چهل روز است روی خوبت را ندیدم مادرم
در فراقت شعر هجران می سرودم مادرم
کاش می مردم، نمی دیدم که رفتی زیر خاک
خاک بر سر شد مراَ زین غم که دیدم مادرم
چهل روز است که دلتنگیهای غروب را با بودن در کنار مزارش سپری میکنم و
ناباورانه روزهایم را به شبهایم گره زدم و شبهایم را به امید آن که هلال
ماهگونش را یک بار دیگر در خواب به نظاره بنشینم به صبح رساندم. طنین صدای
دلنشینش همچنان در گوشم، مهربانیش در قلبم و زیبایی چهرهاش
همیشه در یادم است.
چهل بار چشم گشودن و ندیدن عزیز زندگی ام
چهلها خواهد گذشت و یاد تو با من خواهد بود
سلام سارای عزیز از صمیم قلبم تسلیت میگم خدا رحمت کنه ایشان را.من هم دو ماهه که بابام از پیشم پر کشید رفت به اسمان....
تو تنها نیستی عزیزم خدا با تو است....
سلام و عرض و ادب و احترام
ناگهانی روزهای قدیم به یادم افتاد.که درحال مطالعه وبلاگتان بودم .که متاسفانه خبر درگذشت مادر مهربانتون را دیدم .از صمیم قلیم برای آن مرحومه بزرگوار غفران رحمت و برای بازماندگاه و شما همکار محترمه صبر وشکیبایی از درگاه خداوند رحمان مسئلت دارم .