میشویم رفتار بیرونی فرد را تغییر دهیم. در روانشناسی اصل را بر این میگذاریم که افراد بر اساس اتفاقاتی که تجربه کردهاند و خاطراتی که از سر گذراندهاند به حس نفرت دچار میشوند و این حس به مرور در آنها تقویت میشود که بتدریج رفتار بیرونی آنها نیز با حس درونیشان تطابق پیدا میکند؛ بنابراین به مراجعانمان توصیه میکنیم که وجود حس نفرت را در درونت بپذیر، اما سعی کن رفتار بیرونیات گویای نفرت نباشد؛ چون افراد مجاز نیستند بر اساس حس بد درونیشان رفتارهای ناخوشایند از خودشان بروز دهند.
پس اگر از حسی نفرت داریم به عنوان یک انسان اجازه نداریم مثلا یک شیء را به سمتش پرتاب کنیم یا حرفهای زشت به او بزنیم و مورد طعنه و قضاوتهای ناعادلانه قرارش دهیم.
رسیدن به این وضعیت که شما میگویید به خودکنترلی زیادی نیاز دارد؛ یعنی درونمان یک حس بد نیرومند وجود داشته باشد، اما به روی خودمان نیاوریم.
بله سخت است، اما واجب به نظر میرسد، البته برخی روانشناسان همچون فستینگل چنین اعتقادی دارند و میگویند باید بین احساس و رفتار ما هماهنگی وجود داشته باشد؛ چون مردم همان کاری را میکنند که در درون به آن باور دارند. به همین دلیل گفته شما درست است و کنترلکردن رفتار در حالی که در درون به چیز دیگر فکر میکنی کار سختی است، اما به هر حال چارهای جز کنترل رفتار وجود ندارد. فکر کنید اگر قرار باشد بر اساس خشم و نفرتمان رفتار کنیم چقدر همه چیز دنیا به هم میریزد.
مشکل این است که اگر قرار باشد رفتار ما با افکارمان هماهنگ نباشد، حالت ریاکارانه به خود میگیریم، هرچند که باور دارم کنترل رفتار بیرونی از واجبات زندگی است.
بسیاری از مراجعان نیز همین حرف را میزنند و میپرسند چرا باید خلاف میل درونیمان رفتار کنیم؟ آنها فکر میکنند قرار است نقش بازی کنند؛ برای همین تمایلی به این کار ندارند، اما من در پاسخ میگویم شما هر نام یا برچسبی برای این کار انتخاب کنید، اما اگر قرار است این طرز رفتار باعث سازگاری بیشتر شما با شرایط بشود آن را انجام دهید.
من به آنها میگویم اگر فکر میکنی داری نقش بازی میکنی این کار را بکن؛ چون مطمئنا باعث بهترشدن زندگی و کم شدن احساسات منفی و ناخوشایند میشود.
بیرونکردن حس نفرت از وجود آدمها کار واقعا سختی است؛ چون معمولا ریشههای عمیق و دیرینه دارد. برای همین است که نمیتوان به از بینرفتن آن دل بست و تغییر رفتار را به زمان محوشدن نفرت موکول کرد.
به اعتقاد من، نفرت پدیدهای بسیار پیچیده است؛ چون ممکن است من از چیزی بیزار باشم، اما شما نسبت به آن چیز این حس را نداشته باشید. موضوع دوم این است که همه ما آدمها تجربه کردهایم که گاهی بدون این که خاطرهای داشته باشیم یا حتی اتفاقی رخ داده باشد از فرد یا شیئی بیزاریم. درباره این دو موضوع توضیح دهید.
درباره موضوع اول باید بگویم اگرچه نفرت، هیجانی فطری است، اما در آدمهای مختلف ممکن است متفاوت باشد. مثلا این اواخر ماجرای پیداشدن انگشت قطعشده در همبرگر را هر فردی که شنید دچار حس انزجار شد، اما موضوعی مثل سیگار در برخی احساس انزجار میکند و در برخی هیچ حس ناخوشایندی به بار نمیآورد. این مساله به تاریخچه یادگیری آدمها برمیگردد؛ یعنی این که در چه خانواده و حتی در چه محلهای بزرگ شدهایم، در چه کشور یا حتی قارهای متولد شدهایم و... تجربههای شخصی ما هم در این زمینه دخیل است، حتی واکنش پدر و مادر و آموزشدهندههای ما در طول زندگی و نوع رفتارشان در برخورد با اشخاص یا پدیدهها.
در مورد موضوع دوم باید بگویم وقتی در کوتاهمدت یا در برخورد اول نسبت به کسی احساس بد پیدا میکنیم این به معنای نفرت نیست؛ چون نفرت در لحظه اتفاق نمیافتد. حس بدی که ما در لحظه برخورد با فردی پیدا میکنیم حسی ناخودآگاه و غیرارادی است و به پیشینه زندگی ما برمیگردد؛ مثلا فردی که هماکنون با او مواجه شدهایم ما را به یاد فلان فرد میاندازد که از او خوشمان نمیآید یا حتی ممکن است فطری باشد؛ یعنی فردی را هماکنون دیدهایم که چهره و اندامش با تعریف ما از زیبایی متناسب نباشد.
وقتی ما در برخورد اول نسبت به فردی احساس ناخوشایند پیدا میکنیم این حس ما لزوما درست نیست؛ برای همین باید روی این حس مکث کنیم؛ چون ممکن است به گفته عصبشناسها این حس دست خود ما نباشد و حاصل عملکرد اعصاب سمپاتیک و پاراسمپاتیک باشد.
این احساس را در جریان خواستگاری زیاد میبینیم، مثلا میگویند فلانی خیلی به دل من نشست یا از او خوشم نیامد. ما میگوییم این حس ناخودآگاه ایجاد میشود، اما اگر میخواهید بدانید این حس اصالت دارد یا نه باید زمان بگذارید. به بازه زمانی نیاز داریم تا ببینیم حس بد یا خوبی که در نگاه اول به وجود آمده تا چه حد ماندگاری دارد و اگر این حس ماندگار است حول و حوش این حس واکاوی کنیم تا ببینیم دلایل آن چیست.
یعنی ما موضوعی را با حواسمان دریافت میکنیم (مثل بویی که از فرد مورد نظر متصاعد میشود یا تن و لحن صدایش) و براساس این اطلاعات رسیده به مغز، احساس خوشایند و ناخوشایند به ما دست میدهد، اما در درازمدت این اطلاعات را به بوته آزمایش و ارزیابی میگذاریم و سپس نتیجهگیری میکنیم و در نهایت به شناخت میرسیم.
پس گاهی در برخورد اول، حسی خوب نسبت به فردی داریم که گذشت زمان و شناخت از او این حس خوب را تائید میکند و گاهی حس بد اولیه در اثر گذشت زمان به حسی خوب تبدیل میشود؛ چون به این نتیجه میرسیم که حس و برداشت اولیهمان درست نبوده است.
برای همین است که روانشناسان میگویند اجازه دهید از شروع ارتباطتان مدتی بگذرد تا ببینید آیا آن حس و قضاوت اولیه نسبت به فرد مورد نظر درست است یا خیر.
نفرت تا چه حد با حسادت ارتباط دارد؟ یعنی ممکن است حسادت نسبت به فردی سبب ایجاد کینه شود؟
حسادت و نفرت هر دو از انواع هیجان است و هیجانات همیشه میتوانند باهم ترکیب شوند؛ مثلا وقتی ما احساس غم و لذت را باهم ترکیب میکنیم، میشود احساس گناه. بنابراین نفرت و حسادت نیز میتوانند باهم ترکیب شوند یا یکی به دیگری تبدیل شود.
شما در مورد کسانی که از دیگران نفرت دارند، صحبت کردید و دستورالعمل ارائه دادید. حالا اگر کسی مورد نفرت دیگری واقع شد باید چه کار کند، چون وقتی میبینیم و حس میکنیم که کسی از ما بیزار است احساس بدی به ما دست میدهد.
در روابط اجتماعیمان سه نوع سبک رفتاری داریم و وقتی از سوی کسی مورد نفرت قرار میگیریم و واکنشهای رفتاری او نسبت به خودمان را مشاهده میکنیم نیز یکی از این سه نوع رفتار را از خودمان بروز میدهیم. به این ترتیب میتوان در مواجهه با کسی که از ما بیزاری میجوید دست به مقابله زد یعنی با رفتارهای پرخاشگرانه با او برخورد کرد یا میتوان در لاک دفاعی خود خزید و حالت منفعلانه به خود گرفت و برچسبی هم به عنوان صبر و سکوت و سازش و گذشت به این رفتار زد. صبر و گذشت البته رفتارهای بسیار خوبی است که جزو تعالیم دینی نیز محسوب میشود، اما ما میگوییم رهاکردن موضوع و توسل به صبر و سکوت کارساز نیست. پس نه سبک رفتاری پرخاشگرانه را توصیه میکنیم و نه سبک رفتاری منفعلانه را؛ بلکه از دید روانشناسی افراد در چنین شرایطی باید به سمت رفتارهای جراتورزانه حرکت کنند؛ یعنی با حفظ حرمت و احترام خود و طرف مقابل، این موضوع را با او در میان بگذارند؛ در واقع بهترین کار این است که ما به آدمی که نسبت به ما رفتارهای حاکی از نفرت دارد بگوییم که من این موارد آزاردهنده را از رفتار تو دریافت میکنم و احساس من از رفتارهای تو اینگونه است. پس در وهله اول، توصیف رفتار این فرد و در مرحله دوم، بیان پیامدهای رفتار او بر ما.
این کار سبب میشود تا فردی که رفتارهای آمیخته با نفرت نسبت به ما دارد از ماهیت رفتار و واکنشهایش باخبر شود.
البته برای انجام این رفتار جراتورزانه باید موقعیتسنجی نیز بکنیم و بهترین زمان را برای بیان گفتههایمان انتخاب کنیم؛ چون قرار نیست صحبتکردن ما با طرف مقابل به نفرت و مشاجره بیشتر منجر شود. باید به یاد داشته باشیم که تمام این رفتارها نیز باید بدون پرخاشگری، تندی و توهین اتفاق بیفتد.
اگر صحبتکردن با فرد مورد نظر نتیجه نداشت و او باز به ادامه نفرتش نسبت به ما اصرار داشت، آن وقت باید چه کار کنیم؟
معمولا بعد از صحبتکردن و در میانگذاشتن احساسات و عواطف با طرف مقابل، مشکل تا حدی برطرف میشود. بعضیها ممکن است در چنین شرایطی توصیه کنند «دیگر ولش کن، محلش نگذار» که البته به نظر من این همان موضع منفعلانه است که مشکلی را حل نمیکند. اما به هر حال تمام این موضوعات نشان میدهد رفتار درستداشتن تا چه اندازه کار سختی است.
شاید گاهی اوقات ما فکر کنیم اگر احساساتمان را با کسی که از ما متنفر است در میان بگذاریم، او به ما اعتناد نخواهد کرد در شرایطی که اگر ما به سمت رفتار جراتورزانه حرکت و موازین آن را رعایت کنیم، معمولا این رفتار جواب میدهد و روی طرف مقابل تاثیر میگذارد. حداقل این است که فرد مورد نظر برای مدتی درباره حرفهای ما فکر میکند. من همیشه به مراجعانم رفتارهای جراتورزانه را توصیه میکنم که معمولا هم نتیجه میدهد، اما گاهی نیز افرادی هستند که پس از صحبتکردن با آنها باز هم به نفرتشان ادامه میدهند.
در این شرایط به مراجعانم توصیه میکنم که به فرد مورد نظر کمک کنید تا از این احساس دست بردارد، یعنی به او بگویید تو میتوانی همچنان در درونت از من بیزار باشی، اما رفتارت را طوری کنترل کن که نفرتت نسبت به من را نشان ندهد. این جمله خیلی آرامکننده است، چون شما به فرد مقابل فهماندهاید که من میفهمم که از من نفرت داری، توقع من هم این نیست که حس نفرت را بهسرعت از خود دور کنی، ولی توقع دارم در برخورد با من این احساست را کنترل کنی تا من تا این حد آزرده نشوم.
حالا که به گفته شما حس نفرت اگر درست با آن برخورد شود نیز میتواند ملایم شود و اگر فرد بخواهد میتواند آن را در کنترل خود بگیرد، بگویید که چه کار کنیم تا کمتر دچار حس نفرت شویم؟
من باز هم بر فایدهمندی هیجانات انسانی تاکید میکنم و میگویم از حس نفرت قرار است سودی عاید افراد شود پس نباید خیلی روی افزایش یا کاهش آن کار کنیم، بلکه به آن از زاویه دیگری نگاه کنیم؛ یعنی روی روند شکلگیری آن تمرکز کنیم تا بدانیم که چه زمان چه اتفاقی افتاد که من از فلانی متنفر شدم.
در واقع، ما باید این احساس نفرت را کالبدشکافی کنیم و از خود بپرسیم نکند من رفتار فرد مقابل را با چیزهای دیگر اشتباه گرفتم یا چون او شبیه فلان فرد بود نسبت به او بیزار شدم. باز و بررسیکردن نفرت پیامدهای مثبتی دارد و سختی و آزاردهندگی نفرت، هم در درون ما و هم در افرادی که مورد نفرت ما واقع میشوند، کاهش مییابد و باعث میشود زهر این ماجرا تا حد زیادی گرفته شود.
برای سبزه عیدتان به جای گندم از این بذر استفاده کنید.
پیام ارسال شده بسیار کوتاه است. در حد یک پاراگراف با این مضمون "برای سبزه عید به جای گندم از تخم چمن استفاده کنید"
این متن کامل پیامی است که این روزها در فضای مجازی و شبکه های اجتماعی برای حمایت از دولت و کشور دست به دست میشود.
"طبق اعلام مرکز آمار در ایران ۲۴ میلیون خانوار زندگی می کند اگر هر خانوار برای سبزه سفره نوروز ۱۰۰ گرم گندم ( یک کالای استراتژیک ) استفاده بکند در مجموع ۲۴۰۰ تن گندم دور ریخته می شود.
آیا موافقید به جای گندم از تخم چمن استفاده بکنیم که هم بومی ایران
است ودر طبیعت به رشد خود ادامه میدهد هم سبزتر از گندم است و اینطور هم
آیین ایرانیمان حفظ میشود و هم کمکی به اقتصاد کشور عزیزمان است ."
از آنجایی که مسئولین بیشتر مواقع به پتانسیل فضای مجازی با دیده تردید نگاه میکنند بهتر است اینچنین اطلاع رسانی های خودجوشی را هم مدنظر قرار بدهند و از پتانسیل این فضا غافل نشود.
برای زیباتر شدن سبزه تان می توانید از تخم چمن هلندی استفاده کنید.
این خانه توسط سازنده اش به عنوان اولین خانه پیش ساخته با خاصیت «کربن مثبت» توصیف شده است، یعنی می تواند بیش از آنکه انرژی مصرف کند، آن را تولید کند. انتظار می رود این خانه در طول عمر خود بتواند به اندازه ۶۰۹۵ عدد درخت بومی استرالیا برای محیط زیست منفعت داشته باشد. مسئول کمپانی Archiblox می گوید: «مشتریان ما این فرصت را دارند که خود را از خط مشی های دیکته شده در زندگی روزمره رها کرده و از خانه ای که با تلفیق حساسیت های طراحی و تکنولوژی های نوین ساخته شده، بهره ببرند.»
نمونه تک طبقه ساخته شده از این خانه در میدانی در شهر ملبورن نصب شده و دارای نمای بیرونی و داخلی زیبایی است که چشم هر رهگذری را خیره می کند. پیش فرض سازنده این است که خانه به صورت شمالی قرار گیرد و هوای گرمی ایجاد کند که باعث ایجاد عایق در فضای داخلی هنگام فصول سرد سال می شود. این هوای تولید شده، فضاهای اصلی خانه را نیز از نور شدید خورشید محافظت می کند. سازندگان، این خصوصیت را به عنوان شش های هوشمند محصول شان نامگذاری کرده اند. در فضای پشتی منزل، دیواری به وسیله کوزه های گیاهی و باغچه های آویزان پوشیده شده که ساکنین می توانند از آن ها جهت به عمل آوردن محصولات کشاورزی و سبزیجات مورد علاقه شان استفاده کنند.
سطوح پوشیده از چمن، سقف این خانه را پوشانده اند و عایقی را بین فضای داخلی و بیرونی ایجاد کرده اند. بعلاوه، لوله هایی درون زمین طراحی شده اند که با کشیدن هوا از زمین سمت جنوبی خانه و بیرون دادن آن از سمت پنجره های شمالی، به ایجاد تهویه در فضا می پردازند. فضاهای زندگی ساختمان به جمع و جور ترین شکل ممکن ساماندهی شده اند؛ یک سالن هال، فضای نهارخوری و آشپزخانه در یکسو قرار گرفته و در سمتی دیگر، بوسیله دیواری شامل کابینت، اتاق خواب و حمام جدا شده اند. کمپانی سازنده می گوید: «استفاده هوشمندانه از نازک کاری و شکل دادن دهانه هایی با ارتفاع کامل موجب شده است خانه دلباز به نظر رسیده و فضاهای مناسبی را برای زندگی فراهم نماید.»
استفاده از انرژی خورشیدی بوسیله قرارگیری یک سری پنل فتوولتائیک بر روی سقف از مزایای دیگر این خانه سبز است؛ مضاف بر اینکه آب باران روان شده از ناودان ها نیز در محفظه هایی ذخیره شده و بازیافت خواهد شد تا بتواند بخشی از مصرف آب ساکنین را تامین کند.
مجله همشهری جوان: خجالت کشیدن از پرسیدن سوال، از بزرگ ترین اشتباهاتی است که می توانید انجام بدهید. اشتباهاتی که ممکن است به قیمت همه عمرتان تمام شود. پس خجالت و رودربایستی را کنار بگذارید و واقعا دو تا فهرست درست کنید. فهرستی از عقاید خودتان که به طرف مقابل برای شناخت تان کمک می کند. فهرستی از سوال که به خودتان برای شناخت طرف کمک می کند. برای نوشتن این فهرست، به این سوال ها فکر کنید.
مرگ عشق
مرگ حقیقی آن لحظه ایست که هیچ کس آدم را نخواسته باشد و عشق در دل انسان
مرده باشد و پیوند عاشقانه با کسی نداشته باشد و کسی نباشد که انسان را
دوست داشته باشد.
دکتر حسین الهی قمشه ای
عشقی نبود اگر غم کرب و بلا نبود
از دستمال اشک تو، خونابه میچکد
آقا! مگر به زخم دو چشمت دوا نبود؟!
ما را کسی به قدر دو گندم نمیخرید
این چشم اگر به گریهی تو آشنا نبود
ما با لباس نوکریت زنده ماندهایم
عمری نبود اگر غم ارباب ما نبود
از ما مگیر یک نفس این یا حسین را
این «یا حسین!» گفتن ما دست ما نبود